به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 15 از 26 نخستنخست ... 5678910111213141516171819202122232425 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 141 تا 150 , از مجموع 251
  1. #141
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 27 مرداد 01 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1394-9-10
    نوشته ها
    1,022
    امتیاز
    36,001
    سطح
    100
    Points: 36,001, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    5,272

    تشکرشده 2,946 در 958 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    258
    Array
    چه دردیست در میان جمع بودن / ولی در گوشه ای تنها نشستن

    برای دیگران چون کوه بودن/ ولی در چشم خود آرام شکستن

  2. 3 کاربر از پست مفید miss seven تشکرکرده اند .

    المای (دوشنبه 09 مرداد 96), رهگذر آسمان (سه شنبه 03 مرداد 96), سرشار (یکشنبه 01 مرداد 96)

  3. #142
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 فروردین 03 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1393-6-31
    نوشته ها
    557
    امتیاز
    19,364
    سطح
    88
    Points: 19,364, Level: 88
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 486
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    1,198

    تشکرشده 1,406 در 461 پست

    Rep Power
    133
    Array
    این شعر طولانیه اما سعدی خیلی زیبا سروده.


    بيا تا برآريم دستي ز دل
    که نتوان برآورد فردا ز گل

    به فصل خزان درنبيني درخت
    که بي برگ ماند ز سرماي سخت

    برآرد تهي دستهاي نياز
    ز رحمت نگردد تهيدست باز؟

    مپندار از آن در که هرگز نبست
    که نوميد گردد برآورده دست

    قضا خلعتي نامدارش دهد
    قدر ميوه در آستينش نهد

    همه طاعت آرند و مسکين نياز
    بيا تا به درگاه مسکين نواز

    چو شاخ برهنه برآريم دست
    که بي برگ از اين بيش نتوان نشست

    خداوندگارا نظر کن به جود
    که جرم آمد از بندگان در وجود

    گناه آيد از بنده خاکسار
    به اميد عفو خداوندگار

    کريما به رزق تو پرورده ايم
    به انعام و لطف تو خو کرده ايم

    گدا چون کرم بيند و لطف و ناز
    نگردد ز دنبال بخشنده باز

    چو ما را به دنيا تو کردي عزيز
    به عقبي همين چشم داريم نيز

    عزيزي و خواري تو بخشي و بس
    عزيز تو خواري نبيند ز کس

    خدايا به عزت که خوارم مکن
    به ذل گنه شرمسارم مکن

    مسلط مکن چون مني بر سرم
    ز دست تو به گر عقوبت برم

    به گيتي بتر زين نباشد بدي
    جفا بردن از دست همچون خودي

    مرا شرمساري ز روي تو بس
    دگر شرمساري مکن پيش کس

    گرم بر سر افتد ز تو سايه اي
    سپهرم بود کهترين پايه اي

    اگر تاج بخشي سر افرازدم
    تو بردار تا کس نيندازدم

    تو داني که مسکين و بيچاره ايم
    فرو مانده نفس اماره ايم

    نمي تازد اين نفس سرکش چنان
    که عقلش تواند گرفتن عنان

    که با نفس و شيطان برآيد به زور؟
    مصاف پلنگان نيايد ز مور

    به مردان راهت که راهي بده
    وز اين دشمنانم پناهي بده

    خدايا به ذات خداونديت
    به اوصاف بي مثل و ماننديت

    به لبيک حجاج بيت الحرام
    به مدفون يثرب عليه السلام

    به تکبير مردان شمشير زن
    که مرد وغا را شمارند زن

    به طاعات پيران آراسته
    به صدق جوانان نوخاسته

    که ما را در آن ورطه يک نفس
    ز ننگ دو گفتن به فرياد رس

    اميدست از آنان که طاعت کنند
    که بي طاعتان را شفاعت کنند

    به پاکان کز آلايشم دور دار
    وگر زلتي رفت معذور دار

    به پيران پشت از عبادت دو تا
    ز شرم گنه ديده بر پشت پا

    که چشمم ز روي سعادت مبند
    زبانم به وقت شهادت مبند

    چراغ يقينم فرا راه دار
    ز بند کردنم دست کوتاه دار

    بگردان ز ناديدني ديده ام
    مده دست بر ناپسنديده ام

    من آن ذره ام در هواي تو نيست
    وجود و عدم ز احتقارم يکي است

    ز خورشيد لطفت شعاعي بسم
    که جز در شعاعت نبيند کسم

    بدي را نگه کن که بهتر کس است
    گدا را ز شاه التفاتي بس است

    مرا گر بگيري به انصاف و داد
    بنالم که عفوم نه اين وعده داد

    خدايا به ذلت مران از درم
    که صورت نبندد دري ديگرم

    ور از جهل غايب شدم روز چند
    کنون کامدم در به رويم مبند

    چه عذر آرم از ننگ تردامني؟
    مگر عجز پيش آورم کاي غني

    فقيرم به جرم و گناهم مگير
    غني را ترحم بود بر فقير

    چرا بايد از ضعف حالم گريست؟
    اگر من ضعيفم پناهم قوي است

    خدايا به غفلت شکستيم عهد
    جه زور آورد با قضا دست جهد؟

    چه برخيزد از دست تدبير ما؟
    همين نکته بس عذر تقصير ما

    همه هرچه کردم تو بر هم زدي
    چه قوت کند با خدايي خودي؟

    نه من سر ز حکمت بدر مي برم
    که حکمت چنين مي رود بر سرم

    (سعدی)

    به نور نگاه کن ! سایه ها پشت سرت خواهند بود.
    ویرایش توسط zolal : سه شنبه 03 مرداد 96 در ساعت 18:49

  4. 5 کاربر از پست مفید zolal تشکرکرده اند .

    miss seven (سه شنبه 03 مرداد 96), sia518 (سه شنبه 03 مرداد 96), گیسو کمند (دوشنبه 06 شهریور 96), المای (دوشنبه 09 مرداد 96), رهگذر آسمان (سه شنبه 03 مرداد 96)

  5. #143
    Banned
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 شهریور 96 [ 10:36]
    تاریخ عضویت
    1395-11-03
    نوشته ها
    169
    امتیاز
    4,548
    سطح
    42
    Points: 4,548, Level: 42
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsOverdriveTagger First Class
    تشکرها
    228

    تشکرشده 588 در 153 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    داشتم این را می خواندم که اشکم سر ریز شد ، دلم خواست اینجا بنویسم
    .التماس دعا

    غرق گنه نااميد مشو ز درگاه ما

    كه عفو كردن بود در همه دم كار ما

    توبه شكستى بيا هرآنچه هستى بيا

    اميدوارى بجوى زنام غفّار ما

    بنده شرمنده تو، خالق بخشنده من

    بيا بهشتت دهم مرو تو در نار ما

    در دل شب خيز و ريز قطره اشكى ز چشم

    كه دوست دارم كند گريه گنهكار ما

    خواهم اگر بگذرم ز جمله عاصيان

    كيست كه چون و چرا، كند زكردار ما

    (حبيب چايچيان «حسان»)

  6. 3 کاربر از پست مفید رهگذر آسمان تشکرکرده اند .

    miss seven (چهارشنبه 04 مرداد 96), zolal (شنبه 07 مرداد 96), المای (دوشنبه 09 مرداد 96)

  7. #144
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 فروردین 03 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1393-6-31
    نوشته ها
    557
    امتیاز
    19,364
    سطح
    88
    Points: 19,364, Level: 88
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 486
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    1,198

    تشکرشده 1,406 در 461 پست

    Rep Power
    133
    Array
    یاد من باشد فردا دم صبح
    جور دیگر باشم
    بد نگویم به هوا، آب ، زمین
    مهربان باشم، با مردم شهر
    و فراموش کنم، هر چه گذشت
    خانه ی دل، بتکانم ازغم
    و به دستمالی از جنس گذشت ،
    بزدایم دیگر،تار کدورت، از دل
    مشت را باز کنم، تا که دستی گردد
    و به لبخندی خوش
    دست در دست زمان بگذارم

    یاد من باشد فردا دم صبح
    به نسیم از سر صدق، سلامی بدهم
    و به انگشت نخی خواهم بست
    تا فراموش، نگردد فردا
    زندگی شیرین است، زندگی باید کرد
    گرچه دیر است ولی
    کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم ،شاید
    به سلامت ز سفر برگردد
    بذر امید بکارم، در دل
    لحظه را در یابم
    من به بازار محبت بروم فردا صبح
    مهربانی خودم، عرضه کنم
    یک بغل عشق از آنجا بخرم

    یاد من باشد فردا حتما
    به سلامی، دل همسایه ی خود شاد کنم
    بگذرم از سر تقصیر رفیق ، بنشینم دم در
    چشم بر کوچه بدوزم با شوق
    تا که شاید برسد همسفری ، ببرد این دل مارا با خود
    و بدانم دیگر قهر هم چیز بدیست

    یاد من باشد فردا حتما
    باور این را بکنم، که دگر فرصت نیست
    و بدانم که اگر دیر کنم ،مهلتی نیست مرا
    و بدانم که شبی خواهم رفت
    و شبی هست، که نیست، پس از آن فردایی

    یاد من باشد
    باز اگر فردا، غفلت کردم
    آخرین لحظه ی از فردا شب ،
    من به خود باز بگویم
    این را
    مهربان باشم با مردم شهر
    و فراموش کنم هر چه گذشت......ـ

    (فریدون مشیری)

    به نور نگاه کن ! سایه ها پشت سرت خواهند بود.

  8. 3 کاربر از پست مفید zolal تشکرکرده اند .

    m.reza91 (دوشنبه 09 مرداد 96), miss seven (شنبه 07 مرداد 96), المای (دوشنبه 09 مرداد 96)

  9. #145
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 فروردین 03 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1393-6-31
    نوشته ها
    557
    امتیاز
    19,364
    سطح
    88
    Points: 19,364, Level: 88
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 486
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    1,198

    تشکرشده 1,406 در 461 پست

    Rep Power
    133
    Array
    از دل افروز ترین روز جهان،

    خاطره ای با من هست،

    به شما ارزانی:



    سحری بود و هنوز،

    گوهر ماه به گیسوی شب آویخته بود .

    گل یاس،

    عشق در جان هوا ریخته بود .

    من به دیدار سحر می رفتم

    نفسم با نفس یاس درآمیخته بود .

    ***

    می گشودم پر و می رفتم و می گفتم : (( های !

    بسرای ای دل شیدا، بسرای .

    این دل افروزترین روز جهان را بنگر !

    تو دلاویز ترین شعر جهان را بسرای !



    آسمان، یاس، سحر، ماه، نسیم،

    روح درجسم جهان ریخته اند،

    شور و شوق تو برانگیخته اند،

    تو هم ای مرغك تنها، بسرای !



    همه درهای رهائی بسته ست،

    تا گشائی به نسیم سخنی، پنجرها را، بسرای !

    بسرای ... ))



    من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می رفتم !

    ***

    در افق، پشت سرا پرده نور

    باغ های گل سرخ،

    شاخه گسترده به مهر،

    غنچه آورده به ناز،

    دم به دم از نفس باد سحر؛

    غنچه ها می شد باز .



    غنچه ها می رسد باز،

    باغ های گل سرخ،

    باغ های گل سرخ،

    یك گل سرخ درشت از دل دریا برخاست !




    چون گل افشانی لبخند تو،

    در لحظه شیرین شكفتن !

    خورشید !

    چه فروغی به جهان می بخشید !

    چه شكوهی ... !

    همه عالم به تماشا برخاست !



    من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می گشتم !

    ***

    دو كبوتر در اوج،

    بال در بال گذر می كردند .



    دو صنوبر در باغ،

    سر فرا گوش هم آورده به نجوا غزلی می خواندند .

    مرغ دریائی، با جفت خود، از ساحل دور

    رو نهادند به دروازه نور ...



    چمن خاطر من نیز ز جان مایه عشق،

    در سرا پرده دل

    غنچه ای می پرورد،

    - هدیه ای می آورد -

    برگ هایش كم كم باز شدند !

    برگ ها باز شدند :

    ـ « ... یافتم ! یافتم ! آن نكته كه می خواستمش !

    با شكوفائی خورشید و ،

    گل افشانی لبخند تو،

    آراستمش !

    تار و پودش را از خوبی و مهر،

    خوشتر از تافته یاس و سحربافته ام :

    (( دوستت دارم )) را

    من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام !

    ***

    این گل سرخ من است !

    دامنی پر كن ازین گل كه دهی هدیه به خلق،

    كه بری خانه دشمن !

    كه فشانی بر دوست !

    راز خوشبختی هر كس به پراكندن اوست !



    در دل مردم عالم، به خدا،

    نور خواهد پاشید،

    روح خواهد بخشید .



    تو هم، ای خوب من ! این نكته به تكرار بگو !

    این دلاویزترین حرف جهان را، همه وقت،

    نه به یك بار و به ده بار، كه صد بار بگو !

    « دوستم داری » ؟ را از من بسیار بپرس !

    « دوستت دارم » را با من بسیار بگو !


    (فریدون مشیری)

    به نور نگاه کن ! سایه ها پشت سرت خواهند بود.
    ویرایش توسط zolal : دوشنبه 09 مرداد 96 در ساعت 17:47

  10. 3 کاربر از پست مفید zolal تشکرکرده اند .

    m.reza91 (دوشنبه 09 مرداد 96), miss seven (دوشنبه 09 مرداد 96), المای (دوشنبه 09 مرداد 96)

  11. #146
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 27 مرداد 01 [ 01:54]
    تاریخ عضویت
    1394-9-10
    نوشته ها
    1,022
    امتیاز
    36,001
    سطح
    100
    Points: 36,001, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    5,272

    تشکرشده 2,946 در 958 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    258
    Array
    سلام زلال جانم

    ممنونم از اشعار زیبات

    .................................................. ..................

    کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی
    باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی

    نه من آنم که زلطف و کرمت چشم بپوشم
    نه تو آنی که کنی منع گدا را زنگاهی

    در اگر باز نگردد نروم باز بجائی
    پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی

    تو کریمی و دو صد کوه به یک کاه ببخشی
    من بیچاره چه سازم که ندارم پر کاهی

    سوز دوزخ به از این کز شرر عشق نسوزم
    به بهشت ندهم گر بدهی شعله آهی

    سوز ده تا که بسوزد زغمت سخت درونی
    اشک ده تا که بگرید زغمت نامه سیاهی

    چو بدوزخ زدهان شعله صفت سر بدر آرد
    این زبانی که دل شب به تو گفته است الهی

    چون پسندی که فرود آوریش در دل آتش
    این جبینی که به خاک تو فرود آمده گاهی

    سخن از وسعت عفوت نتوان گفت که فردا
    جرم کونین به پیش کرمت نیست گناهی

    دست «میثم» تو بگیر از کرم خویش که باشد
    همچو کوری که نشسته است به غفلت سر چاهی


    قبلا این شعر رو شنیدم و دیدم زیباست.
    نمیدونم از کیست.

  12. 2 کاربر از پست مفید miss seven تشکرکرده اند .

    m.reza91 (پنجشنبه 02 شهریور 96), المای (دوشنبه 09 مرداد 96)

  13. #147
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    191
    Array
    فریاد که از عمر جهان هر نفَسی رفت
    دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت

    شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ
    زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت

    آن طفل که چون پیر ازین قافله درماند
    وان پیر که چون طفل به بانگ جرسی رفت

    از پیش و پس قافله ی عمر میندیش
    گه پیشروی پی شد و گه بازپسی رفت

    ما همچو خسی بر سر دریای وجودیم
    دریاست، چه سنجد که براین موج خسی رفت

    رفتی و فراموش شدی از دل دنیا
    چون ناله ی مرغی که ز یاد قفسی رفت

    رفتی و غم آمد به سر جای تو ای داد
    بیدادگری آمد و فریادرسی رفت

    این عمر سبک سایه ی ما بسته به آهی است
    دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت

    سایه
    من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردم / هیچ لایق‌ترم از حلقه زنجیر نبود




  14. 2 کاربر از پست مفید m.reza91 تشکرکرده اند .

    miss seven (جمعه 03 شهریور 96), باغبان (پنجشنبه 02 شهریور 96)

  15. #148
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    191
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ویدا@ نمایش پست ها


    ای دبستانی ترین احساس من



    بازگرد ای خاطرات کودکی
    برسوار اسبهای چوبکی

    خاطرات کودکی زیباترند
    یادگاران کهن ماناترند
    درسهای سال اول ساده بود
    آب را بابا به سارا داده بود

    درس پند اموز روباه و خروس
    روبه مکار و دزد و چاپلوس
    روز مهمانی کوکب خانم است
    سفره پر از بوی نان گندم است

    کاکلی گنجشککی باهوش بود
    فیل نادانی برایش موش بود

    باوجود سوزو سرمای شدید
    ریز علی پیراهن از تن می درید

    تا درون نیمکت جا می شدیم
    ما پر از تصمیم کبری می شدیم

    پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
    یک تراش سرخ لاکی داشتیم

    کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
    دوشمان از حلقه هایش درد داشت

    گرمی دستانمان از آه بود
    برگ دفتر ها به رنگ کاه بود

    همکلاسی های درد و رنج وکار
    بچه های جامه های وصله دار

    بچه های دکه سیگار سرد
    کودکان کوچک اما مرد مرد

    کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
    جمع بودن بود و تفریقی نبود

    کاش میشد باز کوچک می شدیم
    لااقل یک روز کودک می شدیم

    یاد ان آموزگار ساده پوش
    یاد آن گچها که بودش روی دوش
    ای معلم نام وهم یادت بخیر
    یاد درس آب و بابایت بخیر

    ای دبستانی ترین احساس من
    بازگرد این مشقها را خط بزن

    .
    من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردم / هیچ لایق‌ترم از حلقه زنجیر نبود




  16. 5 کاربر از پست مفید m.reza91 تشکرکرده اند .

    miss seven (جمعه 03 شهریور 96), گیسو کمند (دوشنبه 06 شهریور 96), zolal (شنبه 04 شهریور 96), باغبان (پنجشنبه 02 شهریور 96), سرشار (جمعه 24 شهریور 96)

  17. #149
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 فروردین 03 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1393-6-31
    نوشته ها
    557
    امتیاز
    19,364
    سطح
    88
    Points: 19,364, Level: 88
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 486
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    1,198

    تشکرشده 1,406 در 461 پست

    Rep Power
    133
    Array
    علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را که به ماسوا فکندي همه سايه‌ي هما را

    دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين به علي شناختم به خدا قسم خدا را

    به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند چو علي گرفته باشد سر چشمه‌ي بقا را

    مگر اي سحاب رحمت تو بباري ارنه دوزخ به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

    برو اي گداي مسکين در خانه‌ي علي زن که نگين پادشاهي دهد از کرم گدا را

    بجز از علي که گويد به پسر که قاتل من چو اسير تست اکنون به اسير کن مدارا

    بجز از علي که آرد پسري ابوالعجائب که علم کند به عالم شهداي کربلا را

    چو به دوست عهد بندد ز ميان پاکبازان چو علي که ميتواند که بسر برد وفا را

    نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را

    بدو چشم خون فشانم هله اي نسيم رحمت که ز کوي او غباري به من آر توتيا را

    به اميد آن که شايد برسد به خاک پايت چه پيامها سپردم همه سوز دل صبا را

    چو تويي قضاي گردان به دعاي مستمندان که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

    چه زنم چوناي هردم ز نواي شوق او دم که لسان غيب خوشتر بنوازد اين نوا را

    «همه شب در اين اميدم که نسيم صبحگاهي به پيام آشنائي بنوازد و آشنا را»

    ز نواي مرغ يا حق بشنو که در دل شب غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهريارا


    ( محمد حسین شهريار)

    به نور نگاه کن ! سایه ها پشت سرت خواهند بود.
    ویرایش توسط zolal : جمعه 17 شهریور 96 در ساعت 22:17

  18. 2 کاربر از پست مفید zolal تشکرکرده اند .

    miss seven (شنبه 18 شهریور 96), سرشار (جمعه 24 شهریور 96)

  19. #150
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 بهمن 00 [ 00:33]
    تاریخ عضویت
    1394-1-19
    نوشته ها
    235
    امتیاز
    14,247
    سطح
    77
    Points: 14,247, Level: 77
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 203
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,750

    تشکرشده 764 در 211 پست

    Rep Power
    71
    Array
    اهل دلی چه زیبا می گفت:
    ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ...!!!
    ﻧﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺨﺎﻃﺮﻡ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﻣﯿﺸﻮﺩ...!
    ﻧﻪ ﺩﺭ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺣﺮﻓﯽ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ...!
    ﻧﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ...!
    ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺗﻘﻮﯾﻢ ﺧﻄﯽ ﺑﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ ...!
    ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﮐﻤﯽ ﺳﭙﯿﺪﺗﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ...!!!
    ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻤﯽ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺗﺮ ...!!!
    ﺍﻗﻮﺍﻣﻤﺎﻥ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ...!!!


    ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺎﮐﺴﭙﺎﺭﯼ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮐﺒﺎﺏ
    ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﺸﻮﺩ ...!
    ﺭﺍﺳﺘﯽ ، ﻋﺸﻖ ﻗﺪﯾﻤﻢ ﺭﺍ ﺑﮕﻮ...!
    ﺍﻭ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺶ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺩﯾﮕﺮﯼ، ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ می برﺩ...!
    ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﻮﺭﮐﻨﯽ ﺭﺍ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ...!
    ﻭ ﻣﺪﺍﺣﯽ ﮐﻪ ﺍﻟﮑﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺑﯽ ﻫﺎﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ
    ﻭ ﺍﺷﮏ ﺗﻤﺴﺎﺡ ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ ...!!!
    ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ
    ﻣﻦ می مانم ﻭ ﮔﻮﺭﺳﺘﺎﻥ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﮏ
    ﻭ ﻏﻢ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ﺍﻡ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﻢ می ماند...!!!


    من می مانم و خدا.....
    با احساس خجالتی که ای مهربان چرا همیشه مرا از تو ترسانده اند..
    چرا...؟

  20. کاربر روبرو از پست مفید سرشار تشکرکرده است .

    miss seven (جمعه 31 شهریور 96)


 
صفحه 15 از 26 نخستنخست ... 5678910111213141516171819202122232425 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. عذاب وجدان بی پایان منو به مرز جنون رسونده
    توسط عشق آفرین در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: شنبه 08 شهریور 93, 12:17
  2. سوژه‌ای به شیرینی چند همسری!
    توسط lord.hamed در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 24 دی 92, 23:02
  3. سوژه خنده های ایرانی (عکس )
    توسط کنجکاو در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 38
    آخرين نوشته: چهارشنبه 06 دی 91, 12:16
  4. در سوگ حامد 65 !
    توسط meysamm در انجمن مسائل واخبار اعضاء و تالار
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: شنبه 11 تیر 90, 04:14

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:07 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.