خوب می دونی.
تشکرشده 926 در 486 پست
خوب می دونی.
تشکرشده 192 در 78 پست
اشتباه میکنی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
تشکرشده 37,082 در 7,004 پست
سلام گرد آفرید عزیز
یه کمی از دید انتقادی خود کم کن. من به همه می گویم انتقادی عمل کنید و از عنصر آگاهی استفاده کنید. اما شما باید یه مدتی بی خیال انتقاد گری باشی ، همچنین بی خیالی آگاهیت بشو و در این مدت ویروس یابی کن. واقعا ذهنت خلاق ، کاوشگر و دقیق هست، چنین اندیشه ای می تواند برای صاحبش حل تعارض، آرامش و رشد به ارمغان آورد و در ضمن به دیگران نیز آرامش ، رشد و حل تعارض هدیه کند. و اگر در هرکدام از این حیطه کیفیت کارت پائین اومده یا دیگران چنین احساسی از شما می کنند، باید به یک ویروس در حیطه آگاهی خود شک کنی.
درست فهمیدی ، ویروس سیاه بینی، بدبینی ، یک موضوع بزن و فقط یک نظر سنجی بکن، اکنون با 182 پست یکی از فعال ترین اعضاء سایت هستید و دیگران می توانند به شما بازخورد بدهند.
همانطور که گفتی ، کتابهای زیادی خواندی مخصوصا خطاهای شناختی و ....، اما اگر هزار بار کتاب رانندگی را بخوانیم تا تمرین نکنیم موفق نمی شویم. یک تمرین اینه، که نگاهی به مطالب دهها عضو سایت که مطلب نوشتند بینداز و فقط مثبت های آنها را بنویس.
به شهر برو، به دشت برو ، با همکاران حرف بزن و فقط مثبت ها و جالب ها را یادداشت کن.
آری آری تا شقایق هست زندگی باید کرد
تشکرشده 507 در 236 پست
سلام ؛
^^^^^^^^^^^^^
کانت در "نقد عقل محض" :
کانت در کتابش با نام ”نقد عقل محض“ به تعیین مرزهای محدودیت عقل محض پرداخته است. او می گوید که عقل محض به نقد خودش می پردازد یعنی عقل محض هم قاضی ست و هم کسی که مورد قضاوت قرار گرفته است. کانت هیوم را باعث بیرون آمدنش از خواب غفلت می داند زیرا از زمان دکارت عقل گرایی مطرح بود و هیوم به انتقاد از عقل گرایی پرداخت .
از نظر کانت متافیزیک موضوعی کاملا عقلانی ست. او این پرسش را مطرح می کند که آیا متافیزیک به عنوان یک دانش ممکن است؟ آیا عقل محض با وجود محدودیت هایی که برای شناخت دارد می تواند در وادی متافیزیک به کار رود یا نه؟ اگر شناخت متافیزیکی با عقل محض امکان دارد این امر چگونه ممکن است؟ و چه شرایطی لازم است تا این نوع شناخت حاصل شود؟
به نظر کانت تراژدی تاریخی متافیزیک در آن است که عقل در شناخت متافیزیک دچار مشکل شده زیرا عقل نهایی به دست نیامده و عقل از مبانی خود منحرف شده و در تاریکی فرو رفته و به این دلیل متافیزیک تبدیل به دگم شده است. نتیجه این انحراف همانا ایجاد خطاهایی ست که بر مبانی عقلانی ظاهر شده است. از نظر کانت متافیزیک دانش شناخت مبانی و اصول اولیه است اما خود این دانش فاقد اصل و مبناست. او می گوید که عقل از پرسیدن سئوال های متافیزیکی باز نخواهد ماند و بنابراین باید راهی برای خروج از تراژدی متافیزیک پیدا کرد.
در کتاب ”نقد عقل محض“ کانت کلمه نقد به چند معنا به کار رفته است. نقد به معنای آنالیز و تخمین است. به معنای صادر کردن حکم هم هست. همه این معانی وقتی عقل محض می خواهد خودش را مورد آنالیز و تخمین قرار دهد و برای خودش حکم کند که ادعاهای نادرستش چیست و چرا نباید آنها را پذیرفت مورد استفاده است.
^^^^^^^^^^^^^^^^^
عاشق خدا باش تا معشوق خلق شوی .
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
تشکرشده 926 در 486 پست
با درود؛مدیریت محترم تالار،من مدتهاست که دیگر طرف *دل*نرفته ام،خطرناک است،خیلی!مدتهاست که دوست دارم کسی،یاری و همراهی باشد،خدا هست،اما . . . . اما اما او را با این قالبهایی که عرضه می کنند،نمی فهمم و به سختی نیز می توان با شفافیت او را بیابم . . . . . خیال می کنید از دل خوشم است که به تعبیری سیاه نگر شده ام؟!
دلم داره می ترکه!!خستم،وا ماندم تنها خرد برایم مانده است،پناهگاه خوبی است،فعلا!!!
یک زمانی سهراب زیاد می خواندم،آخ سهراب کجایی،کجایی؟؟باید یک کمی سهراب بخوانم . . . . . .
دیگر به گل،به یک روی زیبا،یک یک یک نسیم زیاد عشقی ندارم؛سالهاست به دختری احساسی ندارم،لعنت بر روزمرگی،لعنت بر پول،چک،وام و . . . . . . ،لعنت بر سیاست،لعنت بر روزگار،لعنت بر نا آگاهی،لعنت بر نوشته،لعنت بر حرف و حرف و حرف،لعنت بر من . . . .
تشکرشده 192 در 78 پست
سلام ،،،
می دونم که از من دل خوشی نداری اما …
من خیلی کوچیکتر از اون هستم که بخوام شما رو راهنمایی کنم . اما تنها دلیل تنهایی شما عینکی است که بر چشمانتان زده اید ؛؛ بد نیست عینک بد بینی را از چشمانتان بردارید و کمی هم اطراف خود را ببینید . مشکل شما این است که فقط محدودیه خود را می بینید .
کمی فراتر از محیط اطرافتان را بنگرید متوجه می شوید همه هم بد نیستند ؛؛؛؛؛ دختران خوب هم هستند ؛ جوینده یابنده است . بدنیست از خانواده بخواهید برای شما کاری انجام دهند .
ما هم برای شما دعا نمی کنیم .( چون شما زیاد میانه ی خوبی با دعا ندارید .) پس ما همه با هم برای آن خانمی دعا می کنیم که قرار است در آینده همسر شما باشند .
به قول معشوق همینجاست گرامی ( عاشق خدا باش تا معشوق خلق شوی ) << حرف قشنگیه بد نیست کمی در موردش فکر کنی . ( هر جور راحتی )
تشکرشده 507 در 236 پست
سلام ،
$$$$$$$$$$$$$$
گوشه ای از زیبا ترین و شور انگیزترین نامه جهان :
نامه چارلی چاپلین نابغه ی قرن به ژرالدین دخترش :
(((((((((((((((((((((((((((((((((((((((
)))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
((((((((((((((((((((((((((((((((((((((
ژرالدين در دنيايی که تو زندگی می کنی ٬ تنها رقص و موسيقی نيست .
نيمه شب هنگامی که از سالن پر شکوه تأتر بيرون ميايی ٬ آنتحسين کنندگان ثروتمند را يکسره فراموش کن ٬ اما حال آن راننده تاکسی را که ترا به منزل می رساند ٬ بپرس ٬ حال زنش را هم بپرس.... و اگر آبستن بود و پولی برای خريدن لباس بچه اش نداشت ٬ چک بکش و پنهانی توی جيب شوهرش بگذار . به نماينده خودم در بانک پاريس دستور داده ام ٬ فقط اين نوع خرجهای تو را٬ بی چون و چرا قبول کند . اما برای خرجهای ديگرت بايد صورتحساب بفرستی . گاه به گاه ٬ با اتوبوس ٬ با مترو شهر را بگرد . مردم را نگاه کن٬ و دست کم روزی يکبار با خود بگو :" من هم یکی از آنانهستم ." تو یکی از آنها هستی - دخترم ، نه بیشتر ،هنر پیش از آنکه دو بال دور پرواز به آدم بدهد ، اغلب دو پای او را نیز می شکند .و وقتی به آنجا رسیدی که یک لحظه ، خود را بر تر از تماشاگرانرقص خویش بدانی ، همان لحظه صحنه را ترک کن ، و با اولین تاکسی خود را به حومه پاریس برسان . من آنجا را خوبمی شناسم ، از قرنها پیش آنجا ، گهواره بهاری کولیان بوده است. در آنجا ، رقاصه هایی مثل خودت را خواهی دید . زیبا تر از تو ، چالاک تر از تو و مغرور تر از تو . آنجا از نور کور کننده ی نورافکن های تآتر " شانزلیزه " خبری نیست .
نور افکن رقاصگان کولی ، تنها نور ماه است نگاه کن ، خوب نگاه کن . آیا بهتر از تو نمی رقصند؟
اعتراف کن دخترم . همیشه کسی هست که بهتر از تو می رقصد .
همیشه کسی هست که بهتر از تو می زند .و این را بدان که درخانواده چارلی ، هرگز کسی آنقدر گستاخ نبوده است که به یک کالسکه ران یا یک گدای کنار رود سن ، ناسزایی بدهد .
من خواهم مرد و تو خواهی زیست . امید من آن است که هرگز در فقر زندگی نکنی ، همراه این نامه یک چک سفید برایت می فرستم .هر مبلغی که می خواهی بنویس و بگیر . اما همیشه وقتی دو فرانک خرج می کنی ، با خود بگو : " دومین سکه مالمن نیست . این مال یک فرد گمنام باشد که امشب یک فرانک نیاز دارد ."
جستجويی لازم نيست . اين نيازمندان گمنام را ٬ اگر بخواهی ٬ همه جا خواهی يافت .
اگر از پول و سکه با تو حرف می زنم ٬ برای آن است که ازنیروی فریب و افسون این بچه های شیطان خوب آگاهم٬ من زمانی دراز در سیرک زیسته ام٬ و همیشه و هر لحظه٬ بخاطر بند بازانی که از روی ریسمانی بس نازک راه می روند٬ نگران بوده ام٬ اما این حقیقت را با تو می گویم دخترم : مردمان بر روی زمین استوار٬ بیشتر از بند بازان بر روی ریسمان نا استوار ٬ سقوط می کنند . شاید که شبی درخشش گرانبهاترین الماس این جهان تو را فریب دهد .
آن شب٬ این الماس ٬ ریسمان نا استوار تو خواهد بود ٬ و سقوط تو حتمی است .
شاید روزی ٬ چهره زیبای شاهزاده ای تو را گول زند٬ آن روز تو بند بازی ناشی خواهی بود و بند بازان ناشی ٬ همیشه سقوطمی کنند .
دل به زر و زیور نبند٬ زیرا بزرگترین الماس این جهان آفتاب است و خوشبختانه ٬ این الماس بر گردن همه می درخشد .......
.......اما اگر روزی دل به آفتاب چهره مردی بستی ، با او یکدل باش ، به مادرت گفته ام در این باره برایت نامه ای بنویسد . او عشق را بهتر از من می شناسد. و او برای تعریف یکدلی ، شایسته تر از من است . کار تو بس دشوار است ، این را می دانم .
به روی صحنه ، جز تکه ای حریر نازک ، چیزی بدن ترا نمی پوشاند . به خاطر هنر می توان لخت و عریان به روی صحنه رفت و پوشیده تر و باکره تر بازگشت . اما هیچ چیز و هیچکس دیگر در این جهان نیست که شایسته آن باشد که دختری ناخن پایش را به خاطر او عریان کند .
برهنگی ، بیماری عصر ماست ، و من پیرمردم و شاید که حرفهای خنده دار می زنم .
اما به گمان من ، تن عریان تو باید مال کسی باشد که روح عریانش را دوست می داری .
بد نیست اگر اندیشه تو در این باره مال ده سال پیش باشد . مال دوران پوشیدگی . نترس ، این ده سال ترا پیر تر نخواهد کرد.....
((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((
عاشق خدا باش تا معشوق خلق شوی .
))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
تشکرشده 926 در 486 پست
من الان توپ،توپم . . . . دیشب شب خوبی را گذرانده ام . . . . . . . . . .
رفتم دادم یک عینک خوش بینی دل خوشکنک برایم بسازند،دارم با این عینکه می رم تو دشت . . . . .آخ،کمک اینجام که:*آسمان همان رنگ است*!!!
تشکرشده 192 در 78 پست
مبارک باشه پس شما هم دارید وارد دشت سر سبز احساس های پاک می شوید .
هنوز چشمانت عادت نکرده اند چند روز دیگر چشمان تو هم آبی دریا را خواهد دید سبزی دشت ها را بنفشی گلها را خواهی دید کمی صبر سحر نزدیک است .
تشکرشده 3,584 در 906 پست
سلام به دوستان:
اقای معشوق همین جاست محترم فکر می کنم مطلبی( برایم جالب و جای تعمق دارد) که شما ارسال کردیدتوصیه یک پدر باتجربه است که راه یا یک نوع ابزار،
رهایی از«« منیت »را به دخترش راهنمای می کند.این تجربه نیزمانند دیگر تجارب نسل قدیم همان نیازو راهگشای مسایل جوان پر شور حال و پرانرژی و متجدد امروز است که اگر به ان با توجه عمق نگریسته شود و کاربردی گردد خیلی از مسایل حل می شود.
خدایا همه دختران و پسران ما را برای درک و فهم توصیه ها و تجارب نسلهای گذشته یاری کن. «امین»
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)