به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 88
  1. #21
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 اسفند 90 [ 12:21]
    تاریخ عضویت
    1390-8-29
    نوشته ها
    240
    امتیاز
    1,896
    سطح
    25
    Points: 1,896, Level: 25
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    287

    تشکرشده 292 در 154 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: از زندگی و دعوا با شوهرم خسته شدم...

    سلام خوبه که جو رو از حالت قهر و اصلا حرف نزدن در اوردی
    اما سعی کن یکم نوع حرف زدنت رو هم تغییر بدی یکم کمتر با تیکه و کنایه حرف بزنی بهتره می دونی چرا اینو میگم چون لج بازی رو کاهش میده
    مظلوم بازی در بیار عزیزم هر روز که میگذره اوضاع اروم تر میشه و بهتر میشه مسئله رو حل کرد سعی کن زیاد به پر و پاش نپیچی منظورم اینه که گیر بهش ندی کجایی و کجا بودی و چرا نیومدی و ....
    بازم خیلی خوبه که همسرت تورو کتک نزده و خودشو تونسته کنترل کنه عزیزم تو به راحتی می تونی بهش یاد بدی که خشمش رو هم کنترل کنه .
    الان تو نباید کار خاصی انجام بدی چون دلت پره ممکنه اشتباه کنی مطمئنم خودش یه کاری میکنه
    خبر جدیدی شد بگو

  2. #22
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 16 اردیبهشت 91 [ 15:00]
    تاریخ عضویت
    1390-9-04
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    1,209
    سطح
    19
    Points: 1,209, Level: 19
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 9 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Question RE: از زندگی و دعوا با شوهرم خسته شدم...

    سلام. دیشبو که براتون تعریف کردم. بعد اینکه رفتیم خونه رفت خوابید و من نشستم پی کامپیوتر و یه عالمه گریه کردم بعد اینک کلی چشم و سرم درد گرفت خوابیدم.
    ساعت 1.5 از درد معده بیدار شدم و بعد چند دقیقه گلاب به روتون حالم به هم خورد اونم از سرو صدا بیدار شد اومد گفت چی شد گفتم حالم به هم خورد. نشستم تو رختخوابم اومد کنار بخاری وایساد گفت آبلیمو بخور من که میلرزیدم رفتم کنار بخاری نشستم همونجا وایستاد اما حرفی نزد چند دقیقه بعد گفت برو دراز بکش بهتر شی نه گوش دادم نه چیزی گفتم دوباره گفت، بعدشم کفری شد و همونطوری که میرفت تو اتاق خواب گفت کی به حرفم گوش دادی که الان گوش بدی عصبانی شدم و بلند گفتم دارم گرم میشم.
    رفتم خوابیدم. کمتر از یه ساعت بعد دوباره از درد بیدار شدم بازم (خیلی ببخشید) حالم بهم خورد بدجوری تموم جونم داشت بالا میومد دوباره از سروصدام بیدار شد و اومد طرف روشویی دید بازم داره حالم بهم میخوره رفت وقتی رفتم بیرون دیدم برام آبلیمو اورده خوردم و رفتم کنار بخاری اونم اومد پیشم وایستاد اما حرفی نزد دوباره بعد چند دقیقه گفت چی خوردی گفتم غیر شام هیچی گفت دراز بکش منم ایندفه گوش دادم و دراز کشیدم اونم رفت تو اتاق و خوابید.
    صبحم که خودمو زده بودم به خواب بیدار شد و رفت سر کارش.

    اینجارو گوش کنید: همینکه رسید سر کارش بهم اس ام اس داد گفت انقد منو اذیت و داغون کردی خدا هم فهمیده ازت ناراضیم داره اذیتت میکنه.
    عجب رویی داره بخدا اس ام اسشو خوندم از عصبانیت و تعجب خندم گرفت هم آتیش گرفتم
    چند ساعت پیشم دو بار بهم زنگ زد اما بدون اینکه حالم و بپرسه درباره مشکل دوستش حرف زدو گفت درستش کنم
    هنوزم معدم داغونه
    نمیدونم چیکار کنم چطور رفتار کنم خسته شدم

  3. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 اردیبهشت 92 [ 17:11]
    تاریخ عضویت
    1390-7-17
    نوشته ها
    195
    امتیاز
    1,939
    سطح
    26
    Points: 1,939, Level: 26
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    472

    تشکرشده 475 در 135 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: از زندگی و دعوا با شوهرم خسته شدم...

    فقط صبر آرامش
    صبر آرامش
    صبر آرامش
    صبر آرامش
    زمان همه چیو حل میکنه
    عجول نباش
    تا اینجا خوب بودی... خیلی تریپ من مریضم و من بیچاره ام بر نداشتی افرین
    اس ام اس بچگانه شوهرتو با یک رفتار بزرگمنشانه (سکوت) جواب دادی افرین
    از این به بعد هم همینجوری رفتار کن
    عاقلانه بزرگمنشانه
    ببین اصلا بزار اون اشتباه کنه مگه ادم نیست؟؟؟ همه ادمها اشتباه میکنن مگه نه؟؟؟ بزار وقتی اون اشتباه میکنه تو کار درستو انجام بدی
    اینی که میگم خیلی سخته هاااااااا میدونم خودمم یک وقتایی یادم میره این جوری رفتار کردنو
    آدم وقتی قاطی میکنه دیگه غلط و درست یادش میره ولی اون کسی برنده است که کنترل رفتارشو داشته باشه حتی تو بدترین موقعیت
    شوهرت همینکه ببینه خانمش عاقله و مثل اون کارهای شتابزده نمیکنه خودش خجالت میکشه و پاپیش میزاره
    شما فقط صبور باش تا فرصت مناسب دستت بیاد

  4. کاربر روبرو از پست مفید yekta_b تشکرکرده است .

    yekta_b (پنجشنبه 17 آذر 90)

  5. #24
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 اسفند 90 [ 12:21]
    تاریخ عضویت
    1390-8-29
    نوشته ها
    240
    امتیاز
    1,896
    سطح
    25
    Points: 1,896, Level: 25
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    287

    تشکرشده 292 در 154 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: از زندگی و دعوا با شوهرم خسته شدم...

    عزیزم می دونم سخته اما یکم سعی کن به کارهای عادیت برسی همسرت می دونه که تو منتظر عذر خواهی اونی
    همسرت هم نمی خواد غرورش رو زیر پا بگذاره
    الان هم هنوز اوضاع نخوابیده و باید بگذره تا یکم به خودش بیاد

  6. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 16 اردیبهشت 91 [ 15:00]
    تاریخ عضویت
    1390-9-04
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    1,209
    سطح
    19
    Points: 1,209, Level: 19
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 9 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Question RE: از زندگی و دعوا با شوهرم خسته شدم...

    [size=large]راستی من اصلن نمیخوام بگم یا بگید شوهرم دیو صفته! راستش ما واقعا مشکل خیلی خاصی نداریم مثلا طوری نیست که بهم خیانت کنیم یا اهل چیزی باشه یا چیزای دیگه خیلی سر به راهه مشکل اصلیه من باهاش اینه که به نظرم خیلی بی منطق و قد و لجبازه و موقع دعوا عصبی
    یعنی هرکاری کنم بهش ثابت شه مقصره یا هرطوری بخوام ثابت کنم حق با منه نمیشه آخرش به هر بهانه ای شده تسلسمم میکنه خودمم باورم میشه مقصرم!
    وقتی یه چیزی میگم متوجه نمیشه دیوونه میشم دوست دارم انقدر بگم تا بفهمه اما فایده ای نداره یا مجورم عقب نشینی کنم یا اونقدر عصبی و دیوونه میشم که به قوا اون کولی بازی درمیارم و خودم و میزنم.
    کلا با اینکه کسی متوجه حرفم نشه و بی منطق باشه و درک نکنه چی میگم مشکل دارم و عصبی میشمحالا هرکی باشه دیگه چه برسه به اون که شوهرمه و میگفته تا اون حد دوستم داشته
    همه دعواهای ما اینطوری پیش میاد، اگه چیزی بگه و خلافش بگم و بخوام ثابت کنم اشتباه میگه یا بالاخره باید بیخیال شم یا اینطوری قاطی کنم که دعوا شه واسه همینم اون میگه همیشه تو باعث دعوا میشی و تو با این کولی بازیات کاری کردی که من عصبی بشم و هر دفعه باهات اینطوری رفتار کنم.
    علت دعواهامونم همیشه یه چیز کوچیک و بی اهمیت و خنده داره که شاید بقیه زن و شوهرا راجعبش حتی بحثم نکنن اما طوری قاطی میکنیم که اون یکیم بدجوری قاطی میکنه و یه دعوای اینطوری بزرگ درست میشه

    پس بدونید بدم نمیاد نقدم کنید خودم هم خودمو نقد میکنم. من خیلی زودرنج و حساسم یکمم لوس و حسودم و بعضی وقتا هم خیلی گیر میدم آخه طاقت بی منطقی رو ندارم میدونم اونشب اگه ادامه نمیدادم و کمتر گیر میدادم اونطوری نمیشد اما دست خودم نیست وقتی میبینم متوجه نمیشه هی میخوام بگم و توضیح بدم و متوجهش کنم که یهو یکیمون قاطی میکنه. زیادم بلد نیستم کی و چطوری با همسرم صحبت کنم.

    امیدوارم اینا بتونه کمک کنه که بیشتر و بهتر راهنماییم کنید
    ممنون
    [/size]

  7. #26
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 اردیبهشت 92 [ 17:11]
    تاریخ عضویت
    1390-7-17
    نوشته ها
    195
    امتیاز
    1,939
    سطح
    26
    Points: 1,939, Level: 26
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    472

    تشکرشده 475 در 135 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: از زندگی و دعوا با شوهرم خسته شدم...



    آفرین
    مرسی که اینها رو گفتی
    اگه بهت بگم من عین تو بودم و شوهرم که همه معتقد بودن صبر ایوب داره تبدیل شد به یک آدم عصبی و پرخاشگر باورت میشه؟؟؟؟!!!!

    منم 2 سال جنگیدم که بگم بابا حق با منه تو داری اشتباه میکنی میدونی نتیجه این 2 سال جنگیدن چی شد؟؟؟
    تقریبا نصف جهیزه ام (چیزهای گرون و مهم ها) شکست... شوهرم اعتماد به نفسشو از دست داد .... عصبی شد ....
    و من بازهم باید میگفتم حق با منه و داشتم به خاطرش میجنگیدم

    ببین منم یک روز به این نقطه ای که تو رسیدی رسیدم
    به خودم گفتم این همه دعوا واسه برنده شدن که چی؟؟؟ اصلا مگه زندگی میدون جنگه؟؟؟
    منم خودمو میزدم جیغ میزدم از همه بدتر اونو هم میزدم ولی اون اصلا یکبارهم روی من دست بلند نکرد
    دفعه آخر که دعوامون شد و من کولی بازی در اوردم فقط گفت .. گفت ازت میترسم من امنیت ندارم آرامش به درک امنیت جانی هم ندارم
    تازه من فهمیدم عجب هیولایی شدم
    بعله هم شوهر من اشتباهات زیادی داره هم شوهر تو هم شوهر همه ما زنها
    ولی ما هم مقصریم
    الان دیگه بیخود بحث نمیکنم اگه چیزی مخالف رای من باشه یا حتی اگه صد در صد اشتباه باشه فقط میگم مخالفم اگه دیدم داره قضیه کش دار میشه مثل اون موقعها نمیشینم توضیح بدهم بحت نمیکنم سکوت میکنم حتی گاهی کاری رو انجام میدهم که بر خلاف رای من هستش اما اعتبار سازیه دفعه بعد میدونم به دل من راه میاد
    خیلی سخته و زمان میبره
    اما یک کم رو خودت کار کن
    سعی کن زندگی و حرفهای شوهرتو خیلی جدی نگیری... که نخواهی اذیت بشی
    میدونی این توضیح دادن های زیادی واسه مردها اعصاب خوردکنه.... واسه یک احمق باید هزار بار توضیح بدهی مگه شوهر های ما دور از جون احمقند؟؟؟
    واسه همینه که میگم بزار اون اشتباه کنه تا تو فرصت رفتار درست انجام دادن رو داشته باشی عزیزم
    میدونم که از پسش بر میای
    بازهم کمکی خواستی ما هستیم

  8. #27
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 16 اردیبهشت 91 [ 15:00]
    تاریخ عضویت
    1390-9-04
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    1,209
    سطح
    19
    Points: 1,209, Level: 19
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 9 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Question RE: از زندگی و دعوا با شوهرم خسته شدم...

    یه چیز دیگه: مطمئنم اگه تا یه ماهه دیگم همینطوری بگذره همونطور میمونه و پا پیش نمیذاره فکر کنم حتی شیشه شکسته رو هم درست نکنه. تا یه ماه دیگم مطمئنم به فکر عذرخواهی نمیفته و منتظر عذر خواهی منه و شبا دیر میاد خونه

  9. #28
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 اردیبهشت 92 [ 17:11]
    تاریخ عضویت
    1390-7-17
    نوشته ها
    195
    امتیاز
    1,939
    سطح
    26
    Points: 1,939, Level: 26
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    472

    تشکرشده 475 در 135 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: از زندگی و دعوا با شوهرم خسته شدم...

    من هر وقت تو پروشه لجبازی میافتادم شوهرم طفلی میگفت بس کن ... توروخدا بس کن ..بیخیال اینقدر گیر نده
    همین چندتا جمله منو آتیشی تر میکرد
    تا فهمیدم اون بیچاره داشته میگفته دارم کنترلمو از دست میدهم ... دعوا میشه هاااا وسیله ها مشکنه هاااا اما من فقط جمله ها رو میشنیدم
    حالا دیگه این جمله ها واسم خط قرمز شدند نمیزارم کار به اونجا برسه اگر هم یک دفعه رسید سریع خودمو بلاک میکنم... یعنی میرم تو اتاق تا آروم بشم دور میکنم خودمو
    این جمله ها قعا واسه تو هم آشناست نه؟؟؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط n1n2n14
    یه چیز دیگه: مطمئنم اگه تا یه ماهه دیگم همینطوری بگذره همونطور میمونه و پا پیش نمیذاره فکر کنم حتی شیشه شکسته رو هم درست نکنه. تا یه ماه دیگم مطمئنم به فکر عذرخواهی نمیفته و منتظر عذر خواهی منه و شبا دیر میاد خونه
    عیبی نداره دختر خوب
    همینکه از درون آروم شدی تو یواش یواش ( نه یکدفعه ای و هولکی) بهش نزدیک شو
    اون منتظر جراغ سبزه توئه
    منم وسیله های خونه که شکست خودم دوباره خریدم... از حقوق خودم .... البته مثلا گفتم این ماه فلان قسط پای تو من میخواهم فلان چیزو که شکوندیم
    (حالا خودش شکسته بدهااااا) بخرم
    هر بارهم که هزینه میکردم میگفتم چشمت کور دختر یاد بگیر چطوری زندگی کنی
    اینقدر سخت نگیر بحث زندگی یک عمره میدون جنگ که نیست...صبور که باشی همه چی شیرین میشه

  10. #29
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 16 اردیبهشت 91 [ 15:00]
    تاریخ عضویت
    1390-9-04
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    1,209
    سطح
    19
    Points: 1,209, Level: 19
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 9 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: از زندگی و دعوا با شوهرم خسته شدم...

    ممنون یکتا جان. و ممنون از همتون
    همش که قهر میکنیم به این فکر میکنم که چرا باید اینطوری باشیم اول زندگی مگه چند سال جوونیم چند سال زنده ایم چند سال کنار همیم شاید همین فردا یکیمون خدا نکرده دیگه نباشه الان و که هستیم مهربون و خوش باشیم چون واقعا میدونم چسر خوبیه و غیر از اینایی که گفتم مشکلی نداره واسه همین زودی میرم باهاش حرف میزنم و اونم خیلی سریع خوب میشه و دوباره عشقولانه میشیم. اما دلم میسوزه که چرا یه بارم شده اون اینطوری فکر نمیکنه.
    الانم همه اینارو با خودم میگم اما ایندفه کارا و حرفاش خیلی بد بود دل خوی نموند واسم دلم نمیاد برم جلو. لطفا قدم به قدم بگید فعلا واسه حل این دعوا چیکار کنم؟ که هم دلم بیاد هم آروم شم هم آشتی کنیم بعد ازون برسیم سر راهنماییاتون واسه اصلاح خودم.
    الان موندم تو این وضعیت چطور رفتار کنم

    یکتا جون بهم بگو الان چیکار کنم امرو زو فردا رو؟ احتمالا امشب آخر شب میاد

  11. #30
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 اردیبهشت 92 [ 17:11]
    تاریخ عضویت
    1390-7-17
    نوشته ها
    195
    امتیاز
    1,939
    سطح
    26
    Points: 1,939, Level: 26
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    472

    تشکرشده 475 در 135 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: از زندگی و دعوا با شوهرم خسته شدم...

    میدونم ته دلت چطوریه یک احساس تنفر همراه با عشقه
    واسه اینه که میگم صبر داشته باش
    راستش من و همسرم تو بدترین دعواها هم بیشتر از 1 ساعت قهر نبودیم ... یعنی خودم معتقدم نباید شب با حالت قهر بخوابیم ... اون موقع ها که دعوا بدجور میکردیم شوهرم راغب نبود که پیشم بخوابه یا اصلا باهام حرف بزنه (همه مردها این مدلین) ولی من بعد از 1 ساعت میرفتم طرفش اون همش سعی میکرد حرف نزنه من اولین چیزی که میگفتم این بود که " به خاطر فلان کار و فلان حرفم معذرت میخواهم و به خاطر فلان کارو فلان حرفت دلخورم"
    دیگه خودش شروع به حرف میکرد و آشتی میشدیم.... اگه هم قهر به وقت خواب میکشد یک جورایی توتخت رامش میکردم (ببخشید) چون قهر بودنه خودمو آزار میداد و نمیتونستم درست فکر کنم
    راستش واسه من خیلی سخت نیست که پایش بزارم چون میدونم شروع کننده دعوا خودمم
    تو هم به نظرم عادی باش حتی امشب اگه دیدی دیر کرد (واقعا دیر هااا نه ساعت 8 زنگ بزنی بگی دیر شده کجایی)
    خودت زنگ بزن با ناز و عشوه و مهربونی بگو تنهام میدونی که میترسم زودی میای پیشم؟؟؟
    وقتی اومد یک پذیرایی کوچولو و یک شب بخیر با مهربونی و لالا.
    بزار یک کم اونم فاصله بگیره شاید از این مدل مردهاست که یک کم فاصله حالشو خوب میکنه
    اینقدر نگران رفتار هات واسه امشب و فردا نباش
    بزار اتفاقات تو رو پیش ببره. باور کن وقت واسه صحبت کردن هست فرار نمیکنه که ... نمیخواهد زود تکلیف همه چیو روشن کنی ... درسته ناراحتی و دلت نمیخواهد این شیوه واسه اونم عادت بشه اما به این فکر کن که این اولین و اخرین بار بود
    ارامشتو داشته باش تا اونم با تو اروم بشه
    به خاطر خورد شدن شیشه و چرا گفته طلاق میدهم و چرا سرد بوده و چرا تو دعوااینو گفته و ... خودخوری نکن
    پیش میاد فدای سرت
    نزار یکبار بشه دوبار .... این مهمه گلم


 
صفحه 3 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. خسته شدم انقد تحت درمان بودم و رفتارم عوض نشد و اوضاع بدتر شد
    توسط amir222 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 29 فروردین 95, 17:04
  2. دعوای نداشتن خواستگار
    توسط اعماق تنهایی در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 27 مرداد 94, 14:28
  3. خسته از دعوای دوره ای
    توسط sahel sheni در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: دوشنبه 18 آذر 92, 18:38
  4. از دعواي مامان و بابام خسته شدم
    توسط زندگي سرد در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 08 آبان 91, 08:58
  5. یک ازدواج ناخواسته و 6 سال عواقب تلخ
    توسط jesica در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: جمعه 31 تیر 90, 12:34

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:02 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.