خودش دو بار پیش مشاور رفته اما به من فقط گفت که بهم گفته تا ذهنت پاک نشده عروسی نگیر اما از راهکاری برای پاک شدن ذهن خبری نیست میگه ازدواج برای من زود بود میگه نمیخام تورو بدبخت کنم اما نه اقدامی برا جدایی میکنه نه تلاشی برا حل مشکل!!!
تشکرشده 222 در 43 پست
خودش دو بار پیش مشاور رفته اما به من فقط گفت که بهم گفته تا ذهنت پاک نشده عروسی نگیر اما از راهکاری برای پاک شدن ذهن خبری نیست میگه ازدواج برای من زود بود میگه نمیخام تورو بدبخت کنم اما نه اقدامی برا جدایی میکنه نه تلاشی برا حل مشکل!!!
تشکرشده 222 در 43 پست
چرا هيچ كس كمكم نمي كنه بال هاي صداقت؟ ساينتيست؟ شكوفه؟ آني؟ گل رز؟ فرهنگ؟ و بقيه دوستان؟
من راهکار میخام نمی خوام بیشتر از این وقت تلف کنم.کمک.
تشکرشده 222 در 43 پست
چرا هيچ كس كمكم نمي كنه بال هاي صداقت؟ ساينتيست؟ شكوفه؟ آني؟ گل رز؟ فرهنگ؟ و بقيه دوستان؟
من راهکار میخام نمی خوام بیشتر از این وقت تلف کنم.کمک.
تشکرشده 3,584 در 906 پست
سلام sali1987
به تالار همدردی خوش آمدی
.
یه دسته خانما هستند که توانایش رو دارن و خودشون عمدا رو معذرت می خوام می زن به ببویی وقضایا خود به خود می گذره و زندگیشون هم به خطر نمی افته .یه فیلمی تو تلویزیون نشون می داد .تو یه ماشین یه مار بود و سرنشینان از همه جا بی خبر بودند و خوش و خندون می رفتن اتفاقا به مقصد هم رسیدند و از خوش شانسیشون بود یا هرچی بود مار بهشون هیچ کاری نداشت . قضیه یه خانم دیگه برای اینا مثل همون مار می مونه می گن ما نفهمیم هرکه هرکار می خوادبکنه!
یه دسته هستن که یه سرنخ پیدا می کنن وهی به این ور می رن و می بافن و می شکافن که آخر کت و کول خودشون رو می بندند وگاهی با همون نخا خودشون رو خفه می کنن..نمی دونم شما هم این کلیپ رو دیدید یانه ؟یه بنده خدایی یه دم مار پیدا می کنه تجسس و جست و جو و کنجکاوی باعث میشه رد مار رو بگیره و درهمین حین هم سند برداری و فیلم که یه دفعه توسط افعی بلعید میشه و فقط دوربین و سند باقی می مونه (امان از این تجسس های ناشیانه )
یه دسته از خانما هم همون اول می شینن و مواضع و حدو مرزها و خطوط قرمز رو مشخص می کنن . اعتماد رو بنا به صددرصدی می ذارن و می گن من تجسس و جست و جو نمی کنم و به تو اعتماد کامل می کنم و در عوض شما هم به این اعتماد من احترام بگذار و وفا دار بمون و هیچ وقت خیانت نکن . در غیر این صورت یک روز و حتی لحظه در این زندگی نمی مونم . و چون صراتحت و قاطعیت دارند کفایت می کنه .
خانمی یه بار بشین و سنگا تو با خودت وا بچین .ببین جز کدوم شخصیتا هستی . ببین با این قضیه تو چه جور برخورد و واکنش داری؟توانایی هات در چه حده؟
[size=large]سالی عزیز اگر منظورت" از تلاش من برای حفظ زندگیم"خانم مارپل بازیه که بهتره دست از تلاش برداری.
چون نه دراین زندگی بلکه در هیچ زندگیی تضمینی که صددرصد خطا و لغزش وجود نداشته باشه نیست و احتمال خطا همیشه هست
روزی آقای جناب سرهنگی آمار می دادند که بر حسب تجربه ای که به دست آوردم فهمیدم 50%آقایون دنبال خلاف هستند 40%دنبال این موارددر قالب شرعی هستند و فقط10% هستند که فقط برای خانواده هستند و به فقط خانوادتمرکز و توجه دارند .
گفتم :واقعااااا!
و جالب این که وقتی این آمار رو خدمت یه روانشناس ارائه دادم فرمودند :خیالت رو راحت کنم که هیچ تضمینی برای هممون 10%هم نیست و احتمال خطای آنها هم هست .
گاهی سایه یه ترس زندگی روی زندگی ما می افته .اینکه یه عمر با این ترس زندگی کنیم و در حالت آماده باش باشیم که مبادا یه خانم زندگی من رو خراب کنه آسیبش خیلی بیشتر از اون هستش که این زندگی به یکباره و امروز خراب بشه .احتمال لغزش و خطا برا آقایونی که قبل از ازدواج با خانمی ارتباط نداشتن هم هست .چه برسه به اینکه یه خانمی با این پیش فرض که این آقا با یه خانم در ارتباط هست و هر لحظه این خانم دنبال مدرک و سند برای اثبات اون باشه .
مثالی بزنم :
4 نفر در زندان بودند که روزی ماموران آمدند و گفتند شما 4نفر فردا اعدام خواهید شد .اولی همون موقع 4چرخش هوا رفت و فاتحه . دومی داد و فریاد و این درو اون در . این قدر خودش رو به میله ها زد و زخمی کرد که از حال رفت . سومی اضطراب و دعا و ثنا و...چهارمی رفت وگرفت خوابید .بهش گفتند تو چرا این قدر راحتی ؟گفت :اگر بنا باشه بمیرم خب فردا می میرم برای چی امروز خودم رو هلاک کنم ؟
به هر حال ترس, تجسس و جست و جو هیچ زندگی رو نجات نداده .مهم مواضع و اقدامات و تصمیم گیری هایی هست که به وقت و به موقع برای یکبار و همیشه گرفته می شه
[/size]
setareh (پنجشنبه 31 شهریور 90)
تشکرشده 222 در 43 پست
خیلی ممنون ستاره عزیز به حرفاتون فکر میکنم خیلی منطقی بود میدونم که مارپل بازیام کار غلطی بوده. حتما فکر میکنم. برام دعا
کنید.
sali1987 (شنبه 09 مهر 90)
تشکرشده 222 در 43 پست
سلام ستاره عزیز من تو این یک هفته خیلی به حرفاتون فکر کردم بیشتر از صد بار نوشته هاتونو خوندم خیلی بهم کمک کرد یعنی تونستم افکار به هم ریخته تو ذهنم رو دسته بندی کنم شما راست میگین من اول باید تکلیفم رو با خودم روشن کنم بعد تصمیمی قاطعانه یکبار برای همیشه بگیرم. من تصمیم گرفتم گذشته هارو فراموش کنم واقعا این تصمیم رو گرفتم میخوام آرامشمو درباره احیا کنم. من خودم آرامش رو از خودم گرفتم با تجسس هام. تمام هدفم الان ساخت دوباره زندگیم و جبران اشتباهمه .(چون میدونم مقصرم) من وقتی مچ همسرم رو میگرفتم تا یه هفته دعوای شدید و بعدم تا یک ماه بدخلقی میکردم عصبی میشدم و دست خودم نبود. من فقط دارم از موضع خودم جریان رو بررسی میکنم الان یه هفته است که به افکار منفی اجازه ورود ندادم ولی هنوز خیلی زمان نیازه تا خودمو اصلاح کنم بارها همسرم گوشیشو پیش من گذاشت و رفت اما اصلا بهش دست نزدم. البته باید بگم رفتار همسرم هم تغییراتی کرده. حالا میخوام بشینم رک و پوست کنده با همسرم صحبت کنم و بهش بگم که من چه تصمیمی دارم و بنای رابطه رو بذارم رو اعتماد صددرصد یک ماه هم از هم دور باشیم و فکر کنیم اما بعد از این یک ماه باید کاملا پاکسازی شده برگرده(همون چیزی که خودش از من میخواست،زمان برای پاکسازی) و زندگی جدیدی رو شروع کنیم. شاید اول یه مقدار رویایی به نظر برسه ولی من میخوام این آخرین کاررو هم واسه زندگیم بکنم همسرم به کمک من نیاز داره اون همیشه نیاز داره یکی هولش بده به جلو. البته باید بگم ترسی از اینکه یک ماه تنهاش بذارم ندارم و میدونم جای نگرانی نیست و میخام همسرم رو رها کنم این یک ماه به خودمم کمک میکنه تا هم بیشتر فکر کنم و هم خودمو تو تصمیمی که گرفتم یه محکی بزنم. نمیدونم آیا تصمیمم درسته؟ لطفا راهنماییم کنین.
sali1987 (شنبه 09 مهر 90)
تشکرشده 3,584 در 906 پست
سلام سالی عزیز
حساسیت و تیزی خانمونه در وجود همه ی ما خانم ها به طور طبیعی وجود داره این حس انحصار طلبی در وجود ما گذاشته شده .اگر این حس ها کنترل بشه یعنی به صورت عقلانی کنترل بشه نه تنها آسیب رسان نیست بلکه بسیار مفید وموثر هست .(یعنی نفس وجود این حس ها خیلی هم بد نیست )ولی اگر از حد اعتدال خارج بشه خود مضر و آسیب رسان زندگی خواهد شد وچه بسا زندگی را سخت و طاقت فرسا برای هر دو طرف می نماید .حس انحصار طلبی به صورت معقول و طبیعی باعث میشه که اجازه ندیدیم و نپذیریم شوهرانمون یا پسرانمون هرروز با یه خانم باشن و....
سالی عزیز خوب توجه کن !.
گاهی یه سرما خوردگی اگر به وقت مناسب رسیدگی و درمان نشه تبدیل میشه به روماتیسم قلبی .
پس تاکید می کنم حتما با یک مشاور مجرب در ارتباط باش مراقب باش این حس هایی که تو با اونها مواجه هستی به طور موقت به عقب زده نشه خدایی نکرده خوددرمانی ویا دوره ی درمان ناقص رو نداشته باشی .حتما به طور ریشه ای و اساسی حل بشه برای هر دو تون هم شما و هم همسرتون تاکید می کنم حل بشه نه اینکه خدایی نکرده با صحبت هایی که کردم صورت مسئله تو پاک کنی .
من به شخصه با دوری و جدایی یک ماه موافق نیستم .به جای اجتناب و دوری می تونید با کمک یه مشاور مجرب مسائل رو واکاوی بررسی و برنامه ریزی کنید برای حل اختلافات باید صحبت کرد .صحبت و صحبت و صحبت ... به طریقه ی درست . متاسفانه اکثر خانواده های ما یا صحبت نمی کنند یا وقتی صحبت می کنند پراشتباه وغلط.حالا میخوام بشینم رک و پوست کنده با همسرم صحبت کنم و بهش بگم که من چه تصمیمی دارم و بنای رابطه رو بذارم رو اعتماد صددرصد یک ماه هم از هم دور باشیم و فکر کنیم اما بعد از این یک ماه باید کاملا پاکسازی شده برگرده(همون چیزی که خودش از من میخواست،زمان برای پاکسازی) و زندگی جدیدی رو شروع کنیم.
]
دخترم از حالا تمرین کنید برای حل مشکلاتتون قهر و دوری نباشه خود دوری و فاصله فیزیکی دلها تون رو از هم دور می کنه گاهی اوقات برای لحظاتی کوتاه اون هم حین عصبانیت و رنجش, سکوت خلاق لازمه نه سکوت و قهر منفعلانه یا مخرب
در مورد مسائل و ناراحتی ها خواسته ها و نخواسته ها با هم صحبت کنید درست و بموقع با هم صحبت کنید حتما راههای خیلی بهتری هست که با کمک هم می تونید به اونها برسید مطمئن باش وقتی با هم و دوستانه و با همراهی و همدلی به این مسائل بپردازید خیلی بهتر می تونید اونها رو حل کنید تا تنهایی! چون یه دست صدا نداره !و همچنین هم یه طرفه به قاضی نباید رفت!پس دوتایی با هم صحبت کنید بررسی کنید به نتیجه برسید و تصمیم بگیرید .اگر مسئله ای هم سخت و پیچیده بود و نتونستید به نتیجه برسید حتما با یه نفر اهل فن و متخصص درمیون بگذارید
پس چرا می خواهی تنهاش بگذاری ؟؟؟همسرم به کمک من نیاز داره اون همیشه نیاز داره
سالی جان ! نه حساسیت افراطی, نه رهایی و تنهایی!!!البته باید بگم ترسی از اینکه یک ماه تنهاش بذارم ندارم و میدونم جای نگرانی نیست و میخام همسرم رو رها کنم
اولی باعث میشه شوهرت خودش رو محصور وتحت کنترل ببینه و دومی ممکنه فکر کنه طرد شده و......
setareh (جمعه 08 مهر 90)
تشکرشده 222 در 43 پست
سلام خیلی ممنونم که تاپیک منو دنبال میکنید. اتفاقا حدودا 20 روز پیش مشاوره حضوری داشتم و یکشنبه هم وقت دارم و همون روز هم خانم مشاور راجع به تجسس هام و اشتباهاتم و همچنین کمک به فراموشی و اصلاح رابطه ام با همسرم باهام صحبت کرد آما چون جلسه اول بود بیشتر من حرف زدم و راهکاری فعلا به طور واضح نگرفتم اما یکشنبه دوباره وقت مشاوره دارم اما کمی دودل بودم برای رفتن که با تاکید شما تصمیم گرفتم حتما ادامه بدم. راستش خودم هم هنوز از خودم مطمئن نیستم برای فراموشی و کنترل صحیح احساساتم اما اینو میدونم که رفتار همسرم بسیار مؤثره در آرامش من البته باید بگم این تصمیم یعنی از بین بردن بدبینی مو از 6 ماه پیش داشتم و تلاشهایی هم کردم اما تلاشم روند سینوسی داشت. به همین خاطر به نتیجه نرسیدم میدونم که اگر بخوام توانایی تغییر رو دارم البته با کمک همسرم.
کاملا به این موضوع واقفم و این تجربه تلخ رو یکبار داشتم و میدونم که نباید چشمم رو بر روی واقعیت ببندم.علائمی میبینم که فکر میکنم با تلاش خودم در کنار شناختی که از روحیه همسرم دارم و دیگه مثل گذشته خام نیستم و در کنار علاقه ای که همسرم به من پیدا کرده میشه موفق بود.
با همسرم از باب محبت و کاملا عاشقانه صحبت کردم نه با قهر و ناراحتی موضوع یک ماه فاصله برای راحت تر فکر کردن و تصمیم گرفتن رو مطرح کردم اما قبول نکرد و گفت طاقت دوری رو نداره. فعلا من هم سکوت کردم. هدف من از این فاصله رها کردنش نیست اتفاقا میخام که احساس آزادی داشته باشه و خودش دوباره به سمتم بیاد و دلیل دیگه اینه که فکر میکنم چون همیشه در کنارش بودم شاید نبودم برای مدتی ارزش حضورم رو براش روشن کنه... نمیدونم شاید کاملا در اشتباهم... باید بگم ما تو این یک ماه اخیر رابطه گرم و عشقولانه ای داشتیم فکر میکنم شاید به خاطر تغییر رفتار منه این اواخر بیشتر از قبل احساساتم رو باهاش در میون میذاشتم. وبهش بیشتر ابراز محبت میکردم و آرومتر بودم و کمتر باهاش تماس میگرفتم تا خودش باهام تماس بگیره.
همسرم حاضر نیست راجع به گذشته حرفی بزنه اصلا خوشش نمیاد راجع به این موضوع بی پرده باهام صحبت کنه و میدونم به هیچ وجه راجع به این موضوع با من حرف نمیزنه و قضیه اون دختر رو منتفی میدونه. مشکل دیگه ام اینکه با مشاور رفتن خیلی موافق نیست یعنی شاید بتونم راضیش کنم. اما پیگیری نداره.
منتظر راهنمایی های بعدیتون هستم. باز هن متشکرم.
sali1987 (شنبه 09 مهر 90)
تشکرشده 37,080 در 7,002 پست
با سلام و احترامنوشته اصلی توسط sali1987
بله کاملا در اشتباهی
مدیرهمدردی (چهارشنبه 27 مهر 90)
تشکرشده 222 در 43 پست
سلام
آقای مدیر همدردی
ممنون از اینکه نظرتونو برام نوشتین حتما به هشدارتون فکر میکنم.
مبخوام کارایی که برای تغییر فکر ورفتار خودم رو در پیش گرفتم براتون بنویسم تا اگه اشتباهی هست یا پیشنهاد بهتری دارید برام بنویسید. اول اینکه دارم سعی میکنم جلوی ورود افکار منفی رو بگیرم مثلا وقتی زنگ میزنم شوهرم جواب نمیده یا خاموشه بلا فاصله این فکر میاد که کجاست؟ نکنه با کسی بیرونه؟ نکنه با کسی هست که نمیتونه با من حرف بزنه؟ و ..... حالم بد میشه خیلی بد شروع میکنم دوباره و دوباره و دوباره زنگ زدن هزارتا فکر ناجور میاد تو ذهنم. الان دارم سعی میکنم بی خیال میشم میرم سراغ یه کاری به خودم میگم بهم قول داده و قسم خورده پس بهم خیانت نمی کنه و یه نفس عمیق میکشم. بعدخودش میزنگه و میگه دستش بند بوده یا با کسی صحبت میکرده و میبینم که نگرانیم بیهوده بوده جدیدا سعی میکنم زیاد بهش زنگ نزنم قبلا بیشتر تماسهام حالت چک کردن داشت که ببینم کجاست؟ جواب میده یا نه؟ و... به خاطر همین چون کارشم آزاده و خیلی وقتام سرش شلوغه نمی تونست بهم جواب بده منم دیوونه میشدم الان که کمتر زنگ میزنم خودش باهام تماس میگیره و اینطوری حس بهتری دارم و میبینم که توجه اش بهم بیشتره. جدیدا بیشتر بهش اس میدم و از علاقه ام باهاش تو اس صحبت میکنم خیلی جواب اس نمیده اگه از بعضی از حرفاش ناراحت میشم تو اس خیلی احساسی بهش میگم. جدیدا هم معذرت خواهی میکنه کاری که قبلا کم میکرد. تازگی ها زنگ خور گوشیش کمه و این منو آرومتر میکنه قبلا خیلی رو گوشیش فوکوس بودم اس چند تا داشته؟ زنگ خور چند تا داره؟ زنگ میخوره جواب نمیده؟و.... اما حالا یه مقدار رفتار خودشم تغییر کرده اگه زنگ بخوره جواب نده میگه مثلا پسر داییم بود یا فلان دوستمه و... منم حرفشو باور میکنم واقعا باور میکنم در هر صورت رفتار شوهرم خیلی مؤثره. البته باید بگم هنوز یه ته مونده هایی از بدبینی توم هست بعد از چند وقت حل میشه؟ میترسم مثل حرف ستاره عزیز موقت باشه و دوباره بعدا بیان سراغم.
اما مشکلم اینه که الان اصلا فکر عروسی نیست البته من برای عروسی هیچ عجله ای ندارم می خوام اول مشکلمون حل بشه بعدا اما از این موضوع که خیلی بیخیاله ناراحتم میگه زوده میخواد همینطور نامزدی طی بشه از اون طرف هم منو تو فشار میذاره که مثلا شب بیا خونمون منم هم خودم خیلی خجالت میکشم چون دو تا برادر جوون تو خونه داره هم مامانم شدیدا مخالفه و سر همین موضوع دعوامون میشه میگه تو به حرف من اهمیت نمیدی منو دوست نداری و...
مشکل دیگه ای هم که منو خیلی ناراحت میکنه اینه که گاهی وقتا حرف جدایی میزنه میگه من فکر جدایی نیستم اما دچار تردیدم نمیدونم یعنی چی؟ من کیگم بیا جدا شیم هیچ اجباری نیست میگه نه نمیتونم اما خودش یه هفته بعد شوخی جدی حرف مهریه و جدایی رو میاره وسط بعدم میگه شوخی کردم!!!!!
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)