موضوع: جزئی ترین و کم هزینه ترین کارهائی که باعث بهبود روابط می شه

من به مادر همسرم خیلی احترام می ذارم.هروقت می بینمش عین مادرخودم بغلش می کنم و می بوسمش.چند روز پیش سرما خورده بود.من و همسرم تو خونه خودمون بودیم.رفتم یه سوپ خوشمزه درست کردم و به همسرم گفتم بریم عیادت مادر.این کار خیلی تاثیر داشت تو روحیه مادر شوهرم هم واسه همسرم لذت بخش بود.

من گاهي با كنترل تلويزيون كانال مهدي جونم را عوض مي كنم . (البته مهدي جونم هم در اين زمينه كاملا با من همكاري مي كنه.)

مثلا وقتي مهدي جونم ناراحته كنترل را به سمتش مي گيرم و با فشار دادن كليد كنترل اون را روي كانال رقص، خنده، و ......مي ذارم.

بعدش هم دوتايي كلي مي خنديم. اون هم تازگي ها همينكار را مي كنه.

يا مثلا وقتي عصبانيه با كليد كنترل صداش را كم مي كنم يا خاموشش مي كنم

یه کار جالبی از همسرم یاد گرفتم که خیلی واسه من جالب بود و کلی دوسش دارم.وقتی میرم حمام وقتی میام بیرون میبینم حولم نیس.صدای همسرم که میکنم میبینم حولمو برده روی بخاری گرم کرده و حوله ی گرمو واسم میاره و اینجوری منو گرم میکنه که سرما نخورم

يك وقتايي صبح ها براي نماز دير بيدار مي شم مثلا چند دقيقه مونده تا نماز قضا بشه.

وقتي وضو مي گيرم و از دستشويي مي يام بيرون مي بينم مهدي جونم سجاده ام را پهن كرده تا در وقت صرفه جويي بشه. و نمازم قضا نشه.

سلام به دوستای گلم
ببخشید که توی این تاپیک بازگشتمو اعلام میکنم واسه اینکه پریماه و اویژه هم هستن خواستم بگم بحران پیش امده در عقدم ( کشمکش بین پدر و شوهر ) به خیر و خوشی باکمک دوستان خوبم در همدردی تموم شد و من الان سه ماهه زندگی خوبی رو با همسرم شروع کردیم و خدا رو شکر راضیم.
من هم واسه اینکه عشقمون پررنگ تر بشه لحظاتی رو که باهم توی خونه هستیم سعی میکنم تبدیل به یه لحظات شاد و پرازخنده کنم و شیطونی میکنم و شوهرم هم کلی میخنده

نوشته اصلی توسط ليلا موفق

من گاهي با كنترل تلويزيون كانال مهدي جونم را عوض مي كنم . (البته مهدي جونم هم در اين زمينه كاملا با من همكاري مي كنه.)

مثلا وقتي مهدي جونم ناراحته كنترل را به سمتش مي گيرم و با فشار دادن كليد كنترل اون را روي كانال رقص، خنده، و ......مي ذارم.

بعدش هم دوتايي كلي مي خنديم. اون هم تازگي ها همينكار را مي كنه.

يا مثلا وقتي عصبانيه با كليد كنترل صداش را كم مي كنم يا خاموشش مي كنم

لیلا جون منتظر بودم بیای .و حدس می زدم یه کار جالب بگی.ما هم یکی دو بار این کارو کردیم.اما اصلا یادم نبود.
حالا فکر می کنی چه کار جدیدی انجام بدی واسه آقای مهدی؟
دوستان به خاطر مشکل فنی نمی تونم ازتون تشکر کنم پس اینجا بهتون می گم تشکر
پریماه جون ما هم حوله واسه هم آماده می کنیم.اما ایده گرم کردن هم جالبه ازین کارت با اجازه تقلب می کنم

[align=justify]پارسال سالگرد عقدمون ناهار خيلي خوشمزه اي با دسر و ......... درست كردم. بعد از ناهار چايي و كيك آوردم و رقص چاقو و ......... بعد به مهدي جونم گفتم بايد 45 دقيقه با هم برقصيم. (البته رقص من و مهدي جونم خيلي خنده داره در واقع تو رقصمون يك جورايي اداي رقصيدن بچه ها يا بعضي وقتا هم اداي رقصيدن مردا و زناي چاق را در مي آوريم و دوتايي از خنده مي ميريم.)

بعد از رقص نوبت كادو بود. به مهدي جونم گفتم بشين همين جا هروقت گفتم بيا توي اتاق تا كادوت را ببيني رفتم توي اتاق و دور تا دور خودم درست مثل يك كادو يك روبان قرمز بزرگ پيچيدم. بعد مهدي جونم را صدا كردم.

وقتي مهدي جونم اومد توي اتاق و من را ديد اشك توي چشماش جمع شد. بعد نشست كنارم،‌بوسيدم و گفت تو ارزشمند ترين هديه اي بودي كه تا به حال از خدا گرفتم. [/align]

نوشته اصلی توسط رایحه عشق

سلام دوستای گلم.از همراهیتون ممنونم.و از پیشنهادهای خوبتون متشکرم
حالا بیاین تاپیکو پربارتر کنیم.هدفم ازین تاپیک فقط خودم نبودم.دوست دارم هرکی می یاد اینجا با خودش بگه چه کار کنم واسه زندگیم بیشتر تلاش کنم.و برای این کار لازم نیست کار شاقی انجام داد حتی می تونه با نیم ساعت زودتر بیدار شدن این کارو کرد.
حالا شما واسه زندگیت چی کار می خوای کنی؟حتی شما که زندگیت ایده آله و واسه شوهرت کم نمی ذاری تو هم فکر کن حتما یه چیز پیدا می کنی

بچه ها انگار نمی تونم منظورمو برسونم.لیلا جان من واقعا از ایده هائی که تو ذهنت داری شگفت زده می شم.مثل همین آخری ولی فکر کنم اینو باید تو تاپیک خاطرات عاشقانه من و همسرم بنویسی من که نمی خوام یه تاپیک تکراری داشته باشیم.من خواستم به نقل از تو اون جا خاطتو بذارم دیدم خودت زحمتشو کشیدی.
همتون دقت کنید این تاپیک مربوط به خاطرات گذشته و حتی سورپرایزها و کارای پرهزینه نیست.بلکه واسه زمان حاله.همین الان.واسه پیشرفت تو زندگیمون.همون طور که تو عنوانش هست.کم هزینه.خوشبختانه دوستای دیگمون واسه اون مسائل هم تاپیک ایجاد کردن.
لیلا جون یه موقع قهر نکنی دیگه سر نزنی.

من با اينكه شاغلم تازگي ها كه هوا سرد شده هفته اي يك يا دوبار براي مهدي جونم آش رشته درست مي كنم.

مهدي جونم وقتي از در مي ياد تو و حسابي يخ كرده و خسته است. با تعجب مي گه آخ جون آش داريم و كلي ذوق زده مي شه. بعدم من را ميبوسه و مي گه قربون كدبانوم برم.