به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 29 , از مجموع 29
  1. #21
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 23 اسفند 92 [ 23:20]
    تاریخ عضویت
    1390-4-25
    نوشته ها
    643
    امتیاز
    4,583
    سطح
    43
    Points: 4,583, Level: 43
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 167
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,779

    تشکرشده 2,844 در 585 پست

    Rep Power
    78
    Array

    RE: در آستانه ی جدایی

    بابا به خدا یه هفته فرصتو من نگفتم.من نگفتم دور بمونیم قدر همو بدونیم اون گفته.
    اگرم دیگه دوست ندارین به تاپیک من بیاین اشکالی نداره از راهنماییهای هم که تا حالا کردین ممنونم.
    از این که ناامیدم هم شکی نیست اگه نبودم که تا دیشب به جدایی فکر نمیکردم
    مرسی که این قدرم تا حالا صبوری به خرج دادبن

  2. کاربر روبرو از پست مفید یک زن امیدوار تشکرکرده است .

    یک زن امیدوار (پنجشنبه 17 شهریور 90)

  3. #22
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 مرداد 92 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1389-10-15
    نوشته ها
    600
    امتیاز
    6,453
    سطح
    52
    Points: 6,453, Level: 52
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    1,919

    تشکرشده 1,958 در 415 پست

    Rep Power
    75
    Array

    RE: در آستانه ی جدایی

    يك زن اميدوار عزيز
    دوست خوبم از حرفاي بالهاي صداقت ناراحت نشو .
    تو رو خدا برو تاپيك منو بخون . من به موقع تلنگر ها و راهنمايي هاي دوستان رو نگرفتم و الان خيلي پشيمونم .
    خواهش مي كنم راه اشتباهي رو كه من رفتم نرو .


    بزار از اول شروع كنيم .

    نه تو يه زن نااميد نيستي . اين رو به خودت تلقين نكن . اگه هم تا حالا بودي ديگه نيستي . خيلي خيلي وضعيتت بهتر از من و امثال منه . و خيلي هم بموقع با اين سايت آشنا شدي . اين خودش يه توفيق الهيه پس خيلي اميدوار باش .

    تو تا ديشب به جدايي فكر مي كردي ....
    ديگه تموم شد و رفت ....
    از امروز به يه ندگي قشنگ و پر از آرامش فكر مي كني ....
    مگه نه ....؟

    ببين تو هنوز كاملا اين مسئله رو كه بايد برگردي و زندگي تو بسازي هنوز نپذيرفته بودي كه متاسفانه يا خوشبختانه شوهرت باهات تماس مي گيره و بهت چراغ سبز نشون مي ده ولي خب متاسفانه به خاطر همين عدم پذيرشه ، تو نمي توني جوابشو درست بدي و يه كاري مي كني كه اونو يه قدم به عقب برمي گردوني .
    ولي اصلا اشكالي نداره . دوباره شروع ميكنيم ايندفعه با يه فكر باز و اميدوار .
    بايد سعي كني آگاهي هاتو بالا ببري و طرز رفتار با همسرت و اين مهارت ها رو ياد بگيري . هر چه زودتر بهتر . پس از همين الان شروع كن تا ديرتر نشده . و سعي كن رو خودت خيلي كار كني .

    پست بالهاي صداقت خيلي خيلي عالي بود . درسته توپ و تشر زياد داشت ولي خيلي مفيد بود . سعي كن كه چند بار ديگه با دقت اونها رو بخوني و مطالبي رو كه برات لازمه ازش ياد بگيري .

    ببين درگيري هاي زيادي بين تو و همسرت تو اين مدت بوده و احتمالا اون هم مثل تو الان خيلي بريده . پس سعي كن با رفتار يا گفتارهاي اشتباه اونو بيشتر از خودت دور نكني . به خاطر همينم شروع كن برو تاپيكهايي رو كه مي بيني مشكلاتي مثل تو دارن بخون اول .
    من هم دقيقا مشكل تو رو داشتم . مي توني از تاپيك خودم شروع كني .

    منم يه زمان هايي پيش اومد كه شوهرم چراغ سبز نشون داد ولي نگرفتم و پشت سر هم موقعيت ها رو خراب كردم . دلم نمي خواست هيچكي دلش نمي خواد . فقط به خاطر اين بود كه نرفتم ياد بگيرم رفتار درست چجوريه و مهارت ها رو ياد بگيرم .
    تو اشتباه من رو نكن و از همين الان شروع كن .

    آفرين . پاشو . بيكار نشين . يالله .

    تو خيلي بااراده اي و من مطمئنم خيلي زود موفق ميشي .

    اگه شوهرت تماس نگرفت تو باهاش تماس مي گيري . ولي فعلا نگران اين چيزا نباش . فعلا بايد رو خودت كار كني .
    پس شروع كن .


  4. 8 کاربر از پست مفید saboktakin تشکرکرده اند .

    saboktakin (پنجشنبه 17 شهریور 90)

  5. #23
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: در آستانه ی جدایی

    پست تندم رو خوندی !
    بعدش پست سبک تکین رو خوندی
    رفتی زندگی سبکتکین رو خوندی
    کلاهت رو قاضی کردی
    دیدی نگران زندگیت هستیم
    بعدش اومدی زیر پستم تشکر زدی این تشکرت زیر پستم هزاران هزار ارزش داشت....

    ببین خانومی مهم نیست چی شده و در آینده چی می خواد بشه
    مهم این هست که تو تحت هر شرایطی امیدت رو از دست ندی و گام هایت رو درست برداری

    از مشکل مال سخن گفته بودی
    این لینک رو بخون .... زندگی خانم و آقای توت فرنگی
    شاید طنز گونه باشه ، اما ببین مشکلات زیادی هم در زندگی داره ، پول برای خرید جنس واسه مغازه کم آوردند ، شرایط مالیشون بد هست ، ناخودآگاه دلگیر میشه و حوصله هیچ کاری حتی شام پختن رو هم نداره
    اما امید رو داره و در تلاش هست که زندگی اش رو بسازه

  6. 7 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (یکشنبه 03 مرداد 95), بالهای صداقت (شنبه 19 شهریور 90)

  7. #24
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 23 اسفند 92 [ 23:20]
    تاریخ عضویت
    1390-4-25
    نوشته ها
    643
    امتیاز
    4,583
    سطح
    43
    Points: 4,583, Level: 43
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 167
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,779

    تشکرشده 2,844 در 585 پست

    Rep Power
    78
    Array

    RE: در آستانه ی جدایی

    سلام. بالهای صداقت ممنون که علی رغم تهدیدی که به نوعی منو یاد تهدیدای استادانم تو دانشگاه می انداخت بازم به پستم سر زدین.و از همه ی کسانی که این پستو دنبال میکنن متشکرم
    با همسرم صحبت کردم و تمام تکنیکهایی که همین یه روزه یاد گرفته بودم رو سعی کردم پیاده کنم علی رغم همه ی اینا به من گفت که یک شنبه وقت مشاوره گرفته و دوست داره بعد از این که پیش مشاور رفت من برگردم.گفت که دلش برام تنگ شده(البته غیر مستقیم) منم مستقیما گفتم که میخام تلاشمو واسه بهبود زندگیمون بکنم. و در نهایت به این نتیجه رسیدم شاید بهتر باشه بعد از این که پیش مشاور رفت برگردم تو این مدت که البته زیادم نیست منم بیشتر میتونم روی خودم کارکنم .در کل گفتگوی خوبی باهاش داشتم حداقلش این بود که اونم میخاد زندگیمونو درست کنه و فکر میکنم بعد از اون همه دعوا نیاز به کمی فرصت داره.
    دوستان خوبم فکر میکنم منم باید رویه امو عوض کنم و باید دمدمی مزاجی و تصمیم گیریهای احساسیو بزارم کنار.خیلی چیزا باید یاد بگیرم .
    بازم اگه خبری باشه میام و شما رو در جریان بهبود امور میزارم(ان شاالله) شما هم منو از نصایح گران قدرتون بی بهره نزارین

  8. 6 کاربر از پست مفید یک زن امیدوار تشکرکرده اند .

    یک زن امیدوار (پنجشنبه 17 شهریور 90)

  9. #25
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: در آستانه ی جدایی

    یه زمانی با استراحت یه بیماری خوب میشه یه زمانی با قرص و دارو یه زمانی با جراحی
    مگه نگفتی باید زندگیت جراحی بشه ؟ خوب منم داشتم جراحی می کردمش دیگه
    خوشم اومد که چیزهایی که این یک روزه یاد گرفتی کمکت کرده
    دیگه استارت کار رو زدی ، پس با خوندن مقاله ها بقیه تاپیک ها همین طوری به دانسته هایت اضافه کن
    ببین خیلی خوب هست که با شوهرت صحبت کردی
    خانومی مثبت دیدن رو از همین الان شروع کن
    همین که شوهرت با تو صحبت کرده
    همین که داره میره مشاوره
    همین که قرار شد بعد از مشاوره برگردی پیشش خوبه
    قرار بود خیلی زود بری پیش شوهرت یعنی هر فرصتی که پیش اومد استفاده کنی ولی این به این معنی هم نیست که همین الان و همین ثانیه بری پیشش که ! این یعنی وقتی شوهرت چراغ سبز داد گیرنده ات روشن باشه و اون سیگنال رو بگیری
    مثل سیگنال دلتنگی که گرفتی آفرین

    حالا گام اول رو برداشتی قرار شد بعد از رفتن به مشاور برگردی پیش شوهرت

    نکته) تا اون مدت طی بشه ، بی تابی نکن و همش از شوهرت هم نپرس چی شد کی میری مشاوره و و نتیجه اش چی شد و از این جور سئوالها
    انگار یه قرار داری مثلا ده روز دیگه شوهرت رو ببینی
    توی این مثلا ده روز هم سعی کن تاکید می کنم سعی کن رفتارت در همین حال که عادی هست لبریز از عاطفه باشه ، دلتنگی داشتی خیلی ظریف با محبت زنانه بهش ابراز کن ( مثلا نگران حال شوهرت هستی و احساس می کنی چون پای شوهرت شکسته خیلی شوهرت داره تنهایی اذیت میشه و دلت می خواد پای شوهرت زود خوب بشه و الهی ، نازی ، پای تو توی گچ هست من اینجا دارم واسه تو درد می کشم و غصه می خورم .... ببین همه اینها معنی این رو میده که همسرم می خوام بیام خونه ولی نه به طور مستقیم بلکه با ظرافت زنانه ) ولی اصراری نداشته باش که زودتر از موعد مقرر بری پیشش
    دقت کن اگه خودش خواست تو استقبال کن اگر نه صبوری کن
    منتها وقتی مشاوره تموم شد پذیرش همه چی رو داشته باش
    اگر همه چی خوب بود که خدا رو شکر و میری سر خونه و زندگیت و راهکارها رو پیاده می کنی
    اگر دیدی بعد از مشاوره داره یک سری حرفهایی میزنه که مشاورم گفت باز هم از هم دور باشیم و بهم فاصله بدیم از این مدل حرف های ناراحت کننده
    تو احساسی نشو ، موضع نگیر ، عصبانی نشو
    فقط گوش کن بعد خیلی با آرامش و در همین حال قاطع و محترمانه بگو قرارمون این بود که بعد از مشاوره برگردم خونه
    در خصوص رفتار قاطعانه مقاله های زیادی توی تالار هست
    حتما بخونش
    موفق باشی گلم
    برایت دنیایی لبریز از آرامش را آرزو دارم

  10. 5 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    بالهای صداقت (پنجشنبه 17 شهریور 90)

  11. #26
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 23 اسفند 92 [ 23:20]
    تاریخ عضویت
    1390-4-25
    نوشته ها
    643
    امتیاز
    4,583
    سطح
    43
    Points: 4,583, Level: 43
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 167
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,779

    تشکرشده 2,844 در 585 پست

    Rep Power
    78
    Array

    RE: در آستانه ی جدایی

    سلام.اومدم بازم از همدلیهاتون استفاده کنم...
    یه احساسات عجیبی دارم حالا که تصمیم گرفتم زندگیمونو عوض کنم هم خوشحالم هم ناراحت(بیشتر به خاطر این که دفعه ی آخری که دعوامون شد همسرم چند بار به من گفت برو بیرون ازخونه) هم امیدوارم هم حسرت میخورم(حسرت به خاطر این که چرا از اول حرف همه رو که منو از این ازدواج منع میکردن گوش ندادم) منی که هیچ وقت حسود نبودم حالا داره حسودیم میشه(مثلا به فلان کس که از من خیلی پایین تر بود از هر لحاظ و با درایت در ازدواجش تونسته پیشرفت کنه) از این که درسمو رها کردم عذاب وجدان دارم.از خیلی چیزایی که به خاطر ازدواج برام پیش اومده و اثر منفی رو زندگیم گذاشته اعصابمو خرد میکنه حالا سوالم اینه:
    چطور این احساسات رو (مثل طرد شدن و شکست و ....) که در من پیدا شده و بعضیاشونم خیلی ریشه دونده کنترل و حتی خنثی کنم؟
    میترسم عدم کنترل این احساسات روی رابطی ی مثبت نو پای ما اثر بزاره(اخه باور کنین خیلی بهم فشار میاره چون تو خیلیاشون همسرمو مقصر میدونم یا بهتر بگم میدونستم).
    چه کار کنم که پدر و مادرمم از نگرانی در بیارم؟آخه هر چی موندن من تو خونه اشون بیشتر شه نگاههای نگرانشونم نسگین تر میشه(سنشون بالاست میترسم یه کاری دستشون بدم).
    اگه راهکارهایی به نظرتون میرسه ممنون میشم برام بگین

  12. 2 کاربر از پست مفید یک زن امیدوار تشکرکرده اند .

    یک زن امیدوار (شنبه 19 شهریور 90)

  13. #27
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array

    RE: در آستانه ی جدایی

    عزیزم این افکار یکیش به خاطر اینه که از شوهرت دوری و دوم اینکه شیطون دیده داری می ری در راه درست قدم بردازی اومده نا امیدت کنه.

    عزیزم همه اونایی که الان زندگیشون بهتر از شماست خیلی از مراحلی که شما در زندگیتون گذروندید رو نگذرودند . فولاد هر چه ابدیده تر شود سخت تر می شود. اینو قبول داری که شما خیلی پخته تر هستی و گوهر گرانبهایی برای فرزند اینده خودت می تونی باشی؟ تحصیل، پول ، و همه این امکانات رو ادم برای چی می خواد. برای رشدو ارامش روحش. خوب الان زندگی شما برای شما شده یک دانشگاه. امیدوارم درسهاتو خوب پاس کنی و ارامش لازم رو با امکانات موجود به خونتون برگردونی.

    میتونی با ارامشی که خودت داری پدر و مادرت رو هم از نگرانی دربیاری. اونا اگر ببیننند دخترشون غصه نمی خوره و تو خودش نیست و امیدوارانه داره تلاش می کنه از ناراجتی درمیان. اما اگر شما با ناامیدی حرف بزنی و موقع ترکشون مطمئن نباشند که ایا شما اماده اید یا نه هزار فکر و خیال با خودشون می کنند.
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  14. 5 کاربر از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (جمعه 18 شهریور 90)

  15. #28
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: در آستانه ی جدایی

    یه نموره تشویقت کنم
    چون مثبت بینی رو شروع کردی
    آفرین به شخصیتت و اراده ات در پست قبلی من بهت گفتم خودت رو برای همه چی آماده کن
    بعد از وقت مشاوره که هم احتمال برگشت هست هم احتمال طاقچه بالا گذاشتن شوهرت
    اگر به دید منفی بها میدادی ، الان پست میزدی که اِ اِ اِ چه لزومی داری من این همه صبر کنم و تلاش کنم و آخرش شاید بشه شاید هم نشه
    اما تو پست رو خوندی و آگاهی ات رو بردی بالا و خودت رو برای همه چی آماده کردی ، نه اینکه هی بیایی اما و اگر و آخه و ... بگی >>> این ارزش داره

    حال در مورد نگرانی های زیر که نوشتی
    خیلی خیلی طبیعی هست و به جا
    تو تصمیم گرفتی خودت رو عوض کنی و در راه درست قدم برداری ( مگه غیر از این هست؟)
    فکر می کنی در راه درست و خداپسندانه قدم برداشتن کار ساده ای هست؟
    ببین فکرهای منفی ، سرچشمه اش شیطان هست (همه پلیدی ها و بدی ها و شک ها از جانب شیطان هست)
    شیطان هست که میاد وسوسه ات می کنه
    چون دشمن قسم خورده انسان هست
    و نمی خواد انسان در مسیر صراط مستقیم قدم برداره ، صراط الذین انعمت علیهم ( راه کسانی که خدا نعمت بهشون عطا کرده)

    =====
    سی دی راز رو بخر و نگاه کن
    توی اون فیلم میگه : شک بزرگترین خائن در زندگی هست ، وجود شک یعنی داشتن یک خائن در زندگی
    پس اگر می خواهی با یک خائن شراکت کنی به شک هایت بها بده


    نقل قول نوشته اصلی توسط یک زن امیدوار
    سلام.اومدم بازم از همدلیهاتون استفاده کنم...
    یه احساسات عجیبی دارم حالا که تصمیم گرفتم زندگیمونو عوض کنم هم خوشحالم هم ناراحت(بیشتر به خاطر این که دفعه ی آخری که دعوامون شد همسرم چند بار به من گفت برو بیرون ازخونه)


    اصلا به احساسات بدت اجازه ابراز وجود نده
    اگر اومد توی ذهنت ، سریع ذهنت رو منحرف کن و خاطرات خوب زندگیت رو به یادت بیار
    و خاطرات خوب رو پررنگ کن
    بعد هدفت رو که =ساختن یک زندگی خوب و لبریز از عشق در کنار همسرت هست = رو بیاد بیار و به خودت یادآور شو هر چیز با ارزشی بدون زحمت به دست نمیاد
    ( خیلی از مردها از این مدل حرفها شاید بدترش رو به همسرشون زدند ، در همین حال بهترین و محبت آمیز ترین حرف ها رو هم به همسرشون زدند ، منم از این قاعده مستثنا نبودم تو هم مستثنا نیستی) پس وقتی با این دیدگاه باشی و این که موقع دعوا حلوا خیرات نمی کنند راحت تر می تونی به شک هایت بی تفاوت باشی
    در ضمن آنی یه جمله ای داره من خیلی ازش خوشم اومد : اینقدر موقع جرو بحث با همسرتون تمبر جمع نکنید!


    هم امیدوارم هم حسرت میخورم(حسرت به خاطر این که چرا از اول حرف همه رو که منو از این ازدواج منع میکردن گوش ندادم) منی که هیچ وقت حسود نبودم حالا داره حسودیم میشه(مثلا به فلان کس که از من خیلی پایین تر بود از هر لحاظ و با درایت در ازدواجش تونسته پیشرفت کنه) از این که درسمو رها کردم عذاب وجدان دارم.از خیلی چیزایی که به خاطر ازدواج برام پیش اومده و اثر منفی رو زندگیم گذاشته اعصابمو خرد میکنه


    خانوم امیدوار
    الان چی؟
    آیا همسرت رو با همه ی این تفاسیر می خواهی؟
    با همه خوبی ها و بدی هایش، آیا باز هم دوستش داری؟
    ببین خیلی روی این موضوع فکر کن !
    به همه جوانب زندگی زناشویی ات فکر کن
    به همه زوایای زندگی شخصی ات فکر کن!
    بعد با خودت تصمیم بگیر که آیا ادامه زندگی با همسرت را همین گونه که هست، آیا می خواهی یا خیر
    تو الان داری تصمیم می گیری
    اگر همسرت رو انتخاب کردی و دوسش داشتی و خواهان ادامه با زندگی با او بودی ، دیگه حق نداری تردید به دلت راه بدی !!!!
    و به مرور زمان نیز باید برای دیگران جا بیندازی که اگر تو رو دوست دارند و بهت احترام می گذارند می بایست به انتخابت نیز احترام بگذارند و دوسش بدارند =کاری که من هم اکنون انجام می دهم و موفق هم شده ام =
    اگر هم همسرت را نمی خواهی ، خوب ....

    حالا سوالم اینه:
    چطور این احساسات رو (مثل طرد شدن و شکست و ....) که در من پیدا شده و بعضیاشونم خیلی ریشه دونده کنترل و حتی خنثی کنم؟
    میترسم عدم کنترل این احساسات روی رابطی ی مثبت نو پای ما اثر بزاره(اخه باور کنین خیلی بهم فشار میاره چون تو خیلیاشون همسرمو مقصر میدونم یا بهتر بگم میدونستم).


    ببین خانومی الان زمانی نیست که بخواهی همسرت رو متوجه اشتباهاتش بکنی و ازش بخواهی که درصدد اصلاح خودش بربیاد
    تو الان داری بذر می کاری (بذر محبت توی دل شوهرت) بهت قبلا هم گفتم وقتی تو داری تغییر رویه می دهی شوهرت به احتمال زیاد باورش نمیشه و فکر می کنه تغییرات تو هدفی رو دنبال می کنه که اون هدف برایش گنگ هست
    حالا هرچی تو بگی به خدا هدفی ندارم و تو رو دوست دارم و عاشقت هستم
    حرف ها اثری نداره بلکه عمل تو ( ادامه محبت کردن به همسرت) تاثیر گذار میشه
    پس فعلا تو فقط محبت کن و اشتباهاتت رو اصلاح کن
    کم کم که اعتماد شوهرت نسبت به تغییر رویه تو جلب بشه اون وقت هست که زمان درو کردن محصولی میشه که بذرش رو قبلا کاشتی



    چه کار کنم که پدر و مادرمم از نگرانی در بیارم؟آخه هر چی موندن من تو خونه اشون بیشتر شه نگاههای نگرانشونم نسگین تر میشه(سنشون بالاست میترسم یه کاری دستشون بدم).


    این هم خیلی طبیعی هست
    اونها پدر و مادرت هستند و نگران تو
    ببین خانومی به پدر و مادرت به چشم کودکانی بنگر که نیازمند محبت هستند
    سعی کن با محبت کردن و شاد بودنت به اونها نشون بدی که خوشحال و خوب هستی
    ببین اگر تو روحیه ات رو حفظ کنی , اونها از نگرانی در می آیند
    البته کار سختی هم هست
    چون درونت گاهی غمگین و افسرده میشه و تو باید ظاهرت رو خندان نشون بدی
    برای من که خیلی سخت بود ، چون مادرم از همه چی خبر داشت و من همیشه با مادرم درد و دل می کردم
    به همین خاطر وقتی تصمیم گرفتم دیگه مشکلاتم رو بهش نگم و توی خودم نگه دارم واقعا عذاب می کشیدم
    یه موقع هایی مادرم زنگ می زد حالم رو بپرسه و من با همسرم یه مشکلی پیدا کرده بودم و طبیعی بود که ناراحت باشم و نیاز داشته باشم که حرف بزنم و درد و دل کنم تا خالی بشم
    ولی تلاشم رو می کردم که چیزی بروز ندهم و از چیزهای دیگه صحبت کنم حتی گاهی مادرم متوجه می شد که سرحال نیستم و می پرسید با همسرت حرفت شده
    منم می گفتم مگه تو با بابا حرفت نمیشه ؟
    ما هم حرفمون میشه و زود آشتی می کنیم
    تو نگران نباش من خوبم و خوشحال
    و کم کم الان با راحتی و آرامش روابطم رو با مادرم کنترل می کنم و از خوبی ها و خوشی هام بهش می گم که خیالش راحت باشه و مشکلاتم رو خودم حل می کنم و از اینکه خودم می تونم مشکلاتم رو حل کنم خیلی خیلی لذت می برم





    اگه راهکارهایی به نظرتون میرسه ممنون میشم برام بگین
    یه سئوال
    آیا خوشحال نیستی که یه مدت زمان داری که دور از همسرت بتونی به خودت فکر کنی و تصمیمی که داری رو بررسی کنی؟
    اینکه می تونی اهدافت رو در تنهایی و آرامش بدون فشار و استرس زندگی زناشویی پیدا کنی ؟
    اینکه فرصت داری راه های رسیدن به هدفت رو پیدا کنی؟
    اینکه بدون اینکه حرفی یا کاری از شوهرت باعث بشه شک هایت تبدیل به یقین بشه بیایی و بیانشون کنی و راه حل بگیری و خودت رو آماده تر کنی؟
    اینکه می تونی با تجهیز کامل از نظر روحی و روانی به پیش همسرت برگردی و با صبوری تلاشت رو در کنارش آغاز کنی؟
    آیا این مدت زمان رو به دردبخور می بینی ؟




    نقل قول نوشته اصلی توسط نقاب

    انقلاب درونی ...را در چند واژه می توانم خلاصه کنم که "عشق" را نیز دربرمی گیرد.
    1>انعطاف پذیری
    2>تعهد
    3>آغاز خویشتن(شناخت ویژگی های مثبت(انقلاب تحولی)و پرهیز از فرورفتگی(اغراق عشق)


    انسانی که انعطاف پذیر است همواره دو معنا را در ذهن(مغز) می پروراند ... احترام متقابل(تعهد) و نوشدن(تحول خویشتن.).

    گاهی باید داشته ها را پذیرفت..نداشته ها را آرزو کرد....و از دست رفته ها را فراموش


    پس انقلاب عشقی را ابتدا از انقلاب درونی و تحول خویشتن شروع سازیم.


  16. 4 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    بالهای صداقت (جمعه 18 شهریور 90)

  17. #29
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 23 اسفند 92 [ 23:20]
    تاریخ عضویت
    1390-4-25
    نوشته ها
    643
    امتیاز
    4,583
    سطح
    43
    Points: 4,583, Level: 43
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 167
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,779

    تشکرشده 2,844 در 585 پست

    Rep Power
    78
    Array

    RE: در آستانه ی جدایی

    سلام.مبارزه ی سختی رو شروع کردم.برام دعا کنین
    با این که خیلی دلتنگم با این که به نظر میرسه تموم درها بسته ان با این که در حالیکه درونم مثله آتش فشانه در حاله انفجاره مجبورم برم فروشگاه و واسه مامانم دستکش و اسکاج بخرم و بیام خونه حرفهای گل و بلبلی بزنم و در جواب این سوال دم به دم پدر مادرم که بالاخره چی شد همه اش جواب سر بالا بدم. اما....
    [size=large]امیدوارم

    با همسرم شب حرف زدم خودمو برای همه چی آماده کردم.دارم سعی میکنم بفهمم واقعا چی میخام.چون فقط اگه من بخام این زندگی ادامه پیدا میکنه و اگرم نه که ....
    جواب مشاوره اشم برام مهم نیست.چون میدونم سرانجام اون چیزی پیش میاد که حکمت خدا در اونه و خدا بد منو نمیخاد
    ببخشید که پراکنده نوشتم آخه من به جز اینجا جاییو واسه درد دل ندارم
    از راهنماییها و تشویقهای همه تون و از همه کسانی که میان و میخونن ولی نظر نمیدنم ممنون.
    [/size]

  18. 5 کاربر از پست مفید یک زن امیدوار تشکرکرده اند .

    یک زن امیدوار (شنبه 19 شهریور 90)


 
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. راهنمایی : حس عجیب در اینستاگرام
    توسط mehrdad1388 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 20 اردیبهشت 95, 01:45
  2. پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: شنبه 25 شهریور 91, 14:03
  3. داستان اشنایی من
    توسط vistacali در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: پنجشنبه 31 فروردین 91, 23:11
  4. روش هایی برای کاهش استرس در محیط کار
    توسط hopegirl در انجمن اضطراب و استرس
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 27 آبان 87, 01:25

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:03 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.