سلام
شایدحدودادوماه باشه که باحسرت این تاپیک رودنبال میکنم!!!
اینکه چراخاطرات منوهمسرم واسم عاشقانه نیست!!!
امروزکه خاطره شمیم جان روخوندم واقعاجنس خاطرشودرک کردم!!کارهای روزمره بدون هیچ کلام محبت آمیزی یا حتی نگاه عاشقانه ای....بارهاواسم تکرارشده مخصوصا توی دوران بارداری وبعدش تابه الانه وتوی دلم همین تعجب روداشتم مثل شمیم جان!!
راستش الان دلخورم ازهمسرم...تقریبا سه چهارروزه...رفتارخیلی خیلی بدی باهام داشت اون هم جلوی مادرش!!واصلا نمیتونم فراموش کنم...چندین بارعذرخواهی کرده اما واقعانمیتونم فراموش کنم بدجوری خردشدم!!
دیشب هم توی مراسممون پی ام داد که چیزی خوردی؟اذیت نیستی؟منم جوابشو خیلی سرد دادم...اما اون همچنان گرم بود!!وبی توجه به رفتارسردمن!
شایداگه ازش دلخورنبودم خاطرات زیادی میتونستم بنویسم ازجنس خاطره شمیم جان!!
دعاکنیدواسم راه درست روپیداکنم...
عمر که بی عشق رفت
هیچ حسابش مگیر...
علاقه مندی ها (Bookmarks)