دوست عزیز. نامت رو خوندم نظرات و تجربیات شخصیم رو بهت میگم. فقط بدون اگر انتقاده و تند، از زبون کسیه که یه زمانی مثل تو از پدرش دور بوده و حتی ازش منتفر، اما الان عاشقانه دوستش داره یه زمانی سلام کردن به پدرش واسش سخت بوده و حالا در مورد مهمترین موضوعات زندگی، پدرش باهاش مشورت میکنه. پدر من هم با ازدواج من با نامزدم مخالف بود اما الان باور داره و میگه که انتخاب درست و منطقی و خوبی انجام دادم. من هم 5 سال دوست نامزدم بودم و الان نامزدِ نامزدم. حالت رو خوب می فهمم و از صمیم قلب امیدوارم راه درست رو پیدا کنی. تفاوت بین داستان زندگیمون زیاده اما نه اونقدر که حرف هام رو به درک نکردن حالت ربط بدی عزیزم. پس به قول خودت بیطرفانه بخون و تو دلت نگو برو بابا، تو نمیفهمی من چی میکشم چون می فهمم. چیزی که نمی فهمم عجله و احساساتی بودن افراطیه توه.
1- من شناختی از پدر شما ندارم اما اصلاً و ابداً این نامه رو مناسب نمیبینم. اولاً یه جاهایی پدرت شده "شما" ولی اغلب " تو" بودن و جمله هات مفرد، این خوب نیست. نگارشت هم که...
2- کاملاً مشخصه نامه ات رو 100% احساسی نوشتی و فکر میکنم همه بهت گفتن که برخورد احساسی چه با دوستت، چه با پدرت تو این موقعیت اصلاً برخورد درستی نیست حتی اگر بخوای پدرت رو راضی کنی، با پیش کشیدن عشقت و احساست راه به جایی نمیبری
3- قسمت اول نامت به من برخورد و مطمئن باش به پدرت بدتر بر میخوره شاید شما مطمئنی پدرت مغروره یا داره اشتباه میکنه( همونطور که ایشون هم مطمئنه شما داری اشتباه میکنی)، شاید الان خیلی ازش عصبانی و رنجیده و دلخوری اما اصلاً نه صلاح شماست و نه درسته که بخوای بهشون بگی"من نگرانتم!!!!!" این جمله بار معنایی منفیش فوق العاده زیاده دختر خوب، به نظر من در حد فحشه برای پدرت.شما داری ایشون رو نصیحت میکنی و انذار میدی، و من مطمئنم که از همون اول با خوندن اون جملات پدرتون خواهند رنجید و توجهی به باقی نامه شما نخواهند کرد(به نظر من حق دارن)
4- شما ممکنه سال ها با پدرت انواع مشکلات رو داشتی، درگیر بودی باهاشون و عقایدشون رو نمیپذیرفتی. و گویا به قول خودت سکوت میکردی. حالا وقتی داری نظراتت رو میگی طبیعتاً به چشم ایشون عجیبه و نمیتونن بپذیرن و واکنش منفی نشون میدن(احتمالاٌ میگن پررو شدی،وقیح شدی، تو روی من وامیستی و ...). شما حق داری حرفها و نظراتت رو مؤدبانه و منطقی بگی، ایشون هم طبیعتاً تعجب می کنن. حتی اگر این اتفاق نمی افتاد و شما سر موضوعات دیگه هم بحث میکردی همین داستان بود پس حرفت رو بزن اما آرامش و ادبت رو هم در همه ی لحظات حفظ کن و بدون که زمان میبره تا پدرت این رو بپذیرن.
5- از بحث کردن در مورد اختلافات قدیمی و مسائل جدید اما بی اهمیت با پدرت شدیداً پرهیز کن. الان وقت خوبی برای حل باقی مشکلات نیست. و بدون هزار تا ازین نامه ها هم که بنویسی نمیتونی یه آدم 50-60 ساله رو عوض کنی. شما باید توان و تمرکزت رو روی مثبت کردن دید پدرت به دوستت بذاری.
6- دوست خوبم، داری راه رو اشتباه میری! فکر کنم بهت گفتم پدرت باید باور کنن و به این نتیجه برسن که شما داری عاقلانه و منطقی انتخاب میکنی و تصمیم میگیری اما شما تو نامت به خواستگارت(یادت نره، از دید پدرت اون فقط خواستگار شماس نه بیشتر!) میگی عشقم!! این واژه از دید بالای 90% پدر و مادرها یعنی " بچم خامه،داره اشتباه میکنه،نمیفهمه،احساساتی شده...." راستش من هم با خوندن قسمت هایی از نامه شما غلبه کامل احساسات رو بر منطقتون دیدم. یعنی چی که شما تو نامتون به پدرت میگی من در آغوش مرد دیگه ای به اون فکر میکنم؟! ببخشید رک میگم اما از نظر منِ جوونِ امروزی هم گفتن این جمله به یه پدر قدیمی یه جورایی وقاحته،قشنگ نیست،پذیرفته نیست
7- نامت فعل و فاعل و جمله بندی بسیار بدی داره. نمیگم ادبی بنویس اما سعی کن با یه نگارش درست به پدرت نشون بدی که روی نوشتنش فکر کردی و زمان گذاشتی
8- تأکیدت بر گریه کردن و حال خرابت از نظر پدرت تأییدیه بر همون احساساتی بودن انتخابت. محکم باش و در نامت از دلایل منطقیت بگو.
9- گفتی "من نمیخوام با این نامه راضیت کنم". نمیدونم تا چه حد حرف دلت اینه اما اگر واقعاً هدفت از نامه این نیست دلیلی نداره بنویسیش، گفتم الان وقت خوبی واسه حل مشکلات قدیمی و گله گذاری نیست.
10- حتما به مشاورت ادامه بده. تلاش کن حتی اگر پدرت سرده تو رابطت رو باهاشون گرمتر کنی. سعی کن دلخوری های قدیمیت رو فراموش کنی و بهشون محبت کنی.
11- نگفتی، به اون آقا گفتی خانوادش مجدد اقدام کنن و تماس بگیرن برای خواستگاری؟ایشون قبول کرد؟ این کار میتونه به پدرت نشون بده که تصمیم اون آقا جدیه
12- شما نامت رو جوری نوشتی که مفهومش اینه" بابا،من مطمئنم شما داری اشتباه میکنی اما خودت نمیفهمی. من انتخابم رو کردم. راهی هم برای منصرف کردنم نداری.وظیفت این بود همون اول که گفتم همه جوره حمایتم میکردی و به انتخاب من احترام میذاشتی" خب راستش شاید من اگر یه پدر قدیمی بودم از این لحن شاااااااکی میشدم اساسی. شما باید به پدرت می فهموندی که دوستشون داری(نه فقط با تکرار و قسم و ...)، به نظراتشون احترام میذاری، حاضری روی انتقادها و نکات منفیِ منطقی که از خواستگارت(نه عشقت) میگن فکر کنی و اگر خودت با عقلت به این نتیجه رسیدی که اون انتخاب مناسبی نیست، به خواستگاریش جواب رد بدی. شاید الان بگی عمراً اینا رو نمیگم و ...اما بدون فقط وقتی موفق میشی که از در منطق وارد بشی و به پدرت ثابت کنی انتخابت بر اساس عقل و منطق هم درسته. اینجوری بهش کمک میکنی روی اون فکر کنه،مطمئن باش بخوان یا نخوان خوبی هاش رو هم میبینن. و شما هم می تونی با حرف های به جا و نظرات عقلانی ات نقاط قوت دوستت رو در نظرشون پررنگ کنی
13- نامه برای شروع خوبه اما کم کم باید سعی کنی سر صحبت رو باز کنی. میدونم می ترسی، میدونم خیلییییییی سخته اما به خودت ثابت کن بزرگ و بالغی و شرایط مکالمه با پدرت رو با خونسردی، آرامش و ادب مدیریت کن
14- برانگیختن احساسات پدرانه و جلب محبت و اطمینان از این که پدرت رو دوست داری و نمیخوای توی روشون وایستی و ترکشون کنی خیلی خوبه اما نباید افراطی باشه که باعث بشه فکر کنن راست نیست یا کلکه. باید به جا و با سیاست مطرح کنی
15- محکم برخورد کن اما نه مغرورانه. میگی پدرت مغروره اما در نامت رد پای غرور در خودت رو هم میشه دید. یادت باشه بخوایم یا نخوایم تا خودسازی نکنیم مجموعه ای از رفتارهای درست و نادرست پدرو مادر هامون رو یدک میکشیم. حرفت رو به پدرت بزن اما همونجوری که انتظار داری بقیه، نظرات مخالف رو بشنون و روش فکر کنن خودت هم همین کار رو بکن
16- آخر گفتم اما از همه مهمتره: تلاشت رو بکن که بعداً حسرت نخوری اما به خدا و حکمتش اعتماد داشته باش. بسپار به خودش و چیزی رو به زور ازش نخواه
امیدوارم تونسته باشم با پرحرفی هام بهت کمکی کرده باشم دوست خوبم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)