به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 29
  1. #11
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,001 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array

    RE: رضایت نمیدن (مخالفت خانواده با ازدواج با دوست پسر)

    سلام negsa

    به تالار همدردی خوش آمدی


    دختر عزیز ، اشتباهات شناختی ، عدم دور اندیشی ، احساس محوری و بی پروائی شما ( تبلور آن در یک رابطه نا آگاهانه و ناسالم ) که یکی از عوامل این بی پروایی عقلانی سازی بوده و آسیب حاصل از آن ..... باز هم در ادامه زندگی شما برایتان مسئله آفرینی می کند اگر به کمک مشاوره در پی تغییر نباشی .

    مطمئناً اگر زمان ارتباط با این شخص ، به امروز و مانع احتمالی امروز فکر می کردی آنرا ادامه نمی دادی و یا حداقل تن به رابطه جنسی نمی دادی و .....

    امروز هم به نظر می رسد دور اندیشی را کنار گذاشته ای .

    اما راهکار پیشنهادی من به شما :

    1 - ابتدا مشاوره را ادامه بده و سعی کن به کمک مشاوره شناخت بیشتری نسبت به خودت پیدا کنی تا بهتر خود را مدیریت کنی .

    2 - با کمک مشاور مطمئن شو که مسئولیت زندگی مشترک را می پذیری ( یعنی با تبعات احتمالی منفی که مشاور طی شناختی که از آن آقا هم بدست می آورد برای زندگی شما ترسیم می کند ، با خودت سنگهایت را وا بکن و تا مطمئن نشدی هزینه و تبعاتش را می پذیری در پی ازدواج حتمی با او نباش )

    3 - اگر مسئولیت و هزینه های زندگی را با نظر به تبعات منفی احتمالی پذیرفتی ( پذیرش آگاهانه و متعهدانه ) نیازه که تدابیر ویژه ای را به کار بگیری تا خانواده راضی شوند . این تدابیر می تواند اینگونه باشد :

    خود شما با خانواده متواضعانه و بدور از مقابله رفتار کن ، با احترام نشان ده پذیرش نظرشان را داری ( و این باید صادقانه باشد که لازمه اش این است که دروناً بپذیری که لازم شد تسلیم خانواده شوی ) . از آنسو خانواده آقا پسر محترمانه و با کمک واسطه های مؤثر خواستگاری را تداوم دهند ( اینگونه خواهی فهمید که تا چه حد طالب شمایند )

    4 - با افرادی از فامیل که نفوذ روی پدر و مادر شما دارند وارد گفتگو شو و کمک بگیر برای جلب رضایت .

    5- سعی کن با احترام و مودبانه به پدر نزدیک شوی و به سوی مشاوره سوقش دهی تا به کمک مشاور دریابند که وقتی شما مصمم و آگاهانه می خواهی انتخاب کنی اجازه انتخاب دهند و مسئولیت عواقب را به خودت واگذارند ( این راهکار بسیار مؤثر تر است .

    6 - چون خانواده ات مذهبی هستند می توانی از روحانیونی که پدر احتمالاً با آنها در ارتباط هست ( مثل پیش نماز مسجد ) کمک بگیری برای جلب رضایت .


    موفق باشی .


    .

  2. 9 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (یکشنبه 18 دی 90)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 بهمن 90 [ 03:05]
    تاریخ عضویت
    1390-10-17
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    953
    سطح
    16
    Points: 953, Level: 16
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 8 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: رضایت نمیدن (مخالفت خانواده با ازدواج با دوست پسر)

    نقل قول نوشته اصلی توسط ani
    تصمیم ندارم ترا به وادی ترس بکشانم اما عزیزم می دانی سقط جنین در اولین بارداری و در سن پائین چه خطراتی را متوجه تو کرده و ریسک انجام آن را پذیرفته ای و ...................


    و همین یک قلم نشان می دهد که تو دختر ساده و نازنینی هستی که دل بسته ای به مردی و تاوان سنگینی بابت رابطه ات پرداخت کرده ای و می کنی .
    می دونی که من کی مجبور به سقط شدم؟ دو ماه بعد از خواستگاری رسمی.یعنی بعد از خواستگاری موضوع حاملگی من پیش اومد و اگه خونوادم لجبازی نمیکردن من الان مجبور نبودم این مارو که همیشه ازش متمفر بودمو انجام بدم.

    نقل قول نوشته اصلی توسط خارپشت
    نقل قول نوشته اصلی توسط negsa
    من دو سال پیش با پسری آشنا شدم که با خانواده ایشون و به منزلشون بدون اطلاع خونوادم رفت و آمد داشتم و در این مدت بین ما رابطه کامل جنسی برقرار گردید و همچنین یک بار سقط جنین.
    نقل قول نوشته اصلی توسط negsa
    من اگه جلوی مخالفت اونا کوتاه بیام با توجه به این وضعیت آینده خودم رو صد در صد نابود کردم با توجه به شرایط جامعه.
    ...
    .و همچنین اون آقا در مقایسه با پسرای الان بسیار بسیار مرد ایده آلی هست نه از نظر مالی بلکه اخلاق و اعتقادات و پایبندی به خانواده.
    دوست بسیار خوبم
    این حرفایی که زدی اصلا منو ناراحت نکرد و من مطمئن باش که در موردش فکر می کنم. و الان توضیحی نمدم که توجیه گونه باشه.اما همیشه باطن قضایا با ظاهرش فرق داره.حتما جواب کاملی به حرفات میدم اما بعد از فکر کردن
    من نمیخوام ازدواج کنم بدون رضایت خونوادم اگه دنبال راه قانونی هستم فقط میخوام بدونن بدون رضایت اونها هم می تونم این کارو انجام بدم اما نمیخوام از دستشون بدم.همین...
    ازت واقعا ممنونم.حرفات واقعا دلسوزانه بود.و امیدوارم منتظر جوابم بمونی
    دوست عزیز
    شما یه سقط رو تجربه کردی
    از 19 سالگی یه رابطه نامشروع ، غیرقانونی و نامتعارف رو شروع کردی
    و حالا می خوای در شروع دوره جوونیت در مقابل خونوادت بایستی
    این ها همه تابو های جامعه ماست
    درست یا غلط
    شما در همین جامعه زندگی میکنی
    همین مرد به گفته شما معتقد و بااخلاق و خونواده ایشون هم به تمامی این تابوها واقف هستن
    ایا نگران این نیستی که بعدها مورد سرزنش و تحقیر قرار بگیری ؟!

    نقل قول نوشته اصلی توسط negsa
    من 21 سالمه ایشون 30 سالشه.

    این پسر تو سخت ترین شرایط کنار من بوده و من رو تنها نذاشته.خیلی چیزا رو کنار هم ساختیم و بهش رسیدیم.جفتمون به آرامش رسیدیم تو این رابطهویک بار نه خیانت دیدم نه دروغ ازش.اینا واسه من ارزشه تو زمونه ای که پر از گرگه.صرف رابطه جنسی داشتن نمیشه یه نفرو محکومم کرد به اینکه ناپاکه.این رابطه انتخابی بوده که با عقلمون انجام دادیم بعد به هم دل بستیم.من خونوادشو دیدم و شناختم و بابت این مسئله هم آرامشم بیشتر شد هم علاقه ام به اون طرف.اما خونواده من میگن تو بری تو اون خونواده بدبخت میشی . واقعا طرز فکرشون اشتباهه.نه به خاطر احساسم به خاطر انسانیتم اینو میگم.
    ممنون از راهنماییت.قراره من و دوستم با هم بریم پیش مشاور
    سخت ترین شرایط رو خودش ایجاد کرده
    به چه حقی ؟
    ایا سقط جنین شما بزرگترین دروغ و خیانتی نبود که میتونستی در حق خودت و خونوادت انجام بدی ؟
    نمیشه حرف از قانون زد زمانی که همه قوانین نوشته و نانوشته رو زیر پا گذاشته شده؟
    شما اشتباه کردی و به عبارت بهتر بچگانه و تاحدودی ساده لوحانه رفتار کردی (ایا واقعا هنوزم میگی این رابطه رو با عقلت انتخاب کردی ؟)
    فرض کن با رای دادگاه بدون رضایت پدرت به ازدواج با این اقا نائل شدی !
    چرا یه لحظه به این فکر نمی کنی که شاید پدرت راست بگه و شان شما بالاتر از این خونواده باشه ؟
    بدون شک رفتار دوساله این خونواده بی مسئولانه ، خیانتکارانه و فریبکارانه بوده


    دوست عزیز
    مهم نیست که شما من رو به داشتن قضاوت عجولانه و یا . . . محکوم کنی
    اونچه که مهمه نصمیم نهایی شماست
    چیزی که الان بهش نیاز داری بررسی عملکرد دوساله خودت هست
    نگران نگاه جامعه و برخورد خونوادت نباش
    نگران خودت باش

    همه این درگیری و شلوغی ها رو رها کن
    یه گوشه خلوتی پناه ببر ، جاییکه از درگیری ها و روابط احساسی و عاطفی (و به خصوص جنسی ) در امان باشی
    جلوی ضرر رو از هر جا بگیری منفعته
    هنوزم همونطور که پدرت گفته شایسته بالاتر از این هایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
    سلام negsa

    به تالار همدردی خوش آمدی


    دختر عزیز ، اشتباهات شناختی ، عدم دور اندیشی ، احساس محوری و بی پروائی شما ( تبلور آن در یک رابطه نا آگاهانه و ناسالم ) که یکی از عوامل این بی پروایی عقلانی سازی بوده و آسیب حاصل از آن ..... باز هم در ادامه زندگی شما برایتان مسئله آفرینی می کند اگر به کمک مشاوره در پی تغییر نباشی .

    مطمئناً اگر زمان ارتباط با این شخص ، به امروز و مانع احتمالی امروز فکر می کردی آنرا ادامه نمی دادی و یا حداقل تن به رابطه جنسی نمی دادی و .....

    امروز هم به نظر می رسد دور اندیشی را کنار گذاشته ای .

    اما راهکار پیشنهادی من به شما :

    1 - ابتدا مشاوره را ادامه بده و سعی کن به کمک مشاوره شناخت بیشتری نسبت به خودت پیدا کنی تا بهتر خود را مدیریت کنی .

    2 - با کمک مشاور مطمئن شو که مسئولیت زندگی مشترک را می پذیری ( یعنی با تبعات احتمالی منفی که مشاور طی شناختی که از آن آقا هم بدست می آورد برای زندگی شما ترسیم می کند ، با خودت سنگهایت را وا بکن و تا مطمئن نشدی هزینه و تبعاتش را می پذیری در پی ازدواج حتمی با او نباش )

    3 - اگر مسئولیت و هزینه های زندگی را با نظر به تبعات منفی احتمالی پذیرفتی ( پذیرش آگاهانه و متعهدانه ) نیازه که تدابیر ویژه ای را به کار بگیری تا خانواده راضی شوند . این تدابیر می تواند اینگونه باشد :

    خود شما با خانواده متواضعانه و بدور از مقابله رفتار کن ، با احترام نشان ده پذیرش نظرشان را داری ( و این باید صادقانه باشد که لازمه اش این است که دروناً بپذیری که لازم شد تسلیم خانواده شوی ) . از آنسو خانواده آقا پسر محترمانه و با کمک واسطه های مؤثر خواستگاری را تداوم دهند ( اینگونه خواهی فهمید که تا چه حد طالب شمایند )

    4 - با افرادی از فامیل که نفوذ روی پدر و مادر شما دارند وارد گفتگو شو و کمک بگیر برای جلب رضایت .

    5- سعی کن با احترام و مودبانه به پدر نزدیک شوی و به سوی مشاوره سوقش دهی تا به کمک مشاور دریابند که وقتی شما مصمم و آگاهانه می خواهی انتخاب کنی اجازه انتخاب دهند و مسئولیت عواقب را به خودت واگذارند ( این راهکار بسیار مؤثر تر است )

    6 - چون خانواده ات مذهبی هستند می توانی از روحانیونی که پدر احتمالاً با آنها در ارتباط هست ( مثل پیش نماز مسجد ) کمک بگیری برای جلب رضایت .


    موفق باشی .


    .
    ممنونم دوست عزیز از راهنمایی های ارزشمندتون.
    خیلی کمکم خواهد کرد

  4. 5 کاربر از پست مفید negsa تشکرکرده اند .

    negsa (یکشنبه 18 دی 90)

  5. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 بهمن 91 [ 17:34]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    58
    امتیاز
    1,153
    سطح
    18
    Points: 1,153, Level: 18
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 59 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: رضایت نمیدن (مخالفت خانواده با ازدواج با دوست پسر)

    egsa جان، از حرف های دوستان دلخور نشو، همین که میان و برای خوندن و نوشتن برات وقت می ذارن یعنی دلسوز هستن.شاید می خوان همه نکته ها رو بگن، بد و خوب، تا تو از زوایای مختلف انتخاب هایی رو که داری ببینی. نکنه دلگرمیت رو از دست بدی و نیای. خوشحالم که می خوای بری پیش مشاور. اما فکر کنم حداقل یه بار تنها برو و بعد با دوستت و اونجا هم سعی نکن برای دفاع از کارت و انتخابت از اون دفاع کنی. راحت باش و همه ی نگرانی هاتو بگو و جدی به حرفاش فکر کن.مبادا از ترس برخورد جامعه و این که با روابطی که پیش اومده فقط همین انتخاب رو داری،چشمات رو ببندی رو بدی ها و کمبود های دوستت.تو که نمی خوای تمام عمرت رو به پشیمونی بگذرونی. پس منطقی و بدون ترس دوباره به انتخابت فکر کن چون بحث یه عمر زندگیه.به خدا یه جورایی خیلی می فهمم شرایطت رو اما عزیزم اصلا اسمی از راه قانونی جلوی پدرت خصوصا نیار. براش خیلی سنگین خواهد بود و مخالفتش رو تشدید می کنه. بعد از این که چند جلسه رفتی پیش مشاور با کمک اون پدرت رو هم ترغیب کن که بیاد. مسلما هیچ کسی مثل تو از راه های نفوذ و راضی کردن خانوادت آگاهی نداره. به معجزه ی زمان و صبر اعتماد کن. اصرار خانواده اونها هم می تونه بسیار کمک کننده باشه. این که پدر شما در قضاوت ممکنه اشتباه کنه درسته، اما تو هم ممکنه اشتباه کنی. اول با پیشنهادات فرشته مهربان از انتخابت و عواقبش مطمئن شو(نه با احساس،با منطق) بعد سعی کن دلایل منطقیت رو برای پدرت با آرامش و احترام توضیح بدی. انتظار هم نداشته باش یه ماهه و دو ماهه و...به نتیجه برسی و انتظار نداشته باش پدرت با دلایل احساسی تو راضی بشه. نشون بده که برای انتخابت از عقل هم استفاده کردی.با هر باور و اعتقادی که داری از خدا کمک بخواه و بهش ایمان داشته باش که برای بندش بهترین رو میخواد.

  6. 2 کاربر از پست مفید bahar_t تشکرکرده اند .

    bahar_t (دوشنبه 19 دی 90)

  7. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 بهمن 90 [ 03:05]
    تاریخ عضویت
    1390-10-17
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    953
    سطح
    16
    Points: 953, Level: 16
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 8 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: رضایت نمیدن (مخالفت خانواده با ازدواج با دوست پسر)

    نقل قول نوشته اصلی توسط bahar_t
    egsa جان، از حرف های دوستان دلخور نشو، همین که میان و برای خوندن و نوشتن برات وقت می ذارن یعنی دلسوز هستن.شاید می خوان همه نکته ها رو بگن، بد و خوب، تا تو از زوایای مختلف انتخاب هایی رو که داری ببینی. نکنه دلگرمیت رو از دست بدی و نیای. خوشحالم که می خوای بری پیش مشاور. اما فکر کنم حداقل یه بار تنها برو و بعد با دوستت و اونجا هم سعی نکن برای دفاع از کارت و انتخابت از اون دفاع کنی. راحت باش و همه ی نگرانی هاتو بگو و جدی به حرفاش فکر کن.مبادا از ترس برخورد جامعه و این که با روابطی که پیش اومده فقط همین انتخاب رو داری،چشمات رو ببندی رو بدی ها و کمبود های دوستت.تو که نمی خوای تمام عمرت رو به پشیمونی بگذرونی. پس منطقی و بدون ترس دوباره به انتخابت فکر کن چون بحث یه عمر زندگیه.به خدا یه جورایی خیلی می فهمم شرایطت رو اما عزیزم اصلا اسمی از راه قانونی جلوی پدرت خصوصا نیار. براش خیلی سنگین خواهد بود و مخالفتش رو تشدید می کنه. بعد از این که چند جلسه رفتی پیش مشاور با کمک اون پدرت رو هم ترغیب کن که بیاد. مسلما هیچ کسی مثل تو از راه های نفوذ و راضی کردن خانوادت آگاهی نداره. به معجزه ی زمان و صبر اعتماد کن. اصرار خانواده اونها هم می تونه بسیار کمک کننده باشه. این که پدر شما در قضاوت ممکنه اشتباه کنه درسته، اما تو هم ممکنه اشتباه کنی. اول با پیشنهادات فرشته مهربان از انتخابت و عواقبش مطمئن شو(نه با احساس،با منطق) بعد سعی کن دلایل منطقیت رو برای پدرت با آرامش و احترام توضیح بدی. انتظار هم نداشته باش یه ماهه و دو ماهه و...به نتیجه برسی و انتظار نداشته باش پدرت با دلایل احساسی تو راضی بشه. نشون بده که برای انتخابت از عقل هم استفاده کردی.با هر باور و اعتقادی که داری از خدا کمک بخواه و بهش ایمان داشته باش که برای بندش بهترین رو میخواد.
    سلام دوست خوبم
    من اگه اینجام واسه اینه که راهنمایی های بقیه رو بشنوم و ازشون استفاده کنم.به هیچ وجه هم ناراحت نمی شم از حرفاشون و دلسوزی رو تو تک تک کلمات و جملاتشون حس می کنم.
    مطمئن باش هم به حرفاتون فکر می کنم هم انجام میدم اونایی که بهم کمک می کنه رو.و اینکه قدم به قدم شما دوستای خوبم رو در جریان قرار می دم تا وقتی که مشکلم با کمک خدا و شما حل شه
    بازم ممنون از وقتی که میذارید


  8. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 بهمن 90 [ 03:05]
    تاریخ عضویت
    1390-10-17
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    953
    سطح
    16
    Points: 953, Level: 16
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 8 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: رضایت نمیدن (مخالفت خانواده با ازدواج با دوست پسر)

    [/size][size=medium] سلام دوستان عزیز.اول از همه میخواستم از همه کسایی که تو نوشته های قبلی منو راهنمایی کردن تشکر کنم و بعد هم بهتون بگم که این چند وقت چی کار کردم:
    اول از همه اینکه من قبل از اینکه بیام اینجا برای راضی کردن خونوادم مخصوصا پدرم جو خونواده رو متشنج گرده بودم و این وسط از همه بیشتر مادرم رنج می کشید.اما الان دیگه با مادرم رابطم مثل قبل شده و با پدرم هم حرف نمیزنم اما برخوردی هم نمیذارم پیش بیاد.
    دوم اینکه با چند تا وککیل مشورت کردم و جزئیات راه حل قانونی رو بررسی کردم و بعد از اون با دوستم هم صحبت کردم و بهش گفتم خب اگه قصد ما فقط رسیدن به هم هست این راه قانونی رو همین الان هم داریم اما بهتره صبر کنیم تا بهترین راه رو پیدا کنیم تا با ارامش زندگیمونو شروع کنیم
    صحبت مجدد با خونواده رو موکول کردم به بعد از برطرف شدن مشکلات مالی دوستم.که محکی هم باشه براس سنجش مسئولیت پذیری ایشون.
    مورد بعدی اینکه چهار شنبه قرار هست دو نفره بریم پیش مشاور من که حدود 2 ماهه پیشش میرم و از دور دوستم رو می شناسن و می خواد از نزدیک ایشون رو ببینه.
    اینها نکات مثبت بود و اما نکاتی که باعث میشه من ارامشم به هم بریزه:
    این چند وقت فهمیدم خونوادم به خاطر مخالفت با ازدواج برادرم چه بلاهایی سر اون دو نفر اوردن با اینکه بعد از 16 سال از ازدواج اونها خودشون هم معتقدند بهترین عروسشونه.اونها حتی عروسی برادرم نرفتن و همه حمایتهاشونو تا تولد یک سالگی برادر زادم از اونها دریغ کردن.
    دوم اینکه خونواده مطمئنا میدونن که من هنوز با اون پسر رابطه دارم اما حتی هیچ حرفی وسط نمی کشن.ایا این از بی تعهدی اونها نیست؟کسانی که ترجیح دادن رابطه ما به صورت دوستی باقی بمونه اما حرف خودشون به کرسی نشونده بشه.
    سوم اینکه پدر من همیشه میگ عاشق منه و من رو از همه بچه ها بیشتر دوست داره اما الان که بحث همچین تصمیمی وسط کشیده شده حتی حاضر نیست دربارش باهام حرف بزنه یا حتی با محبتش سعی کنه منو جلب خونواده کنه ...این دوست داشتن تا وقتی بود که من جلوی همه مخالفتهاشون می گفتم چشم و کوتاه میومدم.حتی رشته دانشگاهمم به اجبار اون انتخاب کردم و ان ترم انصراف دادم و دارم دوباره برای کنکور می خونم.اما با این حال هنوز میگه من با توجه به تجربه ام معتقدم که اون رشته برای تو مناسب تر بود.
    به من میگه من تجربم میگه رابطت با این پسر دوام نمیاره.من کاری به درست یا غلط بودن حرفش ندارم.اما پدر من هیچ شناختی از ایشون نداره چه طور می تونه این نظرو بده؟ پدر من حتی بچه خودش رو کامل نمیشناسه...
    این هایی که میگم شاید بگید از روی احساسات هست.اما شما فقط دارید حرفای منو میشنوید اونم نه با جزئیات یه سری کلیات می شنوید و از خونواده و جو فامیل من خبر نداری.از اینکه هر کاری حاضرن بکنن تا حرفشون به کرسی بشینه.بعد هم میشینید میگید خب این دختر سنش که کمه یه حماقتی هم کرده که رابطه جنسی داشته یه پسری رو هم دوست داره که خونواده مخالفن و حق رو میدید به خونواده...
    من تو این دو سال با خیلیا مشورت کردم.کسایی که زندپیشون از نظر من موفق بوده.دوستم رو به خیلی ها معرفی کردم تا بشناسنش و دربارش نظر بدن و اینکه من پای انتخابم ایستادم به خاطر اینه که مطمئنم.
    اما وقتی من نمبتونم خونوادمو به عنوان دمای منطقی قبول کنم چه طور می تونم نظراتشونو قبول کنم؟

  9. کاربر روبرو از پست مفید negsa تشکرکرده است .

    negsa (سه شنبه 02 خرداد 91)

  10. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 بهمن 90 [ 03:05]
    تاریخ عضویت
    1390-10-17
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    953
    سطح
    16
    Points: 953, Level: 16
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 8 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: رضایت نمیدن (مخالفت خانواده با ازدواج با دوست پسر)

    چقدر نیاز دارم به کسی که راهنماییم کنه

  11. #17
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 شهریور 00 [ 00:15]
    تاریخ عضویت
    1390-2-04
    نوشته ها
    909
    امتیاز
    16,852
    سطح
    83
    Points: 16,852, Level: 83
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 498
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,315

    تشکرشده 3,200 در 813 پست

    Rep Power
    116
    Array

    RE: رضایت نمیدن (مخالفت خانواده با ازدواج با دوست پسر)

    دوست عزیز

    آفرین به نظر من فعلا داری مسیر رو درست میری. کار خوبی کردی که فعلا قانون رو کنار گذاشتی.

    با اون آقا به مشاور مراجعه کن و از راهنماییهش استفاده کن.

    رفتارهای دوستانت رو با مادرت رو بیشتر کن.

    با پدرت هم سعی کن با محبت تر برخورد کنی.

    مطمئن باش اون بد تو رو نمی خواد. شاید راه درست رو بلد نیست.

    به خدا توکل کن و از راهنماییهای مشاور استفاده کن.

    موفق باشی.

  12. کاربر روبرو از پست مفید sanjab تشکرکرده است .

    sanjab (دوشنبه 26 دی 90)

  13. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 بهمن 90 [ 03:05]
    تاریخ عضویت
    1390-10-17
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    953
    سطح
    16
    Points: 953, Level: 16
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 8 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: رضایت نمیدن (مخالفت خانواده با ازدواج با دوست پسر)

    نقل قول نوشته اصلی توسط sanjab
    دوست عزیز

    آفرین به نظر من فعلا داری مسیر رو درست میری. کار خوبی کردی که فعلا قانون رو کنار گذاشتی.

    با اون آقا به مشاور مراجعه کن و از راهنماییهش استفاده کن.

    رفتارهای دوستانت رو با مادرت رو بیشتر کن.

    با پدرت هم سعی کن با محبت تر برخورد کنی.

    مطمئن باش اون بد تو رو نمی خواد. شاید راه درست رو بلد نیست.

    به خدا توکل کن و از راهنماییهای مشاور استفاده کن.

    موفق باشی.
    دوست عزیزم
    من خیلی دوست دارم روابطم با پدرم هم صمیمی باشه اما دیوار عاطفی رو خودش بین ما کشید.نه به خاطر این مسئله.چندین ساله با اینکه اونها میگن عاشق من هستن اما من نمیتونم اینو از رفتارهاشون درک کنم.چیزی که اینجا اذیتم می کنه اینه که کسی از روابط پیچیده خونواده من اگاهی نداره و اینکه من اینجا سنم رو مطرح کردم و این باعث میشه دوستای گلم که مشکلم رو میبینن فکر کنن یه ادم خام و بی تجربه هستم که دارم یه اشتباهی می کنم و باید منو از گرداب نجات بدن...

  14. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 بهمن 90 [ 03:05]
    تاریخ عضویت
    1390-10-17
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    953
    سطح
    16
    Points: 953, Level: 16
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 8 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: رضایت نمیدن (مخالفت خانواده با ازدواج با دوست پسر)

    سلام
    چهارشنبه و پنجشنبه رفتیم پیش مشاور.یه سری تست گرفت یه سری جدا با هرکدوممون حرف زد....
    پنج شنبه گفت با توجه به نتیجه تست ها و حرفایی که زدید اختلاف خیلی فاحش تو شخصیتتون نمیبینم...یه سری حرف زد و گفت که باز باید بریم پیشش....

  15. کاربر روبرو از پست مفید negsa تشکرکرده است .

    negsa (سه شنبه 04 بهمن 90)

  16. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 بهمن 90 [ 03:05]
    تاریخ عضویت
    1390-10-17
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    953
    سطح
    16
    Points: 953, Level: 16
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 8 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: رضایت نمیدن (مخالفت خانواده با ازدواج با دوست پسر)

    بچه ها به هیچ کدوم از پستای قبلیم جواب ندادید اما امیدوارم این یکی رو بی جواب نذارید...
    میخوام این نامه رو بدم به بابام ...نظرتونو بگید لطفا


    ....

    TO: 1 recipient
    Show Details




    بازم مثل همیشه هر چی تلاش کردم دلمو راضی کنم رو در رو باهات حرف بزنم نشد.نتونستم.انقدر فاصله بینمون هر روز داره زیاد و زیاد تر میشه که واسم سخت تر و سخت تر میشه حرف زدن و درک کردن و درک شدن...
    حرفایی که میزنم با هر لحنی،تند دوستانه،قهر،گریه،لبخند با هر کدوم اینا که بخونی هیچی پشتش نیست جز درد دل....پس بدون تعصب بخون همه رو.هر چی ناراحتی از من تو دلته بریز دور و فقط با حس پدرانت بخون حرفامو...
    خیلی واسم مهمه که یه چیزیو بفهمید.این که اگه چیزیو بخوام حتی اگه مخالف نظر شما باشه و پاش وایسم،واسش بجنگم و واسه رسیدن بهش تلاش کنم معنیش این نیست که جلوی شماها وایسادم یا دوستون ندارم یا عشق شماها رو به خودم درک نمیکنم.ازت خواهش می کنم،التماس میکنم اینو از ذهنت دور کنی که تلاش من واسه رسیدن به خواسته هام هرچند باب میل شماها نباشه عشقم نسبت به شما رو زیر سوال می بره.
    پدرم با همه عشقی که بهت دارم نگرانتم...
    می دونم شاید تو دلت بگی نگران خودت باش دختره فلان فلان شده،اما این حرفارو از صمیم قلبم دارم دوستانه میزنم.اگه درست باشه شاید که روش فکر کنی اگه نه هم من آروم بگیرم و حرفام رو بهت زده باشم و با حرفام ثبات کنم که دلم واست می تپه...
    پدرم در خوبی تو هیچ وقت شک نداشتم و نخواهم داشت.قلب مهربونت همیشه منو تحت تاثیر قرار داده،اما خوب بودن دلیلی نیست برای اینکه از بالا به آدما نگاه کنه کسی... قسمت میدم به هر چیزی که تو این دنیا برات با ارزشه حرفامو بدون تعصب و بدون ناراحتی بخون... پدرم از بالا نگاه کردنو تو رفتارت هم من حس میکنم هم اطرافیانت... تورو خدا مراقب قلب پاکت باش که روشو غبار غرور نگیره... من همیشه مجذوب قلب پاکت شدم با وجود همه تفاوت هایی که بینمون هست...
    به خدا الان که دارم اینارو مینویسم گریه امونمو بریده.نه از کینه ،نه از خشم و نه از روی ناراحتی : فقط و فقط از روی عشقی که شاید هیچ کس باورش نداره...
    پدرم من و تو خیلی از نظر عقیده با هم تفاوت داریم اما این هیچ وقت باعث نشد من به خودم اجازه بدم که نادیده ات بگیرم یا دوست نداشته باشم،هرگز...
    هر کس هر عقیده ای که داره فکر می کنه که درسته و روی اون عقیدش ایستاده...من و تو هم از این قاعده مستثنی نیستیم اما کاش بتونیم همدیگرو با همه تفاوتای هم دوست داشته باشیم و بپذیریم.
    شاید تقصیر من بوده که همیشه سکوت کردم و به خاطر این که دلتون نشکنه چیزی از عقایدم نگفتم و این روزا که دیگه نمیتونم پنهونشون کنم فکر می کنید من عوض شدم شکه شدید.نه این طور نیست.من سالهاست که از درون اینجوریم اما هیچ وقت جرئت ابراز خود واقعیمو نداشتم واسه این اتفاقاتی که الان داره میفته...واسه این دوریا،این فاصله ها ، این که شاید نمی تونید من واقعی رو بپذیرید...
    می خوام راحت هر چی تو دلم هست رو بگم اما ذره ای نسبت به عشقم شک نکن...
    پدرم به راحتی منو از عشقم دور کردی...هر چند فقط جسمم رو دور کردی اما نه تو، نه هیچ انسانی قدرت محدود کردن روح و فکر و قلب دیگری رو نخواهید داشت...هزاران دلیل دارم برای انتخاب عشقم که نمیشه ازش باهات حرف بزنم فقط به این خاطر که دنیاهامون با هم بسیار بسیار متفاوته... همیشه امیدوار بودم وقتی که عشقم رو فهمیدی کمکم کنی تا کنارش بمونم نه این که دورش کنی ازم.چون بسیاری از چیزای خوبی که در تو بود در اون دیده بودم و یکی از دلایل عشقم بهش همین بود...
    من دیگه به بدرفتاریام ادامه ندادم به یک دلیل: عشقم به شماها مانع شد...دلم نمیاد به هیچ قیمتی ناراحتیتون رو ببینم. اما از درون دارم آب میشم...نابود می شم... نه از روی احساسات به خاطر خیلی چیزا .... ای کاش حرفامو می فهمیدی پدر.ای کاش...
    اینارو نمیگم که تحت تاثیر قرارت بدم یا اینکه مظلوم نمایی کنم.به محبت پدرانت قسم که فقط درد دله...
    بارها اون خواست از پیشم بره به خاطر اختلاف طبقاتی من اجازه ندادم .بارها گفت خانوادت منو نمیپذیرن من گفتم اونا روح پاکت واسشون مهمه نه داشته های دنیاییت.همیشه واسم الگو بود از صفر شروع کردنت و فکر میکردم به بقیه بها میدی...
    وقتی که خواست همه آرزوام به حقیقت بپیونده ،وقتی خواست همه وعده هایی که بهش داده بودم رنگ واقعیت بگیره یه دفعه چشم باز کردم ودیدم خیلی فاصله دارم ازت...دیدم همه این سال ها انگار یه بت رو میپرستیدم که ساخته خیال من بود...از اون به بعد من موندم و حسرت و دل شکسته جوونی که به خاطر حرفای من،به خاطر قداستی که از شماها واسش گفته بودم ادامه داده بود و این جرئتو به خودش داد که بیاد جلو...
    همیشه میگفتم پدر و مادر من خوشبختیمو میخوان وقتی بدونن با تو خوشبختم نه نمیگن... اما افسوس که تعاریفمون از خوشبختی زمین تا آسمون تفاوت داره...پدر کاش می فهمیدی حرفامو... کاش همه رو به احساسات خام نسبت نمی دادی...
    کاش دستمو می گرفتی و به انتخابم احترام می ذاشتی و تو این راه کمکم می کردی اما افسوس که فکر کردی اگه منو از اون دور کنی برای قلبم هم میتونی چاره ای بیندیشی...
    باز هم میگم،اینا نه گله است نه حرف واسه راضی و قانع کردنت.می دونم پشت هر جمله من هزار تا حرف و دلیل محکم از نظر خودت داری که نقضشون کنی،اما کاش بدون پیش داوری حرفای منو میخوندی...این حرفا فقط یه بغضه که مدت هاست شبا تو تنهاییام می شکنه و کسی ازشون خبر نداره.گفتم بهت بگم شاید سبک تر شم.همین...
    می دونم چقدر واست سخته پذیرش حرفایی که می زنم ... چه قدر سخته باور این که دختر کوچیکت راهشو پیدا کرده و فقط چشم به دستای تو دوخته که همراهیش کنی تو این راه.تو این مسیر...
    پدرم حرفامو به پای بی حیایی و بی شرمی من نذار ...ازت خواهش می کنم...اما اینو میخوام بی پرده بهت بگم شاید عمق دردهای من رو بفهمی پدر...
    اگه یه روزی من مجبور شم مرد دیگه ای رو تو زندگیم بپذیرم اینو بدون که تو آغوش اون مرد همیشه به عشق ناکامم فکر خواهم کرد و بدون این یعنی مرگ من...چون عشقم هوس زودگذر کودکی نیست که جایگزین یا فراموش بشه...کاش می فهمیدی و باور میکردی حقیقت حرفامو...
    خیلی حرف هست خیلی...
    دلم میخواست همو بفهمیم و همو بپذیریم. جدای از عقایدمون...
    کاش یه کم به حرفام فکر کنی.بدون تعصب با یه دید جدید
    عاشقتم پدر







  17. کاربر روبرو از پست مفید negsa تشکرکرده است .

    negsa (سه شنبه 04 بهمن 90)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دختری را دوست دارم که میدانم او قبلا پسری دیگر را دوست داشته، چیکار کنم؟
    توسط behroozoorheb در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: دوشنبه 22 اردیبهشت 93, 06:42
  2. پسری را دوست دارم که داره ازم فاصله میگیره
    توسط mahkameh در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 26
    آخرين نوشته: سه شنبه 22 بهمن 92, 08:42
  3. دوست داشتن دختری که با پسر دیگری است و می گوید مرا دوست دارد
    توسط mehdi1369 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: شنبه 28 آبان 90, 11:29
  4. من دوست پسر دوست صمیمیم رو دوست دارم
    توسط MisS AviatoR در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 28 اسفند 89, 12:00

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:10 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.