نه اینطور نیست من در پست اول عرض کردم که من مدتی با مسائل کاری ام مشکل داشتم و انصافا همسرم در این مدت خیلی هوای من رو داشت و کلی هم کمک کردم .نوشته اصلی توسط رایحه عشق
ببینید همونطور که بالا گفتم ایشون نکات مثبت بسیار زیادی دارند اما بحث اینه که رفتارهای غلطشون باعث میشه که همه اونها نادیده گرفته بشه ...
خداوکیلی من همیشه بهش حق دادم و سعی کردم در کنارش باشم حتی 90 درصد پس از بحث ها من در اخر سر کوتاه میام و کنار میام .
مثال میزنم : پدر بنده یه ماشین خریده ، ایشون ناراحت شدن من دلیلش رو پرسیدم گفتن چرا پدر شما قبلش از شما نپرسیده که آیا شما پول نیاز داری یا نه ؟ گفتم که این که نمیشه حالا پرسیده یا نپرسیده . سر این موضوع ناراحت شدن و مادرم اومد شب به ما سربزنه چنان اخم هاش تو هم بود که مادر فهمید مشکلی هست .
ایشون از من درخواست کردن که تو حتما باید با پدرت بحث کنی که چرا قبلش به تو نگفته و سئوال نکرده یا پول نداده .
من گفتم حق با شماست صبر کنید من سر فرصت با پدرم صحبت می کنم اما ایشون اعتقاد دارن که نه اگر صبر کنید اونها خوشی هاشون رو می کنن و بعد تو می خوای باهاشون صحبت کنی .. (واقعا نمیدونم منظورش چی بود)
این موضوع مال هفته پیش هست ایشون پریروز ساعت 12 که من قبلش گفتم صبح ساعت 6 می خوام برم سر کار (تا اون موقع با هم خوب بودیم) یهو گیر داد که با بابات حرف زدی گفتم نه می خوام سر فرصت برم اونجا چون هم گرفتارم هم اینکه پدرم کمی کسالت داره ، مادرم سرماخورده و خواهر کوچکم بیماره الان فرصت خوبی نیست . اما ایشون شروع کرد به داد بیداد که تو اصلا نمی خوای با اونا صحبت کنی و عمدا داری به تعویق می اندازی گفتم خانوم چه صحبت کنم چه نکنم که الان اتفاقی نمی افته و حتی یادمه گفت می خوای با پدرم اروم حرف بزنی قبول نیست گفتم نکنه توقع داری چون بابام از مال خودش برای خودش ماشین خریده برم بزنمش که دعوا شروع شد و دقیقا تا ساعت 2 ادامه داشت .
و کل حرف ایشون اینه که باید با خانواده ات دعوا کنی و تازه توهین هم می کنه .
خداوکیلی آقایون دیگه بودن نمی زدن تو گوشش ؟ یکی واسه به پدر شما که 30 سال برات زحمت کشیده دری وری بگه شما چیزی نمیگی . ؟
بازم من چیزی نگفتم حالا شما بفرمایید کار من اشتباهه ؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)