به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 28 , از مجموع 28
  1. #21
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 شهریور 96 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1389-9-06
    نوشته ها
    1,077
    امتیاز
    14,205
    سطح
    77
    Points: 14,205, Level: 77
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,300

    تشکرشده 3,560 در 934 پست

    Rep Power
    121
    Array

    RE: شش ماه فرصت هم تمام شد و چیزی عوض نشد...سردرگمم

    سلام دوستان
    من از تهران برگشتم
    توی راه خیلی حرف زدیم با نامزدم و تصمیم گرفتیم عروسی کنیم
    البته خیلی اتفاقات افتاد
    یک شب در منزل داییم صحبت کردیم و زنداییم هی گفت عروسی کنید و ... و محمد آنقدر ساکت و بی تفاوت بود که زنداییم و داییم هم ناراحت شدند و گفتند اگر دوست نداری عروسی کنی پس چرا بیخود دختر ما رو علاف کردی. بازهم چیزی نمی گفت و اصلا شفاف نبود و گفت با مادرم صحبت کنم و او هم حضور داشته باشد و نظرش را بگوید. خلاصه باز هم در راه تهران صحبت از آینده شد و قرار شد که عروسی کنیم ولی احساس می کردم باز محمد طبق معمول دودل و سرد است. آخر قسمش دادم که اگر بی میل است به من بگوید و ماجرای عقدمان پیش نیاید که بعدا بگوید عجله کردی. او قسم خورد و گفت تنها چیزی که دوست ندارد از دست ندهد آزادیش است و دوست ندارد تا آخر عمر در ایران بماند...
    الان که فکر می کنم به حرفهایش باز احساس می کنم تصمیم عاقلانه ای نبود...
    ولی از طرفی من از زندگی با مادرم خسته شدم منزل مادرم بسیار پر رفت و آمد است و این مرا اذیت می کند، البته برای 16 آذر از یک مشاور خوب در تهران وقت گرفتیم که باید بروم و با او هم مشورت کنم . خیلی می ترسم ... خیلی ... دلم خیلی می گیرد بخصوص از این همه سردی و بی انگیزگی محمد در تشکیل زندگی مشترک... آزار دهنده است ... لطفا کمک کنید ذهنم باز شود... ضمنا فردا روزی است که جدول تصمیم گیری ترسیم خواهم کرد و بررسی خواهم کرد

  2. 5 کاربر از پست مفید نیلا تشکرکرده اند .

    نیلا (جمعه 27 آبان 90)

  3. #22
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 23 اسفند 92 [ 23:20]
    تاریخ عضویت
    1390-4-25
    نوشته ها
    643
    امتیاز
    4,583
    سطح
    43
    Points: 4,583, Level: 43
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 167
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,779

    تشکرشده 2,844 در 585 پست

    Rep Power
    78
    Array

    RE: شش ماه فرصت هم تمام شد و چیزی عوض نشد...سردرگمم

    باسلام.من تا حالا تو تاپیک شما پستی نزاشتم اما میخوندمتون و البته از راهنماییهای خوبی که دوستان بهتون میکردن به شخصه بهره میبردم.
    حالا که تصمیم به عروسی گرفتین امیدوارم در مورد این نکات هم فکر کرده باشید:
    1.موضوع شغل همسرتون(چون تا جایی که من متوجه شدم ایشون علی رغم تحصیلاتشون شغل ثابت ندارند)
    2.موضع واقعی شخص خودتون(چون تا آخرین پستهاشما هم چنان مصر به جدایی بودین و امیدوارم درونا و منطقی موضوع عروسی رو پذیرفته باشید نه به خاطر رهایی از شلوغی خانه ی پدری یا هر علت دیگه ای)
    3.تصمیم به تغییر(چون مسلما این رابطه کار میبره و شما هم باید از نو نگرشتون رو به ازدواج و مسائل اون پایه ریزی کنید)
    اما این نوید رو به شما میدم در صورتی که هر دوی شما منطقا و از سر آگاهی تصمیم به عروسی گرفته باشید و هر دو مسیر درست رو با کمک هم مشاوره و هم تفکر شخصیتون پیدا کنید خوشبختی حقیقی در انتظارتونه چون شما پیش از عروسی به مشکلات پی بردین و این خودش یک قدم بزرگه.
    موفق باشید

  4. 5 کاربر از پست مفید یک زن امیدوار تشکرکرده اند .

    یک زن امیدوار (یکشنبه 29 آبان 90)

  5. #23
    کارشناس افتخاری

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1390-1-25
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,231
    امتیاز
    15,345
    سطح
    79
    Points: 15,345, Level: 79
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,934

    تشکرشده 5,973 در 1,154 پست

    Rep Power
    145
    Array

    RE: شش ماه فرصت هم تمام شد و چیزی عوض نشد...سردرگمم

    سلام سابینا،
    خوشحالم که حال شما به نظر بهتره...
    شوهر شما یک شخصیت به شدت منفعل داره... برای همین هم نمی تونه تصمیم گیری قطعی کنه!
    و این برای شما خوب نیست و البته کاری هم از شما ساخته نیست
    حتما ایشون رو نزد مشاور بصورت حضوری ببرید
    در شخص شما مشکل خاصی نمی بینم

  6. 3 کاربر از پست مفید sci تشکرکرده اند .

    sci (جمعه 27 آبان 90)

  7. #24
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 شهریور 96 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1389-9-06
    نوشته ها
    1,077
    امتیاز
    14,205
    سطح
    77
    Points: 14,205, Level: 77
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,300

    تشکرشده 3,560 در 934 پست

    Rep Power
    121
    Array

    RE: شش ماه فرصت هم تمام شد و چیزی عوض نشد...سردرگمم

    فردا می خوام خطوط کلی زندگیمو در بیارم
    با همون روش های تصمیم گیری و اولویت بندی و نمره دادن ...
    میام بهتون میگم نتیجه چی شد
    فکر می کنم یک مقدار احساسی-هیجانی برخورد می کنم ... باید این رو کنترل کنم ...

  8. 9 کاربر از پست مفید نیلا تشکرکرده اند .

    نیلا (یکشنبه 29 آبان 90)

  9. #25
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 16 اردیبهشت 01 [ 17:22]
    تاریخ عضویت
    1390-2-19
    نوشته ها
    238
    امتیاز
    13,943
    سطح
    76
    Points: 13,943, Level: 76
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 107
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    383

    تشکرشده 386 در 151 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: شش ماه فرصت هم تمام شد و چیزی عوض نشد...سردرگمم

    سلام
    سابینای عزیز
    احساس می کنم نمیتونی به صورت قاطع تصمیم گیری کنی
    احساس میکنم از یه چیزی میترسی
    احساس میکنم که کم کم افسردگی محمد داره روی تو تاثیر میزاره و داری افسرده میشی
    مواضب باش
    کنترل اوضاع رو به دستت بگیر
    موفق باشی

  10. #26
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 اردیبهشت 92 [ 09:40]
    تاریخ عضویت
    1389-7-21
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    7,206
    سطح
    56
    Points: 7,206, Level: 56
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    1,662

    تشکرشده 1,673 در 522 پست

    Rep Power
    85
    Array

    RE: شش ماه فرصت هم تمام شد و چیزی عوض نشد...سردرگمم

    مطمئنم که سابینای عزیز بهترین و عاقلانه ترین کار ممکنو انجام میده و یه تصمیم درست میگیره.
    ما هم واست دعا میکنیم سابیناجون البته اگه پیش خدا قابلیت داشته باشیم.
    [align=center]خدايا آن گونه زنده ام بدار كه نشكند دلي از زنده بودنم
    و آن گونه بميران كه كسي به وجد نيايد از نبودنم...
    [/align]

  11. #27
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 27 مهر 91 [ 11:20]
    تاریخ عضویت
    1390-1-17
    نوشته ها
    94
    امتیاز
    1,948
    سطح
    26
    Points: 1,948, Level: 26
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    268

    تشکرشده 271 در 78 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: شش ماه فرصت هم تمام شد و چیزی عوض نشد...سردرگمم

    نقل قول نوشته اصلی توسط سابینا
    سلام دوستان
    من از تهران برگشتم
    توی راه خیلی حرف زدیم با نامزدم و تصمیم گرفتیم عروسی کنیم
    البته خیلی اتفاقات افتاد
    یک شب در منزل داییم صحبت کردیم و زنداییم هی گفت عروسی کنید و ... و محمد آنقدر ساکت و بی تفاوت بود که زنداییم و داییم هم ناراحت شدند و گفتند اگر دوست نداری عروسی کنی پس چرا بیخود دختر ما رو علاف کردی. بازهم چیزی نمی گفت و اصلا شفاف نبود و گفت با مادرم صحبت کنم و او هم حضور داشته باشد و نظرش را بگوید. خلاصه باز هم در راه تهران صحبت از آینده شد و قرار شد که عروسی کنیم ولی احساس می کردم باز محمد طبق معمول دودل و سرد است. آخر قسمش دادم که اگر بی میل است به من بگوید و ماجرای عقدمان پیش نیاید که بعدا بگوید عجله کردی. او قسم خورد و گفت تنها چیزی که دوست ندارد از دست ندهد آزادیش است و دوست ندارد تا آخر عمر در ایران بماند...
    الان که فکر می کنم به حرفهایش باز احساس می کنم تصمیم عاقلانه ای نبود...
    ولی از طرفی من از زندگی با مادرم خسته شدم منزل مادرم بسیار پر رفت و آمد است و این مرا اذیت می کند، البته برای 16 آذر از یک مشاور خوب در تهران وقت گرفتیم که باید بروم و با او هم مشورت کنم . خیلی می ترسم ... خیلی ... دلم خیلی می گیرد بخصوص از این همه سردی و بی انگیزگی محمد در تشکیل زندگی مشترک... آزار دهنده است ... لطفا کمک کنید ذهنم باز شود... ضمنا فردا روزی است که جدول تصمیم گیری ترسیم خواهم کرد و بررسی خواهم کرد
    سابينا عزيز
    من در مورد عدم مسئوليت پذيري يا بي انگيزگي نامزدت چيزي نمي تونم بگم به صورت دقيق. چون صد در صد شرايط شما رو نمي دونم. ولي در مورد جمله ات مبني بر اين كه از زندگي با مادرم خسته شدم و غير....حواست باشه كه از چاله به چاه نيفتي. خيلي از ازدواج هاي نامناسب از اين فكر نشات ميگيره. نكته بعدي هم كه به ذهنم ميرسه اينه كه اگه يه زماني بخواهي با نامزدت زير يه سقف بري و زندگي اتو شروع كني بايد اين توانايي رو داشته باشي كه همه چيزهاي گذشته همسرت رو فراموش كني و مدام تو ذهنت يه مسايلي رو تكرار نكني. بايد قدرت تحملت بالا باشه. چون من بشخصه به تغيير انسان ها به صورت صد در صدي اعتقاد ندارم. فردا نبايد از يه سري سرسري گرفتن مسئوليت ها يا عدم استقلال فكري يا سردي همسرت ناراحت بشي. اين راه راه دشواري عزيزم و بايد مرد عمل باشي. اگه تو خودت اين عشق-فداكاري-صبر و تحمل رو مي بيني كه پا به پاي يه سري كمبود هايي كه به طور حتم در زندگي ات خواهي داشت جلو بري ..بسم الله شروع كن و اگر نه سابينا نمي تونه تحمل كنه -افسردگي مي گيره-غر مي زنه در شرايط پيش رو. يه تصميم جدي و نهايي بگير كه هردوتون به زندگي آينده اتون سريعتر برگرديد و از بند هم آزاد بشيد.

  12. 2 کاربر از پست مفید الميرا1358 تشکرکرده اند .

    الميرا1358 (یکشنبه 29 آبان 90)

  13. #28
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اسفند 93 [ 14:25]
    تاریخ عضویت
    1390-3-29
    نوشته ها
    1,107
    امتیاز
    8,928
    سطح
    63
    Points: 8,928, Level: 63
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,038

    تشکرشده 2,035 در 738 پست

    Rep Power
    125
    Array

    RE: شش ماه فرصت هم تمام شد و چیزی عوض نشد...سردرگمم

    سابينا جون به حرف هاي الميرا خوب فكر كن و بعد عمل كن.

  14. کاربر روبرو از پست مفید ليلا موفق تشکرکرده است .

    ليلا موفق (سه شنبه 01 آذر 90)


 
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. به همسرم برگشتم و فرصت آخر رو دادم میخوام زندگیمو بسازم کمکم کنید
    توسط روناک محمدی در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 87
    آخرين نوشته: چهارشنبه 02 اسفند 96, 14:56
  2. به زندگی مون یه فرصت دیگه دادم و اینبار هم جدا نشدم.....
    توسط یاسمن. در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: چهارشنبه 26 اسفند 94, 11:59
  3. عاشق چه چیزی در شغل‌تان هستید؟ از چه چیزی در ‌‌شغل‌تان متنفرید؟
    توسط ehsan_hamdardi در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: پنجشنبه 25 مهر 92, 09:39
  4. اگر امسال آخرین فرصت باشه؟
    توسط یک زن امیدوار در انجمن اعتقادی،‌اخلاقی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 03 دی 90, 12:02
  5. به من فرصت بده ....
    توسط erfan25 در انجمن ادبیات و عرفان
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 01 تیر 87, 22:25

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:01 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.