به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 5 از 57 نخستنخست 12345678910111213141525354555 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 561
  1. #41
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 تیر 93 [ 14:46]
    تاریخ عضویت
    1390-4-05
    نوشته ها
    144
    امتیاز
    2,677
    سطح
    31
    Points: 2,677, Level: 31
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    680

    تشکرشده 721 در 128 پست

    Rep Power
    27
    Array

    RE: خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم (2)

    سلام بچه ها توروخدا ببخشید همش مزاحم میشم ومیام وقتتونو میگیرم راستش بخواین آدم پرتوقعییم اگه این خاطراتو ننویسم وتوذهن جای خوبی پیدانکنه دو روز دیگه بایاداوری اینا باخودم میگم وظیفه اش بوده تازشم کم گذاشته ولی وقتی میام اینجا میگموشمادوستان استقبال میکنید کلی ذوق میکنم و قدر میدونم
    خاطره دیگه من برمیگرده به دیشب جای همه تون خالی با شوهری رفتیم خیابون گردی با ماشین داداشش(آخه ما ماشین نداریم) توی مسیرچشم من به خیابون بودتابجایی یا کسی نزنیم در عوض مجیدجان محوتماشای من انگار دفعه اولش بود منو میدید بایه دست هم فرمونو میگرفت هم دنده عوض میکرد وبا یک دسته دیگش دودستای منو محکم گرفته بود سرعت ماشین از سرعت پیاده هاهم آرومتر بود برام شعرهم میخوندخلاصه فضابسیار بسیار رمانتیک بود
    وقتی رسیدیم خونه توی اتاق پراز بادکنکمون که مال سالگرد عقدمون بود بغلم کرد و گفت خیییییلی دلم برات تو ماشین تنگ شده بود !!!!!!!!!!!!!! فقط در جوابش لبخند زدم
    منم وقت خواب خودمو لوس کردمو گفتم مجیییییییییید جوووووون(باهمین لحن لوسیم بخونید) بزرگترین آرزوت چیه گفت: [size=x-large]خوشبخت کردن تو[/color]
    (انقققققد رومانتیک شدم که بااینکه اصلا خوابم نمیومد خودمو تو بغلش جا دادمو خیلی زود خوابم برد)
    در ضمن یه تاپیک برای درمان پرتوقعیم به زودی میزنم کمکم کنید تا درمان شم
    قربوووووووووون همتون

  2. 23 کاربر از پست مفید single تشکرکرده اند .

    hamtta (پنجشنبه 28 شهریور 92), Mr.Anderson (جمعه 01 فروردین 93), single (یکشنبه 02 مهر 91)

  3. #42
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 فروردین 93 [ 12:48]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    نوشته ها
    1,249
    امتیاز
    16,138
    سطح
    81
    Points: 16,138, Level: 81
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 212
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,122

    تشکرشده 8,124 در 1,482 پست

    حالت من
    Vaaaaay
    Rep Power
    141
    Array

    RE: خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم (2)

    سلام به همه دوستان همدردی:

    من که هیچ وقت از خوندن این خاطرات قشنگ سیر نمی شم و خیلی خوشحالم که دوستان با تمام مشکلات زندگی متاهلی قدر این لحظات را که شاید ساده به نظر برسه می دونن و شکر گذار خدا هستند...

    دست تک تک شما درد نکنه ......

    من خیلی وقته خاطره ننوشتم..نه اینکه نبوده..مطمئنا نو زندگی همه بوده و هست ....ولی من آنقدر مشغله هام زیاده که به سختی وقت می کنم به خودم فکر کنم..الانم می نویسم در حالی که باید درس بخونم !!!
    خب از مقدمه بگذرم و یک خاطره بگم:





    من و همسرم مرتب می ریم کلاس و من هم چون بچه جنوب هستم و اصلا و ابدا به سرما عادت ندارم همیشه دست و پام یخه ....و دارم از سرما می لرزم...
    1 هفته قبل که برای کلاس رفتیم ..با اینکه بخاری ماشین باز بود و منم کلی لباس پوشیده بودم ولی سردم بود..کمی زودتر به کلاس رسیده بودیم ..تو ماشین نشسته بودیم دو تایی تمرین می کردیم که یک هو دیدم همسرم خیره شد به دست های من...خودم اصلا متوجه نشده بودم از بس ججم درس و کار زیاده اصلا دیگه وقت نمی کنم به خودم نگاه کنم!!!خلاصه تمام ناحن های دستم از بستر ناخن کامل کبود شده بود..کمی ترسناک بود ..خودمم ترسیدم..همسرم خیلی ناراحت شد..خیلی ..اشکی تو چشمای قشنگش حلقه زد که نگو..دستمو گرفته بود تو دستاش مدام می مالید و می بوسیدشون...بهش گفتم چیزی نیست من خودم اصلا حس نکردم ولی اون خیلی ناراحت شده بود...تا رفتیم تو کلاس ..تو کلاس هم دیدم هر 15 دقیقه ای به دستام نگاه می کرد تا معلم حواسش نبود دستامو می مالید تا کبودیشون رفت....
    خیلی خوشحال بودم که همسرم آنقدر مواظب منه..اون یکی از بهترین مردهایی که من تو زندگیم شناختم...
    عاشقشم..خیلی زیاد.....



    امیدوارم عشق شما و همسرهای شما هم همیشه گرم باشه.....


  4. 32 کاربر از پست مفید سارا بانو تشکرکرده اند .

    hamtta (پنجشنبه 28 شهریور 92), Mr.Anderson (جمعه 01 فروردین 93), سارا بانو (یکشنبه 02 مهر 91)

  5. #43
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 فروردین 91 [ 10:46]
    تاریخ عضویت
    1390-7-27
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    1,526
    سطح
    22
    Points: 1,526, Level: 22
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    559

    تشکرشده 582 در 62 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم (2)

    سلم پريماه جون عزيزم
    اره گلم.يه كاغذهايي هست خودشون چسب داره.يا بزن زير عروسك هايي كه اهن ربا دارن يا يه سري هم هست اصلا مال در يخچاله:))
    اره ميزنم در يخچال.اگه كسي بياد تو اشپزخونه ميبينه.ولي همش فقط شعر و حرف عشقولانه خفيفه
    مثل مي پرستمت يا تو بهترين شوهر دنيايي.بعضي وقتا هم كه شعر قشنگ ميبينم واسش ميذارم.عيبي نداره بقيه هم ببينن.فوقش مي فهمن ما همديگه رو دوست داريم

  6. 14 کاربر از پست مفید فرشته سفيد تشکرکرده اند .

    Mr.Anderson (جمعه 01 فروردین 93), فرشته سفيد (یکشنبه 02 مهر 91)

  7. #44
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array

    RE: خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم (2)

    دیروز یک روز تعطیل بود. اما مثل همه روزهای کاری دیگه همسرم از صبح زود رفت سر کار. منم با ناراحتی برای خودم برنامه ریزی کردم که چطور اینروز رو با دخترم توی این سرما و در این شهری که هیچ اشنایی ندارم بگذرونم. دم ظهر همسرم غیر منتظره برگشت و گفت که از صبح زود رفته تا بتونه زودتر کارهاش رو بکنه و بیاد در خدمت خانواده باشه. بعد از ناهار هم گفت بیایید یک شیرینی سنتی درست کنیم. من مدیر بودم . دخترم هم ناظر در جهت خرابکاری و همسرم هم مجری. بعد هم ما رو برد بیرون (پارک سر پوشیده) و بعد از مدتها دور هم توی یک کافی شاپ نوشیدنی و بستی خوردیم. اینطوری شد که یک روز کسل کننده توسط همسرم تبدیل شد به یک روز خاطره انگیز.

    از همسرم ممنونم که این خاطره رو برای ما خلق کرد و از شما هم ممنون که چشمهاتون رو برای خوندنش اذیت کردید و از مدیران و اقای tesoke هم ممنون که این فضا رو ایجاد کردید تا خاطره ام جایی ثبت بشه.

  8. 30 کاربر از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (یکشنبه 02 مهر 91), hamtta (پنجشنبه 28 شهریور 92), Mr.Anderson (جمعه 01 فروردین 93)

  9. #45
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اسفند 93 [ 14:25]
    تاریخ عضویت
    1390-3-29
    نوشته ها
    1,107
    امتیاز
    8,928
    سطح
    63
    Points: 8,928, Level: 63
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,038

    تشکرشده 2,035 در 738 پست

    Rep Power
    125
    Array

    RE: خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم (2)

    مهدي جونم تازگي ها يك روز در ميان موهام را با صبر و حوصله سشوار مي كشه. با اين كارش احساس مي كنم خيلي دوستم داره. حتي وقتي موهام را مي كشه يا سرم را مي سوزونه.
    حتي شب ها كه خسته از سر كار مي آيد هم موهاي من را با دقت تمام سشوار مي كشه. احساس مي كنم روز به روز بيشتر دوستش دارم.

  10. 29 کاربر از پست مفید ليلا موفق تشکرکرده اند .

    Mr.Anderson (جمعه 01 فروردین 93), ليلا موفق (یکشنبه 02 مهر 91)

  11. #46
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 بهمن 92 [ 18:58]
    تاریخ عضویت
    1390-2-30
    محل سکونت
    کرج
    نوشته ها
    620
    امتیاز
    4,643
    سطح
    43
    Points: 4,643, Level: 43
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 107
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Social1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    3,824

    تشکرشده 3,762 در 695 پست

    Rep Power
    75
    Array

    RE: خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم (2)

    تولدم نزدیکه و شوهرم با اینکه کلی برای عید برام وسیله خریده بدون اینکه بفهمه متوجه شدم که برای تولدمم کادوخریده حالا بی صبرانه منتظرم تا بهم بده..........هر روز بیشتر از دیروز احساس می کنم که خیلی دوستم داره و برام همه کار می کنه تا خوشحال باشم.......

  12. 22 کاربر از پست مفید چشمک تشکرکرده اند .

    Mr.Anderson (جمعه 01 فروردین 93), چشمک (یکشنبه 02 مهر 91)

  13. #47
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 خرداد 91 [ 17:25]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    1,063
    سطح
    17
    Points: 1,063, Level: 17
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    82

    تشکرشده 85 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم (2)

    منو همسری یه دفتری داریم که توش از غمو شادیمون مینویسم اگه از چیزی ناراحت بشیم به هم قول دادیم اول تو اون دفتر بنویسیم سبک تر که شدیم بشینیم با طرف مقابلمون حرف بزنیم یا اگه یه جایی رفتیم بهمون خیلی خوش گذشت توش مینویسیم و کارهای خوبه همدیگرو بهم میگیم در کل چیزه خوبیه
    همسره من ادم فوق العاده احساساتی هس ولی خوب زیاد نمیتونه ابراز کنه.من چن روز رفتم با خانواده خودم مسافرت و همسری به خاطر اینکه اخر سال بودو تو اداره خیلی کار داشت نتونس با ما بیاد منم هر چی خواستم نرم نزاشت و گفت تو باید بری. من رفتم برگشتم وقتی برگشتم دیدم تو این دفتر صادقانه ترین احساساتی که تو عمرم دیدم رو نوشته بود دلتنگیش به حدی بود که وقتی خوندمش اول یه غمی کل وجودمو گرفت ولی بعدش که دیدم اقد عزیزم خوشحال شدم.واقعا خوشحال شدم

  14. 30 کاربر از پست مفید فاطمههه تشکرکرده اند .

    hamtta (پنجشنبه 28 شهریور 92), Mr.Anderson (جمعه 01 فروردین 93), Pooh (سه شنبه 05 تیر 97), فاطمههه (چهارشنبه 18 بهمن 91)

  15. #48
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 بهمن 92 [ 18:58]
    تاریخ عضویت
    1390-2-30
    محل سکونت
    کرج
    نوشته ها
    620
    امتیاز
    4,643
    سطح
    43
    Points: 4,643, Level: 43
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 107
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Social1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    3,824

    تشکرشده 3,762 در 695 پست

    Rep Power
    75
    Array

    RE: خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم (2)


    فردا تولدمه و همانطور که توی پست قبلیم هم گفتم منتظر بودم تا همسرم کادوش رو بهم بده و برای فردا لحظه شماری می کردم ولی همسرم امروز غافلگیر کرد و اصلا باورم نمی شد که امشب رو برای من جشن بگیره چون من منتظر بودم برای فردا ولی برایم برنامه ای رو به اتفاق خانواده اش تدارک دیده بود و واقعا غافلگیرم کرد.
    دوستان من امشب یکی از بهترین شبهای زندگیم بود و همسرم اولین جشن بزرگی بود که برایم گرفته بود و کلی غافلگیرم کرد و کادو هایی را که از جانبش دریافت کردم را به هیچ عنوان باورم نمی شد علاوه بر کادویی که ( فضولی کرده بودم):D و فهمیده بودم بهترین کادویی که باورم نمی شد رو دریافت کردم .....
    ما یه مدت بود به دنبال خانه بودیم تا بخریم ولی چون یه مقدار از پولمون کم بود بی خیال خونه شدیم تا در سال جدید بیشتر پس انداز کنیم و خانه دلخواهمان را بگیریم ولی امشب به صورت ناباورانه همسرم کلید یک خانه را به عنوان کادو داد
    اصلا باورم نمیشه که ایشان تمام سعی اش را کرده که این کادو را شب تولدم بهم بده.

  16. 31 کاربر از پست مفید چشمک تشکرکرده اند .

    Mr.Anderson (جمعه 01 فروردین 93), چشمک (یکشنبه 02 مهر 91)

  17. #49
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 تیر 91 [ 18:24]
    تاریخ عضویت
    1388-11-09
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    3,644
    سطح
    37
    Points: 3,644, Level: 37
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    472

    تشکرشده 490 در 114 پست

    Rep Power
    34
    Array

    RE: خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم (2)

    یه روز از روزهای اسفند ماه شوهرم بعد از ظهر اومد خونه (در حالیکه شب قبل شیفت بود و باید صبح می اومد خونه )ولی گفته بود داره میره جلسه . مدتی بود هر از گاهی بعد از شیفت شب که باید صبح بیاد خونه دیر می اومد منم توی ذهنم یه کم مشکوک یه کم کنجکاو بودم ببینم کجا میره ولی خودش میگفت جلسه دارم تا اینکه اون روز بعد از ظهر اومد خونه خسته از کارو گرسنه (نه صبحونه خورده بود نه ناهار)
    در حالیکه لبخند میزد گفت حالا من سورپرایز بلد نیستم .یه برگه تو دستش بود و تکون می داد
    برگه رو ازدستشو گرفتم
    خدای من باورم نمیشد داشتم بال در می آوردم
    هتل توی شیراز رزرو شده بود واسه نیمه دوم عید اسم من و نی نی هم بود .
    شوهرم داشت توضیح میداد که نمیدونی کی تا حالا دنبال این برگه ام چقدر از سر کار می اومدم میرفتم دنبال این و به تو میگفتم جلسه میرم .چقدر رفتمو اومدم چقدر پاچه خواری کردم مگه جای خالی گیر می اومد اینقدر این ور و اونور زنگ زدم اینقدر به این و اون سپردم و ...
    اون روز غذای خوشمزه واسش پختم وقتی هم از خونه بیرون رفت.گشتم از توی نت چند تا اس ام اس خوشگل واسش فرستادم
    خیلی خوشحالم کرد امیدوارم منم بتونم واسش لحظات شیرین بسازم همونطور که اون این کار رو کرد


  18. 25 کاربر از پست مفید saint mary تشکرکرده اند .

    Mr.Anderson (جمعه 01 فروردین 93), saint mary (یکشنبه 02 مهر 91)

  19. #50
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 تیر 93 [ 14:46]
    تاریخ عضویت
    1390-4-05
    نوشته ها
    144
    امتیاز
    2,677
    سطح
    31
    Points: 2,677, Level: 31
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 73
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    680

    تشکرشده 721 در 128 پست

    Rep Power
    27
    Array

    RE: خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم (2)

    يكي از خاطرات خوب من مربوط ميشه به زماني كه واسه 100 بار ميرم اين پست شوهرم تواين سايت ميخونم
    RE: چرا با همسرم ازدواج کردم؟


    دلایل خیلی زیاده داره اما مهمترینشون :

    - منو به خاطر خودم می خواست و می خواد
    - خیلی خیلی نجیب بود و هست
    - واااااااااااااااااااااااا ااااااااااقعا زیباااااااااااااااااااااا اااااااااااااا بود و هست
    - بسیار فهیم بود و هست
    - شاد و پرانرژی بود و هست
    - خانواده خیلی خوبی داشت و داره
    - و خیلی خوبی های دیگهههههههههه
    [size=x-large]
    من ومجيدم خيلي تصادفي با اين سايت جداگانه آشناشديم و من كلي فضولي كردم تا پيداش كردم

  20. 24 کاربر از پست مفید single تشکرکرده اند .

    hamtta (پنجشنبه 28 شهریور 92), Mr.Anderson (جمعه 01 فروردین 93), she (سه شنبه 20 فروردین 92), single (دوشنبه 11 دی 91)


 
صفحه 5 از 57 نخستنخست 12345678910111213141525354555 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.