رفتار غلط:
آن روز، روز تولد آرزو بود، حامد از قبل برنامه های خاصی برای این روز ریخته بود .او به یک شیرینی پزی، سفارش تهیه ی یک کیک، که نام آرزو، در آن به چشم می خورد را، داده بود .او آن روز به طلا فروشی رفت و یک گردنبند زیبا برای همسرش، خریداری کرد .وقتی به خانه آمد، آرزو، این گونه شروع کرد: می دونی امروز، چه روزیه ؟ ! نکنه فراموش کردی ؟ ! حامد پاسخ می ده: نه، فراموش نکردم ! آرزو ادامه میده: خب –همین ؟ ! حامد گردنبند کادو شده را از جیبش بیرون می یاره و به آرزو می ده .آرزو هم کادو ی آن را باز می کنه، امّا با کمال بی میلی میگه: ممنون –هفته ی گذشته تولد دوستم بود .تو فکر می کنی، شوهرش چه هدیه ای به او داد ؟ ! حامد، که اصلاً باور نمی کنه، همسرش قصد کوچک کردن هدیه ی او را داشته باشه، با لبخند پاسخ می ده: حتماً یک شاخه گل –یا شاید یک النگوی کوچیک ؟ ! آرزو پاسخ می ده: نه –او یک سرویس طلا که شاید ده برابر این قیمت داشته باشه، به دوستم هدیه داد.امّا هر کس یه اخلاقی داره –اشکال نداره، همین هم خوبه ! حامد داد می زنه و میگه: تقصیر مَنِه که گذاشتم تو هر روز خونه ی دوستات بری –تقصیر منه که برات کادو گرفتم –باید مثل خیلی از مردهای دیگه، روز تولدت را فراموش می کردم –دیگه هم حق نداری من را با مرد دیگری مقایسه کنی ! توجّه داشته باشید: (همان گونه که در مباحث قبل نیز به آن اشاره نمودم، یکی از بدترین لحظات زندگی برای یک مرد می تواند، لحظه ی مقایسه ی او با یک مرد دیگر باشد–مخصوصاً اگر آن مقایسه در مسائل اخلاقی و مالی باشد .ویکی از بدترین لحظات زندگی یک زن می تواند، لحظه ی مقایسه ی او با زن دیگری باشد (مخصوصاًاگر این مقایسه در مسائل مربوط به ظواهر مثل زیبایی و پوشیدن لباس باشد )آرزو که تازه متوجّه ی رفتار اشتباه خودش شده بود، گفت: من که نگفتم، بده –فقط می خواستم بدونی که دوستم چه هدیه ای گرفته –دستت درد نکنه، به قول تو شاید خیلی از مردها اصلاً روز تولد همسرشون براشون اهمیت نداره –حامد پاسخ می ده: دیگه نمی خوام حرف هات را بشنوم –ساکت شو –من را بگو که برای امروز یک کیک هم سفارش داده بودم، شیرینی کیک را برام تلخ کردی –همیشه این رفتار را تکرار می کنی ! حامد رفتار خود را تا سه یا چهار روز ادامه می ده و با آرزو بسیار کم صحبت می کنه، حال آرزو باید، خودش را به زحمت بندازه تا بتونه، تازه ثابت کنه، او قصد خاصی نداشته .حال، آیا این زندگی می تواند به حالت قبل از این دعوا برگشت داشته باشه ! راستش من که این طور فکر نمی کنم، شما را نمی دانم ! (به داستان بالا توجّه کنید: آرزو فقط قصد داشت، به شوهرش بفهماند که شوهر دوستش هم برای روز تولد دوست او، یک سرویس طلا خریده بود –شاید جمله ی بعد که او به زبان آورد (امّا اشکال نداره –همین هم برای من خوبه ! )، یک جمله ی بسیار صادقانه باشد، که او می خواست به شوهرش ثابت کنه، که اصلاً نوع هدیه برای او هیچ فرقی نمی کنه، او قصد داشت تا بگوید: از این که به یاد تولد من بودی، متشکرم ) امّا متاسفانه با یک مقایسه ی نامتناسب و بیان نوع و کمیّت هدیه، سوء تفاهمی را در شوهرش به وجود آورد که شاید دیگر نتوان با هیچ جمله ای ( از امثال اینکه: من قصد خاصی نداشتم - من تو را از همه ی مردها بیشتر دوست دارم و ...) نمی توان به حالت قبل بازگشت .
رفتار صحیح:
وقتی به خانه می آید، آرزو به استقبال او می ره و به او خسته نباشید میگه .حامد هم پیش خودش فکر می کنه، می تونه با دادن این هدیه، همسرش را غافل گیر کنه .( او با خودش زمزمه می کنه: آرزو فکر کرده من روز تولدش را فراموش کردم، امّا وقتی این گردنبند را ببینه، متوجّه می شه که من چقدر او را دوست دارم )بعد از چند دقیقه حامد، کادو را از جیبش در میاره و به همسرش تقدیم میکنه .آرزو هم با ذوق فراوان کادوی گردنبند را باز می کنه .با خوشحالی می گه: چه گردنبند قشنگی – مطمئناً هیچ مردی سلیقه ی تو را نداره – از اینکه مثل خیلی از مردها روز تولدم را فراموش نکردی، متشکرم -)حامد با حسّ غرور خاصی پاسخ می ده: خواهش می کنم، قابل شما را نداشت –( توجّه کنید: شاید طلایی که حامد برای آرزو خریده بود، یک گردنبند معمولی باشه، که از مد هم افتاده و آرزو خودش این موضوع را خوب می دونه، امّا ذکاوت وی، در تقدیر از حامد باعث شد، حامد در هدیه های دیگه، بیشتر دقت کنه –زیرا سعی می کنه، از امروز که همسرش از او تقدیر کرد، بهتر باشد، به همین دلیل، رفتارهای خود را نیز به شکل بهتری تغییر خواهد داد .البته به شما زنان حق می دهم که واقعاً نمی توانید بعضی جمله ها را توی دهانتون نگه دارید، زیرا این یک ویژگی زنانه است که در اکثر زنان (شاید باجرات بگویم، در تمام زن ها )، بسیار معمول است، آرزو شاید گفتن جمله ی (شوهر دوستم هم برای روز تولد دوستم، یک سرویس طلا خریده بود، ) توی گلویش مانده باشد، به همین دلیل می تواند همین جمله را این طور بگوید: شوهر دوستم هم برای او یک هدیه خریده بود، امّا مطمئناً او این سلیقه را نداره – من به تو افتخار می کنم –حامد نیز از این که در نظر همسرش او می تواند، با سلیقه تر از مردان دیگر باشد، به خود می بالد – این نوع واکنش را آرزو می تواند در لبخند آرام او مشاهده کنید
علاقه مندی ها (Bookmarks)