به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 88
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 آذر 91 [ 15:41]
    تاریخ عضویت
    1390-8-02
    نوشته ها
    166
    امتیاز
    1,745
    سطح
    24
    Points: 1,745, Level: 24
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 55
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    393

    تشکرشده 401 در 117 پست

    Rep Power
    29
    Array

    RE: از زندگی و دعوا با شوهرم خسته شدم...

    عزیزم باشما نبودم کلی گفتم اشتباه برداشت نکن من اول دعوا رو گفتم پیش پا افتاده که با اداب گفتگو نادرست به یه مسئله بزرگ تبدیل شد که شروعش با جمله نمتونستی بیای و بعد با تو بدی از همون اول یه تشکر از اومدنش می کرد به اینجا نمی کشیدامتحانش مجانی ... شروع شد .
    چرا فکر می کنین اگر تو موارد کوچک یه باشه به همسرتون بگید کوچک میشید بلکه دوست داشتنی تر می شوید .

  2. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 16 اردیبهشت 91 [ 15:00]
    تاریخ عضویت
    1390-9-04
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    1,209
    سطح
    19
    Points: 1,209, Level: 19
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 9 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: از زندگی و دعوا با شوهرم خسته شدم...

    اما اون كه نيومد دنبالم همونجايي كه بود وايستاد من رفتم پيشش و موش آب كشيده شدم داشتم از سرما ميمردم و صورتم انقدر خيس بود كه چيزي نميديدم بارونش مثل سيل بود حتي آب رفته بود تو كفشم اونوقت ميرفتم با اون قيافه ازش تشكر ميكردم ميگفتم مرسي كه همونجا وايستادي تا من بيام؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!
    خونمون نزديكه خونه بابامه ديشب آخر شب اومد باهم رفتيم خونه حتي تو يه اتاق ديگه خوابيد اين دو شب رو صبحم رفت سر كار تاحالام باهم يه كلمه حرف نزديم حتي سلامم نگفتيم صبح.
    آخه من ئاقعا از دستش ناراحت و عصبانيم با حرفا و كارايي كه انجام داد خيلي بهم برخورده بهم توهين شده بينمون احترام نمونده
    ساعت 5 از سر كارش مياد توروخدا بگيد چه طوري برخورد كنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دقيق بگيد

    فقط صبح بهش اس ام دادم گفتم به توهم ميگن مرد؟ خيلي سنگدلي دست و ژام كبود شده ميخوام لباس بپوشم دردم ميگيره اونوقت تو اصلا با ديدن كبوديا حتي دلت نسوخت برام

    به نظرتون اگه به خواهرش يا برادرش بگم درسته؟ يا يه طوري بگم كه فقط بدونن اما بهش نگن كه گفتم و كاري نكنن؟ اما ميدونم اگه بگم و اونم بدونه ازين بدتر ميشه و لج ميكنه و عوض ميشه و تو خوبياشم ديگه محلم نميذاره
    خواهش قشنگ و كامل راهنماييم كنيد

    ممنون

    خيلي حالم بده اصلا فكر نميكردم و دوست نداشتم زندگيم اينطوري بشه

  3. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 اردیبهشت 92 [ 17:11]
    تاریخ عضویت
    1390-7-17
    نوشته ها
    195
    امتیاز
    1,939
    سطح
    26
    Points: 1,939, Level: 26
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    472

    تشکرشده 475 در 135 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: از زندگی و دعوا با شوهرم خسته شدم...

    سلام
    وای چقدر اسم کاربریت سخته؟؟؟!!!! تصاعد هندسیه؟؟؟

    بگذریم اینا واسه فان بود
    ببین عزیزم برو پست www.hamdardi.net/thread-18006.html رو بخون ببین مینا با عجول بودنهاش با واکنش های انفعالیش چه بروز خودش و شوهرش آورده بود؟!
    شما هم دقیقا داری همین کارو میکنی
    نگرانی مضطربی فکر میکنی دیگه همه چیز تموم شده ... به قول مینا تو آخرین صفحه پستش ما هنر زندگیو بلد نیستیم همش میخواهیم تف و لعنت به زندگی بفرستیم
    حالا به نظرات من گوش کن( نظر شخصیه)
    ساعت 5 که شوهرت اومد عادی رفتار کن ... نه اینکه هی بپری تو بغلش نــــــــــــــه ولی مرتب پشت چشمم نازک نکن
    یک کافی یا چای داغ با بیسکویت واسش بیار...یک خسته نباشید گرم هم بگو برو سر کارات ... از دیدش مخفی نشو ولی زیاد هم جلوش آفتابی نشو ... الان جفتتون تی ان تی های اماده انفجارید... اگر داستان خوب پیش رفت وقت واسه صحبت هست خیالت جمع
    یک چیزیو یاد بگیر خواهر خوشگلم ... هیچ وقت پای کسیو رو وسط نکش
    نبین الان شمیم میخواهد جلسه خانوادگی بزاره... بحث شمیم فرق میکنه اون زورشو زده دیگه انرژی نداره ولی شما تازه اول راهی پس یک ضربدر قرمز بکش رو خانواده (مخصوصا خانواده اون) همین اول کاری خودتو خراب نکن
    اس ام اس صبحتم خوب نبود یعنی افتضاح بود....
    من به شخصه به این نتیجه رسیدم 99/99 درصد دعواها به خاطر همین اس ام اس و تلفن زدن بوده ...بیچاره گراهام بل
    از همین الان تو همین سایت یک عالمه روش های درست صحبت کردن و درست انتقاد کردن رو پیدا کن بخون
    و عملی کن
    نتایج رو بیا بگو

    آخرش تاپیک شمیم رو بستن
    بچم نفهمید بلاخره چیکار کنه

  4. 3 کاربر از پست مفید yekta_b تشکرکرده اند .

    yekta_b (پنجشنبه 17 آذر 90)

  5. #14
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 اسفند 90 [ 12:21]
    تاریخ عضویت
    1390-8-29
    نوشته ها
    240
    امتیاز
    1,896
    سطح
    25
    Points: 1,896, Level: 25
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    287

    تشکرشده 292 در 154 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: از زندگی و دعوا با شوهرم خسته شدم...

    عزیزم
    می دونم الان شرایط خوبی نداری اما یکم سعی کن به خودت بیای و ارامشت رو حفظ کنی
    دوم یه بار دیگه اون چیزی که بهت گفتم رو بخون و جا داره تشکر کنم که بهش اس ام اس دادی اما ای کاش موضوع رو نمی گفتی اخه ادم حرف دلش رو با اس ام اس مس زنه !!!
    وقتی اومد خونه نه قپ و لپ کن و نه بی محلی بهش سلام کن فقط یه سلام که فکر نکن شرایط خونه توی وضعیت قهره
    بعدش به کارهای خودت برس تا وقتیکه دیدی یکم خستگی اش در رفت بهش بگو که از دیشب خیلی ناراحتم و حرفای دیگه ات رو بزن اما نه با جبهه گیری
    بعدش یا دادو بیداد میکنه و حالت دفاعی به خودش میگیره یا به ارامی تو باهات حرف میزنه اگه حالت اول اتفاق افتاد: تو از خودت دفاع کن بگو که رفتار تو هرچقدر هم اونو ناراحت کرده باشه دیگه حقت کتک خوردن و این حرکات ناشایست نیست
    اما لج بازی نکن هرچه با خونسردی همراه با سیاست بری جلو موفق تری اما کوتاه هم نیا
    اینجور مردا یکم با خودشون خلوت کنن می فهمن چیکار کردن و پشیمون هم میشن اما در همین هنگام تو با زرنگیت باید باعث بشی تا تیر رو به هدف بزنی و به مرور بهش بفهمونی و یاد بدی که با احترام باشه و وقتی عصبانی مشه شکستن و کتک زدن هیچی خوب نمی کنه و بدتر هم میکنه
    گفتم اگه اومد تو سعی کن عصبانیتت رو کنترل کنی و فقط نشون بدی ناراحتی - مظلوم بازی در بیار اما توی چهارچوبی که باعث پررو شدنش نشه که فکر کنه هربلایی سرت بیاره توهم هیچی نمیگی
    الان کار مهمی که باید انجام بدی اینه که فقط ناراحتیت رو نشون بدی
    عزیزم یادت نره اگه اون دادو بیداد کرد اگه توهم بخوای ندونسته عمل کنی یه چیز دیگه هم میشکنه

  6. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 اردیبهشت 92 [ 17:11]
    تاریخ عضویت
    1390-7-17
    نوشته ها
    195
    امتیاز
    1,939
    سطح
    26
    Points: 1,939, Level: 26
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    472

    تشکرشده 475 در 135 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: از زندگی و دعوا با شوهرم خسته شدم...

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرانک68
    عزیزم
    می دونم الان شرایط خوبی نداری اما یکم سعی کن به خودت بیای و ارامشت رو حفظ کنی
    دوم یه بار دیگه اون چیزی که بهت گفتم رو بخون و جا داره تشکر کنم که بهش اس ام اس دادی اما ای کاش موضوع رو نمی گفتی اخه ادم حرف دلش رو با اس ام اس مس زنه !!!
    وقتی اومد خونه نه قپ و لپ کن و نه بی محلی بهش سلام کن فقط یه سلام که فکر نکن شرایط خونه توی وضعیت قهره
    بعدش به کارهای خودت برس تا وقتیکه دیدی یکم خستگی اش در رفت بهش بگو که از دیشب خیلی ناراحتم و حرفای دیگه ات رو بزن اما نه با جبهه گیری
    بعدش یا دادو بیداد میکنه و حالت دفاعی به خودش میگیره یا به ارامی تو باهات حرف میزنه اگه حالت اول اتفاق افتاد: تو از خودت دفاع کن بگو که رفتار تو هرچقدر هم اونو ناراحت کرده باشه دیگه حقت کتک خوردن و این حرکات ناشایست نیست
    اما لج بازی نکن هرچه با خونسردی همراه با سیاست بری جلو موفق تری اما کوتاه هم نیا
    اینجور مردا یکم با خودشون خلوت کنن می فهمن چیکار کردن و پشیمون هم میشن اما در همین هنگام تو با زرنگیت باید باعث بشی تا تیر رو به هدف بزنی و به مرور بهش بفهمونی و یاد بدی که با احترام باشه و وقتی عصبانی مشه شکستن و کتک زدن هیچی خوب نمی کنه و بدتر هم میکنه
    گفتم اگه اومد تو سعی کن عصبانیتت رو کنترل کنی و فقط نشون بدی ناراحتی - مظلوم بازی در بیار اما توی چهارچوبی که باعث پررو شدنش نشه که فکر کنه هربلایی سرت بیاره توهم هیچی نمیگی
    الان کار مهمی که باید انجام بدی اینه که فقط ناراحتیت رو نشون بدی
    عزیزم یادت نره اگه اون دادو بیداد کرد اگه توهم بخوای ندونسته عمل کنی یه چیز دیگه هم میشکنه

    نه نه
    الان وقتش نیست
    اول بایداوضاع خونه اروم شه که شاید چند روز طول بکشه
    بعله شکستن کار قشنگی نیست و باید در موردش صحبت کرد
    اما نه الان

  7. 2 کاربر از پست مفید yekta_b تشکرکرده اند .

    yekta_b (پنجشنبه 17 آذر 90)

  8. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 آذر 91 [ 15:41]
    تاریخ عضویت
    1390-8-02
    نوشته ها
    166
    امتیاز
    1,745
    سطح
    24
    Points: 1,745, Level: 24
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 55
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    393

    تشکرشده 401 در 117 پست

    Rep Power
    29
    Array

    RE: از زندگی و دعوا با شوهرم خسته شدم...

    عزیزم عجله نکن سلام کن و کارهای خودت لزومی نداره که نشون بدی ناراحتی و حرفی هم نزن بزار هر دوتون اروم شین 2 روز دیگه الان هر حرفی بزنی بدتر دعوا میشه صبور باش صبر کن ازت خواهش میکنم صبر کن کارخاصی نکن .معمولی باش نه ناراحت نه عصبانی . اس مس بدی زدی اداب گفتگو رو بخون ببین من هم همیشه شمشیرمو برا شوهرم از رو می بستم و می گفتم چرااینجوری مکنه اما وقتی درست صحبت کردن رو یاد گرفتم درست شد بهش نگو که اون فقط مقصره هر دو مقصرین و بازم نارحت نشو اما من فکر می کنم اتیشو تو با حرفهات درست می کنی مثل اس مست اداب گفتگو رو برو بخون همش من نباش یکم نیم من باش
    اگر هم خواستی حرف بزنی مثلا بگو عزیزم از این که این موضوع بینمون پیش اومد ناراحتم من دوست دارم و نمی خواستم اینطوری بشه می خوای راجبع بهش صحبت کنیم نظر تو چیه استفاده از کلمه می خوای خیلی مهمه . هی بهش کار بدی رو که کرده تو روش نزن که تو منو کبود کردی چرا کردی بدتر میشه دنبال راه حل باش برای صحبت فکر کنی حتی بنویس بعد بگو
    یه مثال برات می زنم مثلا امروز وقتی تو سایت بودم همسرم بهم گفت این کارها چی مکنی خودتو سر کار گذاشتی این چرتو پرتا چی
    گفتم عزیزم اگه تو بخوای انجام نمی دم مشکلی با کار من داری نظرت چی گفت نه عزیزم هر کاری دوست داری انجام بده و غیره و لی اگر بهش میگفتم که تو چیکار به کار من داری که می تونستم بگم اما نگفتم و بهش احترام گذاشتم اون هم به من احترام گذاشت و یه دعوا خیلی راحت حل شد منم از حرفهاش اصلا نارحت نشدم خوب نظرش بود اما خیلی راحت باهاش برخورد کردم و مشکل حل شد امااگر یکی اون می گفت یکی من به طوفان تبدیل می شد شاید هم به زدو خورد .
    ما برای ارامش دادن به هم زندگی می کنیم ارامش بده و ارامش بگیر احترام بزار و بگیر

  9. 2 کاربر از پست مفید جان سخت تشکرکرده اند .

    جان سخت (پنجشنبه 17 آذر 90)

  10. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 16 اردیبهشت 91 [ 15:00]
    تاریخ عضویت
    1390-9-04
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    1,209
    سطح
    19
    Points: 1,209, Level: 19
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 9 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: از زندگی و دعوا با شوهرم خسته شدم...

    خونه بابامم،هنوز نيومده خونه، بهش اس ام اس دادم گفتم به ماماان بگم كجايي كه هنوز نيومدي جواب نداد!
    البته كتك نزدا فقط دستشو ميورد طرفم اما كنترلش ميكرد درگيري با صندلي كبودم كرد و ضربه هايي كه خودم به خودم زدم
    آخه چطوري دلم بياد الان باهاش عادي رفتار كنم با كارايي كه كرده با خراب كردن جهيزيم با حرف از مهريه و جدايي زدنش اصلن دلم نمياد برم جلو
    اوني كه ميگفت بدون من نميمونه و نميتونه زندگي كنه اونوقت الان اين كارا رو كرده و اين حرفا رو زده

    بدجوري دلم سوخته
    الان برم باز فك ميكنه دفعه بعدم همينه
    دارم ديوونه ميششششششششششششششششششششششش ششششم

  11. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 16 اردیبهشت 91 [ 15:00]
    تاریخ عضویت
    1390-9-04
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    1,209
    سطح
    19
    Points: 1,209, Level: 19
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 9 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: از زندگی و دعوا با شوهرم خسته شدم...

    [size=x-small][size=xx-small]حرف فرانک رو گوش کردم غروب بعد از اینکه جواب اس ام اسم رو نداد بهش زنگ زدم با سردی گفتم کجایی گفت ماشینم خراب شده بردم تعمیرگاه دیر میام شام بخوریدچیزی نگفتم و خداحافظی کردم.
    اما میدونم بهم دروغ گفته اینو بهونه کرده کهنیاد خونه. بابام تعجب کرده میترسم بفهمن چه اتفاقی افتاده
    چند روز پیش کاری واسه دوستش انجام داده بودم به مشکل بخورده مثه اینکه اونم یه ساعت پیش بهم زنگ زد و اینو بهم گفت اونم با سردی منم گفتم سعی میکنم مشکل دوستشو حل کنمو تا حالام نیومده
    فعلا از حرف نزدن اومدیم بیرون
    اما اصلا دلم نمیاد باهاش حرف بزنم و برم جلو
    حتی احساس میکنم دیگه دوستش ندارم
    دلم میخواد بهش بگم ازت بدم میاد بعدشم یه عالمه بزنمش!!!!!!!!!!
    فعلا کاری که میکنم اینهه که وقتی اومد دنبالم سرد بهش سلام میکنم و باهم میریم خونه و مثل دیشب و پریشب تو اتاقای جدا بخوابیم امشبو بیشتر از یه سلام و پرسیدن درباره ماشینش بیشتر نمیتونم حرف بزنم.
    صبحم وقتی خوابم میره سرکار البته از سروصدا بیدار می شما اما خودمو میزنم به خواب.
    این کارایی که امروز انجام دادمو امشب و صبح انجام میدم حالا لطفا راهنماییم کنید فردا چطوری باهاش رفتار کنم؟ البته احتمالا فردا باید مشکل دوستشم حل کنم احتمالا بخاطر این باهام تماس بگیره و راهنماییم کنه.
    خواهش میکنم دقیق و واضح و شمرده شمرده و مرحله مرحله و کامل راهنماییم کنید.
    خواهرتون بعد خدا تموم امیدش به شماهاست تا نمیره
    [/size][/size]

    حرف فرانک رو گوش کردم غروب بعد از اینکه جواب اس ام اسم رو نداد بهش زنگ زدم با سردی گفتم کجایی گفت ماشینم خراب شده بردم تعمیرگاه دیر میام شام بخوریدچیزی نگفتم و خداحافظی کردم.
    اما میدونم بهم دروغ گفته اینو بهونه کرده کهنیاد خونه. 302 بابام تعجب کرده میترسم بفهمن چه اتفاقی افتاده302
    چند روز پیش کاری واسه دوستش انجام داده بودم به مشکل بخورده مثه اینکه اونم یه ساعت پیش بهم زنگ زد و اینو بهم گفت اونم با سردی منم گفتم سعی میکنم مشکل دوستشو حل کنمو تا حالام نیومده
    فعلا از حرف نزدن اومدیم بیرون
    اما اصلا دلم نمیاد باهاش حرف بزنم و برم جلو
    حتی احساس میکنم دیگه دوستش ندارم
    دلم میخواد بهش بگم ازت بدم میاد بعدشم یه عالمه بزنمش!!!!!!!!!!
    فعلا کاری که میکنم اینهه که وقتی اومد دنبالم سرد بهش سلام میکنم و باهم میریم خونه و مثل دیشب و پریشب تو اتاقای جدا بخوابیم امشبو بیشتر از یه سلام و پرسیدن درباره ماشینش بیشتر نمیتونم حرف بزنم.
    صبحم وقتی خوابم میره سرکار البته از سروصدا بیدار می شما اما خودمو میزنم به خواب.
    این کارایی که امروز انجام دادمو امشب و صبح انجام میدم حالا لطفا راهنماییم کنید فردا چطوری باهاش رفتار کنم؟ البته احتمالا فردا باید مشکل دوستشم حل کنم احتمالا بخاطر این باهام تماس بگیره و راهنماییم کنه.
    خواهش میکنم دقیق و واضح و شمرده شمرده و مرحله مرحله و کامل راهنماییم کنید.
    خواهرتون بعد خدا تموم امیدش به شماهاست تا نمیره

    الن شوهرم اومد خونه مامانم اینا بهش با سردی سلام کردم و خسته نباشید گفتم اونم سرد فقط سلام کرد گفتم شام خوردی گفت نه شام و براش گرم کردم و براش آماده کردم بعد بازم سرد گفتم تا چایی گرم شه شامتو بخور بعدش براش چایی ریختم ربارهدیگه باهم حرف نزدیم من اومدم تو اتاق دارم اینارو مینویسم اونم نشسته پیش بابام. دعا کنید مامان بابام نفهمن نمیخوام غصه بخورن. احتمالا نیم ساعت دیگم میریم خونه بقیشم که تو ارسال قبل نوشتم.

    راستی درباره فردا بگم معمولا هر هفته خواهرم فرداشب نزدیکای 1 شب میرسه یه وقتایی بابام اما بیشتر وقتا من و شوهرم میریم دنبالش یا شام میخوریم میریم یه دوری میزنیم تا برسه گاهیم شام و بیرون میخوریم و تو خیابونا با ماشین دور میزنیم تا برسه و بیاریمش خونه. مطمئنم فردا هم بعد کارش به همین بهونه نمیاد خونه و انقدر بیرون میمونه تا خواهرم برسه و بره دنبالش و بازم آخر شب برگرده.

    اینارو میگم که بتونین راحت تر اهنماییم کنید بازم ممنون

  12. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 اردیبهشت 92 [ 17:11]
    تاریخ عضویت
    1390-7-17
    نوشته ها
    195
    امتیاز
    1,939
    سطح
    26
    Points: 1,939, Level: 26
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    472

    تشکرشده 475 در 135 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: از زندگی و دعوا با شوهرم خسته شدم...

    بعید میدونم با این همه سردی رفتار هم از جانب شما هم از جانب ایشون، یخ این رابطه باز شه
    من گفتنی ها رو گفتم
    اما شما بازهم کم محلی - جدا خوابیدن - حرف نزدن ....
    حتما میدونی که مردها به این راحتی پا پیش نمیزارن
    تا یک چراغ سبز نبینن پا پیش نمیزارن
    گفته های من و جان سخت رو یکبار دیگه بخون
    در مورد خواهرتم لطفا قضیه رو بسپار به خودش
    فقط اطمینان حاصل کن که یکی هست بره دنبال اون بنده خدا حالا یا پدر یا همسرت ترجیحا این هماهنگی رو هم بسپار دست پدرت چون شما با این سرد برخورد کردنها جو رو متشنج تر میکنی. به نظرم شما فعلا قبل از هر کاری یک کم بیشتررو خودت زوم کنی بهتره
    *******************************
    بک چیزیو بهت میگم از من به عنوان خواهر بزرگترت که تجربه زندگی مشترکش بیشتر از تو هستش قبول کن
    من هر وقت با همسرم شدید بحثم میشه میرم پیش کسایی که منو نقد میکنن ...یعنی اول حسابی غرهامو میزنم اما دوست دارم طرف بگه خودت مقصری و گناه شوهرمو کمرنگ کنه میدونی چرا؟؟؟ چون وقتی عیبهای خودمو بشنوم بخشیدن همسرم واسم راحتتر میشه ... از طرفی خودم بالغ تر میشم
    پس شما هم به جای اینکه دنبال این باشی که ملت بیان اینجا و بگن وایییییییییییی عجب شوهر دیو صفتی داری و تو چقدر بیچاره و مظلومی دنبال این باش که نقدت کنن

  13. 3 کاربر از پست مفید yekta_b تشکرکرده اند .

    yekta_b (شنبه 19 آذر 90)

  14. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 بهمن 91 [ 12:49]
    تاریخ عضویت
    1390-9-05
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    1,176
    سطح
    18
    Points: 1,176, Level: 18
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    68

    تشکرشده 74 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: از زندگی و دعوا با شوهرم خسته شدم...

    سلام
    منم تقریبا مشکلم همینه ولی جان سخت عزیز شما چقدر اطلاعات از تفاوت رفتاری زن و مرد دارید ... کتابهای مشاوره ای قوی در این مورد زیاد هست ... وقتی مردی همسرش رو برنجونه و زن همیشه کوتاه بیاد شوهر حس میکنه رفتارش درست بوده و هرگز سعی در جبران اشتباهات نمیکنه منم دقیقا همین مشکل رو قبلا داشتم کوتاه میومدم و شوهرم هر روز بدتر میشد

    خوشحال میشم اگه به من هم کمک کنین ... برین این قسمت
    http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=19284&page=last

    کاش کسی راهنمایی میکرد
    [poem] تو که آهسته میخوانی قنوت گریه هایت را میان ربنای سبز دستانت دعایم کن که محتاج دعایم من[/poem]

  15. کاربر روبرو از پست مفید zahra52 تشکرکرده است .

    zahra52 (شنبه 19 آذر 90)


 
صفحه 2 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. خسته شدم انقد تحت درمان بودم و رفتارم عوض نشد و اوضاع بدتر شد
    توسط amir222 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 29 فروردین 95, 17:04
  2. دعوای نداشتن خواستگار
    توسط اعماق تنهایی در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 27 مرداد 94, 14:28
  3. خسته از دعوای دوره ای
    توسط sahel sheni در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: دوشنبه 18 آذر 92, 18:38
  4. از دعواي مامان و بابام خسته شدم
    توسط زندگي سرد در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 08 آبان 91, 08:58
  5. یک ازدواج ناخواسته و 6 سال عواقب تلخ
    توسط jesica در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: جمعه 31 تیر 90, 12:34

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:17 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.