امیدوار عزیز همین که متوجه شدی که رفتارت هیجانی بوده و نباید تحت تاثیر احساساتت قرار می گرفتی
یعنی داری تلاش می کنی
خودت رو سرزنش نکن اما از اتفاقی که بینتون افتاد درس بگیر
برای خودت ارزش قائل باش
چرا فکر می کنی احمقی؟ اگر می گی نه من این فکر رو نمی کنم
باید یادآوری کنم که " فکر و عمل باید در یک راستا باشه" نمیشه تو این حرف بگی ولی فکرت یه چیز دیگه باشه که ؟! پس مواظب تک تک کلماتی که می گویی باش
رفتا هیجانی شما از آنجا ناشی میشه که در دل انتظار می کشی برگردی خونه و سعی کنی زندگیت رو بسازی و برای این کار مدت زمانی رو برای خودت تجسم کرده ای که وقتی این انتظار پاسخ داده نمیشه بهم میریزی
خوب اول جواب بده آیا تصمیمت رو در خصوص وضعیت زندگی ات گرفته ای یا نه؟
اگر به ادامه زندگی با همسرت پاسخ مثبت می دهی
نکات زیر رو آویزه ی گوشت کن
1- یک زن امیدوار ، تحت هر شرایطی ابتدا یک نفس عمیق میکشه و سپس یادش میاد که باید تا مدتی صبوری رو پیشه کنه ، پس الان اگر رنجیده ام و یا عصبانی هستم به احساسم فکر نمی کنم باشه فردا بهش فکر می کنم و عکس العمل نشون می دهم
2-غرور زنانه ام رو حفظ می کنم به این صورت که در اوج محبت و عاطفه نسبت به خودم احترام می گذارم و برای خودم و عقاید و افکارم احترام قائلم ، حال اگر کسی نسبت به من و احساساتم برداشتی خلاف تصورم داشت ، من در جهت دفاع از خودم با حرف زدن برنمی آیم بلکه با رفتار متین و قاطع ام از خودم دفاع می کنم
3- می گویند سنگ از آسمون بباره ، صخره جا نمیزنه ، پس یک زن امیدوارم برای رسیدن به هدفش جا نمیزنه
تو یه مدت زمانی مشخصی رو برای ساختن زندگی ات مشخص کن ، مثلا شش ماه تا یکسال و سپس توی این مدت زمان تعیین شده سعی کن در برابر هر رفتار نادرست شوهرت ، رفتار درست را انجام بدهی
بعد از طی شدن اون زمان
بشین با خودت صادقانه بررسی کن ببین آیا به نتایج مثبت رسیده ای یا نه؟ آیا زندگیت بهتر شده یا نه ؟
اگر جواب مثبت بود که خوب فبه المراد اگر نه شما چیزی رو از دست ندادی بلکه اون موقع با توجه به تمام سعی ای که کرده ای بهتر و قاطعانه تر می تونی برای زندگیت تصمیم بگیری
حالا اگر این موقعیت برای من پیش می اومد با توجه به روحیات و اخلاقیات همسر خودم ( تو برای شوهر خودت بسنج)
بهش امروز زنگ میزدم ( خودم رو برای همه چی آماده می کردم که ممکن باشه شاید اصلا به تلفنم جواب نده که اون وقت می بایست یه راهکار دیگه پیدا کنم )
بهش می گفتم عزیزم ببخش که دیشب با حرفهایم و رفتارم تو رو رنجوندم
اون هم توی این شرایطت که تو هنوز گچ پایت رو باز نکردی
خیلی خیلی شرمنده تو شدم ، می دونم دلگیری تو از من به جاست ، و حق هم داری
عزیزم همه ناراحتی ام به این خاطر هست که از تو دورم
دلم برایت تنگ شده و به خاطر اینکه در کنار تو نیستم دارم عذاب می کشم
دوری از تو بهم سخت می گذره ، آخه هیج جا خونه شوهر آدم نمیشه که ، دلم داره پر میکشه واسه دیدنت
به خاطر همین دلتنگی و دوری از تو رفتار نادرستی از خودم داشتم ، هرچند که می دونم نمی بایست اینقدر بی منطق باشم و اون جوری باهات صحبت کنم
دارم تلاشم رو می کنم که رفتارهای نادرستم رو بذارم کنار و تنها تو هستی که می تونی به من کمک کنی تا اشکالاتم رو بشناسم و اونها رو برطرف کنم و مطمئن باش از اینکه ایرادهایم را بهم بگی خیلی استقبال می کنم
الان چه طوری؟
خوبی عزیزم ؟ الهی من برات بمیرم که ناخواسته اون جور تو رو ناراحت کردم ، الهی من فدای تو بشم جیگر من
الان که ازت دورم و تنهایی دارم فکر می کنم جای خالی تو رو دقیقا حس می کنم
نمی دونی چقدر دلم می خواد بیام توی بغلت
نمی دونی چقدر دلم برای بوسیدنت تنگ شده
خوب چی کار کنم ، اونقدر دوستت دارم که گاهی اوقات رفتارهای نامعقول ازم سر میزنه ، خوب عاشقتم دیگه ، عاشق هم دیونه است دیگه
بازم می گم دوستت دارم و می خواهم که از دلت بیرون بیاد ، هر چند تلفنی نمیشه ، یکی به نفع تو ، باشه برگردم پیشت جبران کنم
ببین خانومی نمی دونم خصوصیات رفتاری شوهر تو چگونه هست و نمی دونم آیا می تونی اینگونه ناز شوهرت رو بکشی یا نه؟
تو باید دل و زبونت با هم یکی باشه
ببین این گونه صحبت کردن یعنی قبول اشتباهات خودت و درخواست جبران و با زیرکی برگشت به خونه
من از اشتباهات شوهرت حرفی نزدم و فقط تو رو بردم توی اون اوج عواطفی که روی یک مرد تاثیر می گذاره چرا؟
چون الان می بایست با ترفند برگردی پیش شوهرت اما غرورت هم حفظ بشه
همه ی اون نوشته ها رو با لحن عاطفی و آزردگی از خودت عنوان می کنی
چند خط آبی رو خیلی با شیطنت و ظرافت بچگانه ، جوری که انگار هیچی نشده و داری خودت رو لوس می کنی
و کم کم در تماس های بعدی انگار نه انگار که اتفاقی افتاده عادی رفتار می کنی
از دلتنگی ات می گی ولی مستقیما نمی گی کی بیام بخونه
ارزیابی ات چگونه هست ؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)