به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 7 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 61 تا 70 , از مجموع 83
  1. #61
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 25 دی 91 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1390-11-14
    نوشته ها
    548
    امتیاز
    1,860
    سطح
    25
    Points: 1,860, Level: 25
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,833

    تشکرشده 1,864 در 493 پست

    Rep Power
    67
    Array

    RE: از مادرشوهرم متنفرم!

    خانواده ها با هم فرق دارند. این را هم شما و هم پدر و مادرت باید در نظر بگیرید.

    بعضی خانواده ها وقتی از خانواده ای دختر یا پسر می گیرند ارتباطات زیادی را با هم شروع می کنند. بعضی ها نه.

    خانواده همسر شما نمی خواد ( به هر دلیلی ) که با خانواده شما رفت و آمد کند. دلیلی نمی بینند که عمه شما را به مهمانیشون دعوت کنند. متاسفانه شما حدود این ارتباط را متوجه نشدید و با تکرار اشتباهتون باعث شدید اونها در سکوت مطلق فرو برند.

    مینا جان نمی تونه عمه شما را سالی سه بار مهمون کنه. چون نمی تونه، مهمونیش هم نمی آد که بدهکار نباشه. از این ساده تر؟؟

    بعد شما اینقد پاپیچشون می شید که دیگه کل ارتباط را قطع کردند تا راحت باشند.

    انتظار نداری که غرورش را بذاره زیر پا و به شما بگه وسعم نمی رسه با خانواده شما در سطح و مدل شما رفت و آمد کنم. دست از سرم بردارید ....

    شما و خانواده تون هم دارید هی بدترش می کنید. براشون غذا می فرستید و ...

  2. کاربر روبرو از پست مفید پیدا تشکرکرده است .

    پیدا (یکشنبه 21 اسفند 90)

  3. #62
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 99 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,339
    امتیاز
    22,823
    سطح
    93
    Points: 22,823, Level: 93
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 527
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger First ClassOverdrive
    تشکرها
    3,264

    تشکرشده 3,442 در 1,036 پست

    Rep Power
    148
    Array

    RE: از مادرشوهرم متنفرم!

    مینا هر چی اهمیت و جایگاه مادرشوهرت برای خودت کوچیک کنی و کم کنی همه چیز درست میشه
    می دونی هم تو و هم خانواده ات زیادی دارید مادرشوهرتو تحویل می گیرید و اونم الان فکر کرده چه خبره
    1.ذهنت از این قضیه مادر شوهر بیار بیرون
    2.به هیچ عنوان نذار مشکلت با مادر شوهرت روی روابطت با شوهرت تاثیر بذاره و به همسرت تحت هیچ شرایطی دلخوریهاتو انتقال نده
    3.مادرشوهرتو دعوت کن اومد که چه بهتر ،نیومدم به همه بگو مسافرتن و تهران نبودند که بیان
    4.هر موقع هم فکرش اومد تو ذهنت به خودت بگو بعدا بهش فکر می کنم اینجوری هی این فکرو تو ذهنت عقب می ندازی تا به تدریج فکرش تو ذهنت کم رنگ بشه و دیگه اصلا بهش فکر نکنی
    [align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
    بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]

  4. کاربر روبرو از پست مفید eghlima تشکرکرده است .

    eghlima (دوشنبه 22 اسفند 90)

  5. #63
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 08 خرداد 91 [ 23:57]
    تاریخ عضویت
    1390-11-27
    نوشته ها
    80
    امتیاز
    1,214
    سطح
    19
    Points: 1,214, Level: 19
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    128

    تشکرشده 134 در 57 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: از مادرشوهرم متنفرم!

    سلام عزیزم
    میفهمم چی میگی و چه احساسی داری
    منم خیلی مشکل داشتم با مادر شوهرم اما حالا بعد از 5 سال فهمیدم که اصلا ارزششو نداشتن
    یه سر به تاپیک من بزن تا ببینی چه حالیم
    باور کن اگه میدونستم با این دعواها ودلخوری ها به اینجا میرسم هیچوقت اجازه نمیدادم به خودم که ناراحت بشم ازشون
    شاید نفهمی چی میگم چون منم قبل این مشکلم هر کسی بهم میگفت اینقدر حساسیت نشون نده نمیتونستم و میگفتم شماها نمیدونین من چی میگم
    اما عزیز دلم به جایی رسیده بودم که حاضر بودم دستای مادرشوهرمو ببوسم اما شوهرم از این حرفا نزنه
    حالا فهمیدم که همون قدر که من خانوادمو دوس دارم شوهرم هم حق داره اونا رو دوسشون داشته باشه
    خیلی اشتباها داشتم بهم بر میخورد که شوهرم 20دقیقه با مامانش تو اشپزخونه حرف بزنه
    من در حدی نیستم که راهکار بدم اما تجربیاتمو بهت میگم شاید کمکت کنه:
    1-ببین گلم من نمیدونم اونا چه عیبها و ایراداتی دارن فقط میدونم که باید بپذیریشون با تمام خوبیها وبدیهاشون
    که مسلما خوبیهایی هم دارن
    من یاد گرفتم که نمیتونم عوضشون کنم پس فایده نداره حرص بخورم از دستشون
    اگه اون طوری که هستن نپذیریشون فقط خودتو اذیت میکنی فقط خودتو
    2-اصلا در مرد اینکه ازشون ناراحتی یا فلان بدی رو در حقت کردن با شوهرت حرف نزن
    من این اشتباهو خیلی کردم و فکر میکردم شوهرم درک میکنه که حق با منه اره میفهمید حق با منه اما هیچ فایده ای که نداشت هیچی بدتر فهمیدم من دارم خراب میشم در صورتی که فکر میکردم دارم اونارو خراب میکنم جلوش

    اصلا بزرگترین اشتباهم همین بود که هر احساسی داشتم در موردشون به زبون میاوردم جلوی شوهرم

    3-اگه محبتی بهشون میکنی سر شوهرت منت نذار اگه متوجه خوبیت بهشون نشده بگو چه کار خوبی کردی اما بدون منت بگو

    4-جلوی شوهرت خیلی باهاشون خوب باش حتی اگه حالت ازشون بهم میخوره
    اگه تونستی قلبا باهاشون خوب باشی و همونطوری که در مورد 1 گفتم اگه تونستی بپذیریشون که عالیه اما اکه نه خواهش میکنم به خاطر زندگیت و نه اصلا به خاطر خودت ظلهری هم که شده تحویلشون بگیر و بهترین عروس باش

    عزیزم امیدوارم حرفام بدردت بخوره این4 موردو اکه 5 سال پیش میدونستم الان تو این وضع نبودم و خیلی راحت شوهرم از پس مشکلات مالی برمیومد اما بحث های منو مادرشوهرم رو مسائل مالی اضافه شد واینی شد که میبینی









    حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
    فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست

  6. 2 کاربر از پست مفید دلینا تشکرکرده اند .

    دلینا (دوشنبه 22 اسفند 90)

  7. #64
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 اردیبهشت 92 [ 09:40]
    تاریخ عضویت
    1389-7-21
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    7,206
    سطح
    56
    Points: 7,206, Level: 56
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    1,662

    تشکرشده 1,673 در 522 پست

    Rep Power
    85
    Array

    RE: از مادرشوهرم متنفرم!

    نقل قول نوشته اصلی توسط آفتاب همدرد
    به نظرت اون فکرم که گفتم برم با مادرشوهرم صحبت کنم و ازش بخوام با همدیگه مهربون و صمیمی باشیم خیلی ابلهانس؟؟؟؟ممکنه تخریب شخصیتم کنه؟ حالمو بگیره؟ نکته ضعفمو بیشتر بفهمه؟
    [align=center]خدايا آن گونه زنده ام بدار كه نشكند دلي از زنده بودنم
    و آن گونه بميران كه كسي به وجد نيايد از نبودنم...
    [/align]

  8. #65
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: از مادرشوهرم متنفرم!

    آفتاب همدرد عزیز چند وقتی پستهایت را می خوانم و پبگیری می کنم

    البته از نگاه من تو بیشتر می نویسی که درد دل کرده باشی و تائیدی گرفته باشی که تو و خانواده ات خوب هستی و بقیه هم بد هستند . در نتیجه تا امروز برایت پست نزدم چرا که نسبت به پستهایی که برایت زده می شود بی توجه هستی و واکنش چندان مثبتی نشان نمی دهی





    این پست خودت را هزار بار بنشین بخوان از نگاه من این پست یکی از شاهکارترین پستهایت است که مسائل و مشکلاتی که داری و از آن رنج می بری را به خوبی نشان می دهد .

    نقل قول نوشته اصلی توسط آفتاب همدرد
    سلام بچه ها.
    همیشه نزدیک سال نو که میشه من جای خوشحالی ناراحتم و پراضطراب.

    نمیدونم یادتون هست یا نه همون موضوع همیشگی،بازم میخوام درددل کنم چون خیلی دلم پره

    وقتی شوهرم میخواد ماشین بخره داداش منه که شبا تا دیروقت با شوهرم باید بره دنبال ماشین تو نمایشگاها،نصف پول ماشینو باید بابای من بدن تا زمانی که شوهرم پول دستش بیاد و هروقت که داشت بهشون برگردونه،اگه خونه میخوایم بخریم همین طور و حتی تمام تعمیرات خونمون همه و همه، این بابای بیچاره ی منه که باید مدیریت همه کارا رو به عهده بگیره و تا دیر وقت..
    مامانم دنبال شوهرم میدوه و موز پوست میکنه بهش میده،واسه سر کلاسش پرتقال پوس کنده و برگه برگه شده تو کیفش بذاره،نصف خرج خونمونو با خودش بیاره،از برنج گرفته تا روغن و خرما ولبنیات و................. و تقریبا تمام خرج پوشاک منو.

    شاید این حرفا رو مسخره بدونید اما همینا واسه من شده یک عقده بزرگ،چون با وجود همه این حرفها،مادرشوهرم از پدر و مادر من اصلا خوشش نمیاد.تو مهمونی های مشترک خودشو به نفهمیدن میزنه (اینو با چشای خودم دیدم تا ماها رو دید ،با عجله رفت بیرون!!)و حتی از یه احوالپرسی هم دریغ میکنه،
    تو هیچکدوم از مهمونی های بابای من نمیاد،دفه اخر که به خاطر تیکه های خانوم داداشام التماسش کردم اما بازم پدرشوهرم تنهایی اومد،همین طور واسه دیدوبازدید عید،اصلا انگاری تا میبینه من ازش خواهش میکنم بیاد با خودش میگه بهترین موقعیته مینا رو زجرش بدم.دوست دارم بی خیال باشم و جوش نزنم تا اون به هدفش نرسه اما نمیتونم.
    همیشه تو مهمونیا تیکه میشنوم که پس خونواده شوهرتو کجان؟!دعواتون شده باز؟!چقدر دور از آدمن

    به خدا شما شاید باور نکنید اما حریف مامان و بابای خودمم نمیشم ،یواشکی از من! هر مسافرتی که میرن بهترین سوغاتی رو که آوردن میدن به شوهر من که بده به مامانسشینا!!اگه مهمونی نیان ، غذا میدن به شوهرم که واسشون ببره! حتی تمام دایی و عمو و عمه و خاله شوهرمم دعوت کردن!!!اما مادرشوهرم نه تنها یه مهمونی ساده نگرفت که حداقل فقط مامان بابای منو و منو شوهرمو دعوت کنه،عید دیدنیشونم نرفت.همه اینا حتی بدون یک تشکر خشک و خالی، حتی شده تلفنی.

    وقتی به مامانمینا داد میزنم و ازشون خواهش میکنم محبتای یک طرفشونو بس کنن،وقتی بهشون میخوام بفهمونم با دیدن محل نذاشتن مادرشوهرم به عزیزترین افراد زندگیم زجر میکشم و تنفرم بیشتر میشه،بهم میگن تو نمیفهمی،ما میخوایم که اون فقط با تو خوب پاشه،این کارامون جلو چششو بگیره،همین. اصلا ما مهم نیستیم تویی که واسمون مهمی. حتی با مامانمینا قهر هم کردم اما بازم بی فایده بوده.

    حالا حتی یه بار هم مادرشوهرم حتی حال پدر و مادرمو نمیپرسه چه برسه به تشکر کردن!!!!!!!!!
    از شوهرمم که میخوام با مامانش صحبت کنه،بهشون بگه که خونواده من چقدر بهش احترام میذارن،چقدر با وجود مشغله های زیادشون حمایتش میکنن،فقط دعوا میشه.اون حاضر نیست حتی دلیل رفتارای مامانشو ازش بپرسه!!!!!!! خونواده خودشو تو کمک خواستن گذاشته کنار،خونواده منو تو احترام گذاشتن گذاشته کنار.


    مادرشوهرم اولین کسی رو که عید میرن خونشون خونواده مادر شوهر خواهرشوهرمه،به خدا فقط یه بار ما همزمان با خواهرشوهرم خونه پدرشوهرم بودیم،سه نوع غذا،چهار نوع دسر،چندین نوع آبمیوه و...اصلا چشای من از تعجب گرد شده بود .ظرف میوه بس که سنگین بود شوهرم و داداشش دونفری برداشتنش!!!!!چون ما هروقت میرفتیم فقط یه نوع غذای خیلی خیلی ساده بود و منم هیچ وقت ناراحت نمیشدم اما این استثناها رو نمیتونم تحمل کنم،به شدت حسودیم میشه.
    همه این نوع رفتارها هم برمیگرده به رفتار خواهرشوهرم،مادرشوهرم میدونه که اگه این کارها رو نکنه دخترش ناراحت میشه،خوش به حالش، مامان و بابای منم ..............................هیچ وقت این جملشو یادم نمیره وقتی بهش گفتم آخه مامان،منم یه دخترتونم دیگه، بهم گفت وای من یه تارموی دخترمو دادمادمو به تو نمیدم ،خودتو مقایسه نکن،عروس دختر آدم نیس.


    حالا تو عید عروسیه داداش منه و باز اولین کارتی که نوشته شده واسه خونواده شوهره منه،میدونم که نمیاد، میشناسمش،به مامانمینا گفتم بزارید ببینیم اگه عید دیدنیتون اومدن،اونوقت دعوتشون کنید اما حریفشون نمیشم.
    به خدا با مقایسه رفتار دو طرف دیوونه میشم.از هرطرف که بگین من بدبختم.

    مشکل تو مادر شوهرت نیست عزیزم .

    مشکل تو دیدگاه توست .........زاویه ی دیدت را تغییر بده .

    دست بردار از این منت و قیاس ...............تو حتی آنچنان جلو رفته ای که نسبت به خودت هم این ایثار را رعایت نمی کنی . ایثار یعنی کاری را از روی عشق انجام دادن و بعد سکوت کردن حتی پیش خودت هم این عشق و ایثار را مرور نکنی . منتظر جواب و نتیجه نباشی . بی توقع ....بی توقع

    به نظر من مادر و پدر نازنین تو نمونه های خوبی هستند برای اینکه تو عشق و ایثار را از آنها یاد بگیری اما این قیاس و خوب و بد کردن هاست که مانع یادگیری تو می شود و مضاف بر آن عدم پذیرشی که در تو هست

    تو باید مادر شوهر و خواهر شوهرت را همانگونه که هستند بدون قیاس و خوب و بد کردن بپذیری . اینها اینگونه هستند . مادر شوهر تو این مسیر و این راه را انتخاب کرده ( به درست و غلط بودن کاری ندارم ) چرا نمی توانی به او و انتخابش احترام بگذاری و بپذیری که او همین است ؟!‌چرا او را با مادر و پدرت قیاس می کنی ؟ دنبال چه تائیدی هستی ؟


    اینکه مادرشوهر و خواهر شوهرت به خاطر اینکه جلوی تو یک جور غذا می گذارند بد هستند و یا .......و مادر و پدر خودت خوب ؟!

    از نگاه من کار مادر و پدر تو در بسیاری از جاها شبیه به کار مادرشوهرت است . چرا تشابه رفتاری آنها را نمی بینی ؟ چرا در ذهن تو مادر و پدرت خوب می شوند اما مادرشوهرت بد می شود ؟

    مادر تو دختر و دامادش را تحویل می گیرد ..........مادر شوهرت هم همین کار را می کند . چرا تو ناراحتی ؟ تو که بانکت از طریق خانواده ی خودت پر می شود چه نیازی به مادر شوهرت در خودت احساس می کنی . بگذار آن زن هم به کار خودش برسد .

    چند بار به خستگی های مادرو پدرت و مادرشوهرت فکر کرده ای ؟! همه ی این آدم ها بعد از اینکه شماها بزرگ شده اید مشغول سرویس دهی به شماها هستند . ....................آنها را چه می بینی ؟! از نگاه من برو سر این دوربین را در نهایت انصاف به سمت خودت بگیر . این حرف من به معنای بی مشکل بودن این افراد نیست اما از آنجا که دیگران را نمی توان تغییر داد تو خودت را تغییر بده .

    از نگاه من تو حتی خستگی مادر خودت را نمی بینی اما از جایگاه اینکه در قیاسی به او می گویی مثلا فلان کار را نکن !

    با تو حرف زیاد دارم اما پستم طولانی شد . به مرور می نویسم . اما در صورتی که در تو تغییر یا میل به آگاهی و شناخت و تغییر را ببینم و قصد تو فقط درد دل کردن نباشد .



  9. 7 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (دوشنبه 22 اسفند 90)

  10. #66
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 اردیبهشت 92 [ 09:40]
    تاریخ عضویت
    1389-7-21
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    7,206
    سطح
    56
    Points: 7,206, Level: 56
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    1,662

    تشکرشده 1,673 در 522 پست

    Rep Power
    85
    Array

    RE: از مادرشوهرم متنفرم!

    نقل قول نوشته اصلی توسط ani

    مشکل تو دیدگاه توست .........زاویه ی دیدت را تغییر بده .

    آنی عزیز،اتفاقا من بیشتر از هرکسی از خودم ناراحتم.به اقلیما هم گفتم،
    نقل قول نوشته اصلی توسط آفتاب همدرد
    باورت میشه اقلیما جون جای اینکه به فکر خونه تکونی،آرایشگاه و لباسم باشم فقط همین موضوع که شاید رفتار ایشون دویاره آرامش بوجود اومدمو به هم بزنه،داغونم کرده.
    بلند به خودم میگم بس کن دیگه مینا اه حالم به هم خورد اما فقط چند ثانیه طول میکشه.
    میشینم با خودم فکر میکنم
    به نظرت اون فکرم که گفتم برم با مادرشوهرم صحبت کنم و ازش بخوام با همدیگه مهربون و صمیمی باشیم خیلی ابلهانس؟؟؟؟ممکنه تخریب شخصیتم کنه؟ حالمو بگیره؟ نکته ضعفمو بیشتر بفهمه؟



    اینکه مادرشوهر و خواهر شوهرت به خاطر اینکه جلوی تو یک جور غذا می گذارند بد هستند و یا .......و مادر و پدر خودت خوب ؟!

    نه خانوم آنی!!!،اصلا از این موضوع ناراحت نبودم،از استثناها و تفاوتهایی که بین بچه هاشون میزارن،ناراحتم.از اینکه دخترشون میتونه هرطور دوس داشت با من برخورد کنه،اما من برای کوچکترین رفتارم با ایشون استیضاح میشم.
    شما باورتون نمیشه،اما وقتی مادرشوهرم به من بی محلی میذاره و دامادشو میزاره رو سرش،خواهرشوهرم چه لبخندهای موذیانه ای نصیبم میکنه و شوهرمم هیچ کدوم از اونا رو نمیفهمه!میفهمه ولی خودش رو به کوچه علی چپ میزنه


    مادر تو دختر و دامادش را تحویل می گیرد ..........مادر شوهرت هم همین کار را می کند . چرا تو ناراحتی ؟ تو که بانکت از طریق خانواده ی خودت پر می شود چه نیازی به مادر شوهرت در خودت احساس می کنی . بگذار آن زن هم به کار خودش برسد .

    خانوم آنی شما دیگه چرا؟به خدا یه خوش شانسی که دارم همینه که خودمو با خانوم داداشام مقایسه نمیکنم،اونم چون خیلی عذاب کشیدم.وگرنه سر از تیمارستان درمیوردم.
    مامان من بین من و خانوم داداشام کوچکترین فرقی نمیذاره حتی تو رنگ لباسایی که واسمون میخره.حتی تو نحوه صدا زدنمون.
    اتفاقا یه دلیل این افکار احمقانه من همین حرفای خانوم داداشامن،به مجرداینکه ما با هم تنها میشیم از مامان من تعریف میکنند وبا مادرشوهرم مقایسش میکنن!
    الهی بمیرم مینا که هیچ وقت مادرشوهرش تحویلش نمیگیره،میناجون ازدواجتون سنتی بود؟!مامان شوهرت تو رو دوست داشت؟

    دیگران را نمی توان تغییر داد تو خودت را تغییر بده .
    ای کاش یه ذره بی خیال بودم.

    با تو حرف زیاد دارم اما پستم طولانی شد . به مرور می نویسم . اما در صورتی که در تو تغییر یا میل به آگاهی و شناخت و تغییر را ببینم و قصد تو فقط درد دل کردن نباشد .

    منتظر راهنمایی های خوب شما بزرگوار هستم.اما لطفا حتی اگر اشتباه هم میکنم،راهنماییم کنید و به دل نگیرید، البته یه ذره منصفانه تر.
    ممنون که به تاپیکم سر زدید.

    [align=center]خدايا آن گونه زنده ام بدار كه نشكند دلي از زنده بودنم
    و آن گونه بميران كه كسي به وجد نيايد از نبودنم...
    [/align]

  11. #67
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 مرداد 92 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1389-10-15
    نوشته ها
    600
    امتیاز
    6,453
    سطح
    52
    Points: 6,453, Level: 52
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    1,919

    تشکرشده 1,958 در 415 پست

    Rep Power
    75
    Array

    RE: از مادرشوهرم متنفرم!


    [size=medium]
    دست بردار از این منت و قیاس ...............تو حتی آنچنان جلو رفته ای که نسبت به خودت هم این ایثار را رعایت نمی کنی .[size=medium] ایثار یعنی کاری را از روی عشق انجام دادن و بعد سکوت کردن حتی پیش خودت هم این عشق و ایثار را مرور نکنی . منتظر جواب و نتیجه نباشی . بی توقع ....بی توقع



    مادر تو دختر و دامادش را تحویل می گیرد ..........مادر شوهرت هم همین کار را می کند . چرا تو ناراحتی ؟ تو که بانکت از طریق خانواده ی خودت پر می شود چه نیازی به مادر شوهرت در خودت احساس می کنی . بگذار آن زن هم به کار خودش برسد .
    [/size]
    [/size]


    يعني بايد اين نوشته ها رو طلا گرفت . آفتاب همدرد عزيز شده صد دفعه اين پست آني رو بخون تا واقعا درك كني مشكلت از كجا نشات مي گيره و راه حلش هم خود بخود پيدا مي كني .



  12. 6 کاربر از پست مفید saboktakin تشکرکرده اند .

    saboktakin (دوشنبه 22 اسفند 90)

  13. #68
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 اردیبهشت 92 [ 09:40]
    تاریخ عضویت
    1389-7-21
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    7,206
    سطح
    56
    Points: 7,206, Level: 56
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    1,662

    تشکرشده 1,673 در 522 پست

    Rep Power
    85
    Array

    RE: از مادرشوهرم متنفرم!

    سبکتکین جان پاراگراف اولیتو واقعا قبول دارم،خودمم خسته شدم.
    اما در مورد پاراگراف دومت تو پست66 توضیح دادم،فکر کنم نخوندی عزیزم.


    نقل قول نوشته اصلی توسط آفتاب همدرد
    به خدا یه خوش شانسی که دارم همینه که خودمو با خانوم داداشام مقایسه نمیکنم،اونم چون خیلی عذاب کشیدم.وگرنه سر از تیمارستان درمیوردم.
    مامان من بین من و خانوم داداشام کوچکترین فرقی نمیذاره حتی تو رنگ لباسایی که واسمون میخره.حتی تو نحوه صدا زدنمون.
    اتفاقا یه دلیل این افکار احمقانه من همین حرفای خانوم داداشامن،به مجرداینکه ما با هم تنها میشیم از مامان من تعریف میکنند وبا مادرشوهرم مقایسش میکنن!
    الهی بمیرم مینا که هیچ وقت مادرشوهرش تحویلش نمیگیره،میناجون ازدواجتون سنتی بود؟!مامان شوهرت تو رو دوست داشت؟




    [align=center]خدايا آن گونه زنده ام بدار كه نشكند دلي از زنده بودنم
    و آن گونه بميران كه كسي به وجد نيايد از نبودنم...
    [/align]

  14. کاربر روبرو از پست مفید آفتاب همدرد تشکرکرده است .

    آفتاب همدرد (دوشنبه 22 اسفند 90)

  15. #69
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: از مادرشوهرم متنفرم!

    عزیز جان روش مادر شوهرت مشکل دارهست اما شما هم سرت به کار خودت باشه .

    وقتی این حس را در خانواده ی خودت نداری و با شما رفتار برابر میشه چرا ناراحتی ؟ شوهرت بایداز رفتار مادرش ناراحت باشه و واکنش نشان بده که ناراحت نیست و یا اگر ناراحت است به دلائلی نمی خواد واکنش نشان بدهد و ..................

    شما هم دست از قیاس و انگولک بکش و سرت به کار خودت باشه و خودت را وارد مسائل خانوادگی و ریشه ای آنها نکن و وقتی شما رها کنی طبیعتا دیگران هم به خودشان اجازه نمی دهند این خانواده را نقد و بررسی کنند . چرا که این روش مال امروز نیست که شما بتوانی درستش کنی .

    در چهارچوب این خانواده برو و بیا . خانواده ی اصلی تو آنها نیستند . تو هستی و شوهرت که از برکت یک سفره ی با عشق و ایثار و توجه و توام با اهمیت و دقت دیگر که مال پدر و مادرت هست هم بهره می بری . خدا را شکر کن

  16. 5 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (سه شنبه 23 اسفند 90)

  17. #70
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 مرداد 92 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1389-10-15
    نوشته ها
    600
    امتیاز
    6,453
    سطح
    52
    Points: 6,453, Level: 52
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    1,919

    تشکرشده 1,958 در 415 پست

    Rep Power
    75
    Array

    RE: از مادرشوهرم متنفرم!

    ببخشيد آفتاب همدرد عزيز
    من پستم همزمان با شما ارسال شده بود .



    آني نوشته :

    مادر تو دختر و دامادش را تحویل می گیرد ..........مادر شوهرت هم همین کار را می کند . چرا تو ناراحتی ؟ تو که بانکت از طریق خانواده ی خودت پر می شود چه نیازی به مادر شوهرت در خودت احساس می کنی . بگذار آن زن هم به کار خودش برسد .


    فكر مي كنم اون هم مثل من با خوندن پستي كه خودت زدي به اين نتيجه رسيده بود .
    اين پست خودته ديگه نه ؟



    وقتی شوهرم میخواد ماشین بخره داداش منه که شبا تا دیروقت با شوهرم باید بره دنبال ماشین تو نمایشگاها،نصف پول ماشینو باید بابای من بدن تا زمانی که شوهرم پول دستش بیاد و هروقت که داشت بهشون برگردونه،اگه خونه میخوایم بخریم همین طور و حتی تمام تعمیرات خونمون همه و همه، این بابای بیچاره ی منه که باید مدیریت همه کارا رو به عهده بگیره و تا دیر وقت..
    مامانم دنبال شوهرم میدوه و موز پوست میکنه بهش میده،واسه سر کلاسش پرتقال پوس کنده و برگه برگه شده تو کیفش بذاره،نصف خرج خونمونو با خودش بیاره،از برنج گرفته تا روغن و خرما ولبنیات و................. و تقریبا تمام خرج پوشاک منو.



  18. 4 کاربر از پست مفید saboktakin تشکرکرده اند .

    saboktakin (دوشنبه 22 اسفند 90)


 
صفحه 7 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:28 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.