RE: خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم (2)
سلام دوستان
امشب تولد من بود و من وارد 24 سالگی شدم.این 4 امین سالیه که کنار همسرم هستم.
همسرم شدیدا سرش شلوغه این روزا بطوریکه 2 روز ممکنه نخوابه.امروز با اینکه یک قراره کاریه مهم داشت و تا دیر وقت هم طول کشید اما تولد منو یادش نرفت
وقتی دیدم داره با عجله پله هارو میاد بالا و دستش یه کیک بزرگه...وقتی دیدم دستش یه سته شمع به شکل قلبه...وقت دیدم کادویی رو که من مدتها میخواستم برام گرفته...
از ته دل خداروشکر کردم و به سختی جلوی بغضمو گرفتم تا امشب گریه نکنم..
همسرم رو دوست دارم و با دنیا عوضش نمیکنم...علی جانم ...دوستت دارم
خدمت دوست عزیز a-b
باید بگم اینجا ما فقط خاطرات خوب رو مینویسیم و قطعا ما هم در زندگی مشکلاتی داریم .
برات ارزو میکنم و دعا میکنم زودتر نیمه گمشده ات رو پیدا کنی ..اما قول بده یادت نره بیای اینجاو خاطراتت رو بنویسی
گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)