سلام
خاطرات قشنگتونو خوندم،خیلی خوشم اومد...
من مجردم،ولی تازگیا احساس زندگی پیدا کردم،25 سالمه و دوس دارم زندگی رو کنار مردی تجربه کنم که ازم 4 سال بزرگتره ،طلاق گرفته و یه کوچولویه 3 ساله داره.بگذریم که خونوادم فعلا از تصمیمم هیچی نمیدونن و اگه بدونن معلوم نیس چطور باهام رفتار میکنن، بگذریم از اینکه به نظر همه من حماقت محض میکنم که یه دختر همه چیز تمومم ولی میخوام با همچین مردی ازدواج کنم و بگذریم ... ولی رفتارای خوب اون،صداقت کلامش و صبری که تو زندگی قبلیش داشته و گرمای محبتش منو هر لحظه تو تصمیمم مصمم تر میکنه خداااااااااااااااااااا، امشب شب تولد امام علی میشه هدیمو بدی، میشه یه روز بیام اینجا از خاطرات قشنگی که بین منو و اونو کوچولویه خواستنیش ساخته میشه بگم؟؟؟
خدااااااااااااااااااااااا اااااا
ایشالا تمام خاطراتتون قشنگ و شنیدنی.................
علاقه مندی ها (Bookmarks)