به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 30
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 اردیبهشت 94 [ 18:59]
    تاریخ عضویت
    1390-6-23
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    3,094
    سطح
    34
    Points: 3,094, Level: 34
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 106
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    208

    تشکرشده 222 در 43 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تلاش من برای حفظ زندگیم و تردید همسرم

    با سلام به همه
    من همچنان منتظر راهنماییهاتون هستم.

  2. #22
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 دی 93 [ 01:58]
    تاریخ عضویت
    1390-7-08
    نوشته ها
    352
    امتیاز
    3,876
    سطح
    39
    Points: 3,876, Level: 39
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    555

    تشکرشده 496 در 196 پست

    Rep Power
    48
    Array

    RE: تلاش من برای حفظ زندگیم و تردید همسرم

    سلام عزیزم امیدوام که مشکلت حل شده باشه
    مشکل تو سستی همسرت و دیدگاهش نسبت به زندگیه
    ایشون چون شما رو راحت و بصورت سنتی بدست اوردن و سختی نکشیدن الان به خودشون و علاقشون شک دارن وگرنه دوستت داره
    شما باید بیشتر بهش محبت کنید البته مادری کردن و محبت بیجا نباشه منطقی و عاشقانه باشید ولی زیاد تو دست و پاش نباشید بذارید خودش تماس بگیره به هیچ عنوان چکش نکنید
    فعلا حرفی از عروسی نزنید و برنامه ای هم نریزید تا تصمیم قطعیشو بگیره
    درمورد ناراحتی شما هم میتونید بجای بحث کردن راحت بهش بگید که بخاطر داداشات راحت نیستم اگه امکانش هست هروقت خواستید درکنارهم باشید تو خونه شما (خونه مادرتون) شب رو در کنار هم بگذرونید تا هم شما راحت باشید هم برای همسرتون سوتفاهمی پیش نیاد
    (گاهی همین موضوعات به ظاهر کوچک ضمینه ساز اشتباهات بزرگه)

    اگه میتونید یه جوری که همسرتون متوجه نشه بطور غیر مستقیم یه گوشزدی به شوهر اون خانم بکنید البته ناشناس
    زندگی زیباست ای زیبا پسند

  3. کاربر روبرو از پست مفید Nilofar mordab تشکرکرده است .

    Nilofar mordab (چهارشنبه 20 مهر 90)

  4. #23
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 اردیبهشت 94 [ 18:59]
    تاریخ عضویت
    1390-6-23
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    3,094
    سطح
    34
    Points: 3,094, Level: 34
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 106
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    208

    تشکرشده 222 در 43 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تلاش من برای حفظ زندگیم و تردید همسرم

    سلام دوست عزیزم راستش رو بخوای خیلی حال خوبی ندارم یعنی خیلی حالم و رفتارم نوسان داره یه مدتی ریلکس میشم و رو رفتارام کنترل دارم و یه چند روزی ام مثل دیوونه ها همش بهش گیر میدم مثلا همین دو شب پیش باهاش الکی یه دعوای حسابی کردم دلم میخواست فقط خودمو خالی کنم البته خیلی ام الکی نبود پنج شنبه جمعه خواهرم بدجور مریض بود و باید تو خونه می موندم و مراقبش میبودم به خاطر همینم نمیتونستم با شوهرم برم بیرون اونم از دیروزش گفته بود شاید با دوستاش برن خونه یکیشون منم چون خودم شرایط بیرون رفتن باهاشو نداشتم بهش گیر ندادم و چند روزی ام پکر بود گفتم بره حال و هواش عوض شه خلاصه بی خبر رفت اونم با گوشی خاموش از پنجشنبه شب تا شنبه صبح خاموش بود داشتم از فکر وخیال سکته میکردم مردم و زنده شدم میدونستم کجاست اما یک دقیقه ام فکر وخیال رهام نمیکرد.... تا اینکه شنبه صبح زنگیدم و اومد پیشم و منم عصبانی اما خیلی کنترل کردم اما دید داغونم شروع کرد معذرت خواهی و ببخشید اونجا رو کوه بودیم و آنتن نداشتیم و برق نبود و... منم فقط گفتم میدونی بی خبر باشم حالم بد میشه دیگه تکرار نکن و تموم شد اما انگار خالی نشده بودم شب که اومد بریم بیرون از در خونمون شروع کردم دعوا و ووووووووو چه حرفایی که نزدم از ولت میکنم میرم و ......... بدبختت میکنم و............. میدونستم دارم اشتباه میکنم اما میگفتم..... این بدبینی دست از سرم بر نمیداره دارم داغون میشم... همش میخام یه دلیلی و مدرکی گیر بیارم به خدا خودم میخوام تغییر کنم اما خیلی نوسانی ام آخرش اون شب با مهربونی اون و کوتاه اومدن خودم به خیر شد اما میفهمم رو همسرم تاثیر منفی داره یعنی هر چی بافتم و رشته میکنم. بهم گفت تو بدبین شدی و نمیتونی درست شی از فرداش خیلی باهام مهربونتر شد دلم آرامش میخواد فقط وقتایی که کنارمه آرامش دارم

    فعلا پروِژه عروسی مسکوته با مامانم رفتم مشاوره و باهاشون کلی صحبت کرد و ایشونم قانع شدن که فعلا سکوت کنیم یه مقدار از فشار خانواده خیالم راحت شده. برا این ترسا باید راه حل پیدا کنم. 25 مهر دوباره وقت مشاوره دارم هزینه اش برام سنگینه اما باید برم.

    در مورد خونشون رفتن هم همین حرفارو با زبون نرم بهش میگم اما چون خیلی احساساتی اصلا گوشش به این حرفا بدهکار نیست و منم یکی در میون با کلک میپیچونم اما بعضی شبهام میرم پیشش. اگه نرم روش خیلی تاثیر منفی میذاره.... قبلا میومدیم خونه ما اما از عید یه مقدار رابطه اش با مامانم تیره است و رفت و آمد نمیکنیم......البته وقتایی که من خونه تنهام میاد.

    یه موضوعی که میخواستم با کارشناسلی تالار در میون بذارم این بود که همسرم به صورت دوره ای مثلا سه هفته یکبار یا ماهی یکبار میره تو یه حالتی مثلا میره تو لاک کمتر زنگ میزنه و کمتر شوخی میکنه و کمتر میگه بریم بیرون اینجور مواقع نگران میشم سعی میکنم باهاش حرف بزنم اما جواب درست و حسابی نمیده........ دلیل چی میتونه باشه؟

  5. #24
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 دی 93 [ 01:58]
    تاریخ عضویت
    1390-7-08
    نوشته ها
    352
    امتیاز
    3,876
    سطح
    39
    Points: 3,876, Level: 39
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    555

    تشکرشده 496 در 196 پست

    Rep Power
    48
    Array

    RE: تلاش من برای حفظ زندگیم و تردید همسرم

    سلام عزیزم حتما به هرصورتی که هست پیش مشاورر برو و خیلی جدی این موضوع رو هم مطرح کن شک و تردید باعث این مشکلاتت شده و چون همسرت میدونه که خودش مقصربوده کوتاه میاد ولی حواست باشه که صبر مردا کمتر از زنها هست و درمورد اینکه گفتی میپیچونی واقعا اشتباهه مشکل خیلی از خانمها همینه ولی امکان داره دلیل بعضی رفتاراش همین باشه (اگه مرد تو خونه توسط زنش سیر نشه بیرون از خونه دنبال ساندویج میگرده تا خودشو اشباع کنه) خیلی حواست باشه هیچ مشکل خاصی هم نداره که بری خونه اونا خانواده اش درک میکنن که شما زن و شوهری.
    تو اینترنت سرچ کن راجعبه عصبانیتات و عدم توانایی کنترل خودت مطالب مفیدی بدست میاری (چون زیاده نمیشه اینجا برات بذازم)
    سعی کن تمرکزت رو از اون برداری و بیشتر به خودت اهمیت بدی
    خودتو تو مطلبای خوشکل تالار سرگرم کن آروم بشی
    زندگی زیباست ای زیبا پسند

  6. کاربر روبرو از پست مفید Nilofar mordab تشکرکرده است .

    Nilofar mordab (چهارشنبه 20 مهر 90)

  7. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 اردیبهشت 94 [ 18:59]
    تاریخ عضویت
    1390-6-23
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    3,094
    سطح
    34
    Points: 3,094, Level: 34
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 106
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    208

    تشکرشده 222 در 43 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تلاش من برای حفظ زندگیم و تردید همسرم

    سلام بچه ها امروز به همسرم اس دادم که اگه یه روزی از پیشم رفتی بدون که قلبمو از تو سینه ام کندی و با خودت بردی بعدش من میشم آدمی که قلبی نداره... این اس جواب سوالی بود که پریشب ازم پرسیده بود (اگه برم چکار میکنی؟) بعد از یکی دو ساعت جوابمو داد که: به نظر تو من با این حرفایی که میشنوم میتونم تصمیم بگیرم؟ خدا کمکم کنه...
    خیلی از این حرفش ناراحت شدم و بهش گفتم که دیگه لال میشم و همه عشق و احساسم رو تو خودم خفه میکنم تا نکنه شوهرم تصمیم گیریش دچار مشکل بشه. خیلی دلم شکسته من همسرم رو خیلی دوست دارم و علاقه ام رو دریغ نمیکنم و با اخلاص دارم محبتم رو به ژاش میریزم اونوقت باید بشینم تا آقا ناراحت شه که براش اس عشقولانه دادم وقتی دید ناراحتم زنگیده و کلی قربون صدقه رفتهو... یعنی چی؟ من نمیفهمم!!!!!!!!!! بعد میگه یه سوال بپرسم میگم بپرس میگه تو واقعا میگی منو دوست داری عاشقمی راست میگی؟؟؟؟ واقعا نمیدونستم باید چی جوابشو بدم... خیلی جالبه همسرت عشقتو باور نداشته باشه!!!! من دیگه نمیدونم باید براش چکار کنم تا عشقمو بهش ثابت کنم. منتی نیست اما من کاری در حق عشقم کردم که کمتر زنی میکنه من دارم با خودم میجنگم تا گذشته تلخمو فراموش کنم اونوقت همسرم تازه به من شک داره... با یه اس خیلی راحت همه چیو میبره زیر سوال . فکر میکنه من دارم براش فیلم بازی میکنم که دوستت دارم اگرم نخوام بهش محبت زبونی بکنم فکر میکنه بهش سردم خیلی خسته و ناامیدم. نمیدونم اشکال کارم کجاست؟

  8. #26
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 اردیبهشت 94 [ 18:59]
    تاریخ عضویت
    1390-6-23
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    3,094
    سطح
    34
    Points: 3,094, Level: 34
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 106
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    208

    تشکرشده 222 در 43 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تلاش من برای حفظ زندگیم و تردید همسرم

    دوستان کمک نمی کنید.؟؟
    چرا همسرم علاقه ام رو باور نمیکنه؟؟؟

  9. #27
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 دی 93 [ 01:58]
    تاریخ عضویت
    1390-7-08
    نوشته ها
    352
    امتیاز
    3,876
    سطح
    39
    Points: 3,876, Level: 39
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    555

    تشکرشده 496 در 196 پست

    Rep Power
    48
    Array

    RE: تلاش من برای حفظ زندگیم و تردید همسرم

    همسرت باخودش درگیر شما به خودت نگیر اگه هرسوالی پرسید بدون اینکه حساسیتی نشون بدی یا ناراحت بشی میتونی خیلی با احساس و منطقی بهش جواب بدی
    تو که به خودت شک نداری اون شک داره خودش هم با مشکل خودش کنار میاد و نیاز به ناراحتی و دلسوزی تو نداره
    صبر داشته باش
    زندگی زیباست ای زیبا پسند

  10. کاربر روبرو از پست مفید Nilofar mordab تشکرکرده است .

    Nilofar mordab (سه شنبه 26 مهر 90)

  11. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 اردیبهشت 94 [ 18:59]
    تاریخ عضویت
    1390-6-23
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    3,094
    سطح
    34
    Points: 3,094, Level: 34
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 106
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    208

    تشکرشده 222 در 43 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تلاش من برای حفظ زندگیم و تردید همسرم

    سلام نیلوفرجان ممنونم که به تاپیکم سر میزنی جالبه که تو به من میگی صبور باش و من به تو نصیحت میکنم صبور باش خدا به هردومون کمک کنه
    میدونم باید صبور باشم اما بعد ازمدتی که براش انرژی میذارم با یه اس ... واقعا دلگیر میشم واقعا شرایط و دوریم از همسرم داره اذیتم میکنه. فکر میکنم این اواخر تو محبت کردنم زیاده روی کردم که این حرفو زده؟!!!!!!!!

  12. کاربر روبرو از پست مفید sali1987 تشکرکرده است .

    sali1987 (سه شنبه 26 مهر 90)

  13. #29
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 دی 93 [ 01:58]
    تاریخ عضویت
    1390-7-08
    نوشته ها
    352
    امتیاز
    3,876
    سطح
    39
    Points: 3,876, Level: 39
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    555

    تشکرشده 496 در 196 پست

    Rep Power
    48
    Array

    RE: تلاش من برای حفظ زندگیم و تردید همسرم

    عزیزم صبوری یعنی قضاوتتو بذار کنار همه چی رو بده دست خدا
    وقتی اینکار رو کردی عذاب انتظار رو نمیکشی و هر وقت که لازم بود خدا شرایط رو بروفق مرادتو رقم میزنه
    ولی گاهی اوقات هم پیش میاد که ما فکرمیکنیم که حدا یادش رفته ما هستیم یا خدا داره برامون بدبیاری درست مییکنه اما غافل از این هستیم که خدا هیچوقت برای بنده اش بد نمیخواد و گاهی اوقات این بد آوردنا (البته در نظرما بدبیاریه) بهترین تقدیر برای ماست و ما در حدی نیستیم که از حکمت خدا سر دربیاریم پس به هم صبوری رو پییشنهاد میکنیم تا به آرامش برسیم
    زندگی زیباست ای زیبا پسند

  14. کاربر روبرو از پست مفید Nilofar mordab تشکرکرده است .

    Nilofar mordab (سه شنبه 26 مهر 90)

  15. #30
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 20 بهمن 90 [ 14:28]
    تاریخ عضویت
    1390-9-06
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    1,040
    سطح
    17
    Points: 1,040, Level: 17
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 60
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    32

    تشکرشده 32 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تلاش من برای حفظ زندگیم و تردید همسرم

    سلام دوست عزیزم
    اعتراف سختی هستش اما من هم یک بار تو زندگیم اسیر همچین زنایی شدم اون دختر اینقدر عجیب حرف می زد وباهات صمیمی می شد که از خودت بی خود می شدی اگه بهش اجازه می دادی هر روز روزی چند بار بهت زنگ می زد ومجبورت میکرد روزی چند بار هم تو زنگ بزنی اینقدر با سیاست حرف میزد که فکر کنم نه تنها من و شوهر شما بلکه بیشتر مردای عالم جلوش کم می آوردند همیشه تو حرفاش میگفت من نمیخوام مزاحم زندگیت بشم ولی چیکار کنم تو کل آدمایی که میشناسنم هیشکی برام مثل تو نمیشه و...... بگذریم
    پیشنهاد من به شما این هست که با جدایی چند روزه شاید کار بدتر هم بشه پس همیشه با همسرتون باشین و مطمعن باشین مشاور درست گفته،اگه شما با این همه توانایی و دقتی که دارین بخوایین زندگیتون رو بسازین می تونین از همسرتون بهترین یار و مونس و پشتیبان رو برای آرامشتون بسازین
    این که شما و همسرتون با هم رابطه کامل دارین یه برگ برندست تو دست شما برای تسخیر کامل فکر ور ذهن همسرتون سعی کنین با تمام وجود دوستش داشته باشین و به تمام جزییات سکستون دقت کنید.
    امید وارم با یاری همدردی های عزیز به زندگیتون آرامش برگرده و انشالا همه رو تو عروسیتون دعوت کنین

  16. کاربر روبرو از پست مفید masoudoo تشکرکرده است .

    masoudoo (جمعه 18 آذر 90)


 
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:33 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.