RE: چه طور حد تعادل رو به همسرم یاد بدم؟
سلام
یه مشکلی برام پیش اومده اگه راهنمایی کنید ممنون میشم
پارسال ما خونه خریدیم که الانم رهن و بابت این خونه کمی بدهکار شدیم و الانم با تلاش هم من و هم همسر گرام داریم یه جوری قسطاشو میدیم
وقتی خونمونو خریدیم هر چی داشتیمو نداشتیم بابت این خونه دادیم و پولی برای رهن و اجاره برای جایی که توش بشینیم نداشتیم پدرشوهر من وضع مالی خوبی داره یه خونه ای هم داره که سالانه اجاره می ده اتفاقا خالی شدن این خونه ی پدر شوهرم مصادف شد با دنبال خونه گشتن ما که به پیشتهاد و لطف ایشون قرار شد ما بریم تو این خونه زندگی کنیم
من چون همسرم رو میشناختم بهش گفتم میریم اینجا روی سر من منت نذاری که پدرم خونهشو داده و از این حرفا اونم یه کم با این حرف من لجبازی کرد و خلاصه این قضیه تموم شد
امروز همسرم با وجود بدهی های زیادمون میگه باید بابت خونه ای که توشیم مقداری پول به عنوان اجاره باید به پدرم بدیم
درحالی که پدر شوهرم نیازی به پول ما نداره و حتی واسه دخترش هفته پیش یه ماشینم خرید
به نظرتون من چی کار باید بکنم
البته الان بهم sms داده از روی لجبازی که اصلا همین طوری مفتکی اونجا میشینیم
نمی دونم چرا تو زندگیه من کمک مالی پدرشوهرم به ما خطا و اشتباست
البته می دونم اینکارو فقط برای آزار دادن من انجام میده منت گذاشتن رو سر من و عملا اینکارو نمی کنه
نوشته اصلی توسط
sahra100
اقلیما جان سلام
الان که پیش مشاور میرم خیلی حالم بهتر و یه جورایی مطمینم هیچ مشکلی بدون راه حل نیست فقط باید بگردیم پیداش کنیم .
ببین مشاور یه حرف قشنگی زد بهم گفت اگه الان قرمه سبزی بپزی یکی بیاد بگه گوشتش حذف کن بعد کس دیگه ای بپرسه چی میخوری تو چی میگی گفتم خوب میگم قرمه سبزی گفت حالا اگه گوشتش بذاری سرجاش لوبیاش حذف کنی باز یکی بیاد بپرسه بازم میگی قرمه سبزی حالا اگه یکی بگه لوبیارو بذار سرجاش سبزیش اینبار حذف کن حالا یکی بپرسه چی میخوری تو چی میگی گفتم میگم گوشت و لوبیا گفت پس دیگه نمیگی قرمه سبز ی ولی دوبار قبل میگفتی علت چیه؟ بعد بهم گفت به یه عواملی میگن عوامل فرعی حذف این عوامل تغییری ایجاد نی کنه وقتی ما میخوایم احساسمون بهتر شه نباید عوامل فرعیو حذف کنیم چون تاثیری تو احساس ما نداره باید یکی از عوامل اصلی مثل اون سبزی رو حذف کنیم ببین فکرکنم توام با حذف یه موردی که تو امامزاده رفتن عصبیت میکنه و جایگزینیش با یه عامل مثلا" خنده دار تو ذهنت یا یه چیز دیگه فکر کنم بتونی احساست به این مساله بهتر کنی
البته اینا اموزش های مرحله به مرحله مشاور امیدوارم برای مشکل شماهم کاربرد داشته باشه و به جا مطرحش کرده باشم
سلام صحرا جان و خیلی ممنون بابت پستت خیلی مفید بود
دیروز با کمال مهربونی و ارامش همسرمو از خواب بیدار کردم و به پیشنهاد من رفتیم امامزاده و اونجا هم کلی گفتمو خندیدم و سعی کردم بهم خوش بگذره حتی وفتی عصرش میخواستیم زود برگردیم من گفتم که چه قدر زود میریم خونه و مادرشوهرمم خیلی خوب و مهربون بود باهام و کلی هم باهام درد و دل کرد که منم باهاش همدردی کردم
شبم همسر گرامی خیلی باهام خوب بود
در واقع بودن جمعه ها در کنار همسرمو و لذت بردن از جمعه ها مو مثل همون گوشت قرمه سبزی فرض کردن که اگه نبودم بگم غذا قرمه سبزیه و ازش لذت ببرم
[align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]
علاقه مندی ها (Bookmarks)