ممنونم گل سنگ عزیز و رایحه عشق عزیز
این دفعه که فعلاً در مورد این موضوع صحبت نکردم . اما دفعات قبل وقتی تو لحظات آرامش صحبت میکردیم میگفت : به خدا میدونم کارم اشتباهه - میدونم حق ندارم این کارو بکنم . اما دست خودم نیست !!! میگفت وقتی دوباره خواستم این کارو بکنم بهم بگو که قول داده بودم .
اما میدونین دوستا اون لحظه که خیلی عصبانی میشه نمیشه بهش گفت که تو اینو گفته بودی چون اصلاً نمیشنوه!
یه چیز دیگه : وقتی باهم خوب هستیم عاشقش میشم .خیلی دوسش داریم . اما وقتی از دستش ناراحتم متنفر میشم ازش . میدونم اشتباهه . وقتی ازش متنفر میشم سعی میکنم کاراهای خوبش و به یادم بیارم اما بیشتر متنفر میشم .از ازدواجم پشیمون میشم .خودمو فحش میدم و دوست دارم ترکش کنم و . . . اما همین که باهم خوب میشیم کلاً همه اون احساس تنفر به عشق تبدیل میشه . این دوگانگی احساس منو عذاب میده . نمیدونم دوسش دارم یا . . . ( آخه خیلی ها هستن که با همسرشون دعوا دارن اما تو دعوا هم همسرشون و دوست دارن)
کسی میتونه این احساس منو تحلیل کنه .چون خیلی عذابم میده ؟؟؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)