ازش متنفر نبودم. اما خیلی برام سخت بود (چون علاقه ی اولم نبود). رشته ی مورد علاقم هم سخت بود. اما علاقه نداشتن به رشته ای که خوندم، اونو برام سخت تر کرد.نوشته اصلی توسط baby
نه. لزومی نمیدیدم این کار رو بکنم. چون مگه قرار بود با این فید بک دادن، چه اتفاق مثبتی بیافته؟ جز اینکه این جمله رو بشنوم: "میتونستی بیشتر درس بخونی تا اون رشته رو تهران قبول بشی."نوشته اصلی توسط baby
چشم. اما شروع کننده نمیتونم باشم. اگه بحثش پیش اومد سعی میکنم حرفای شما رو توی ذهنم تکرار کنم تا بتونم بهتر گوش بدم.نوشته اصلی توسط baby
در این مورد، یه چیزی بگم:خواستگاری دوره خوبیه که بتونید به پدرتون نزدیک بشید ، الگوهای مکالمه موفق رو با ایشون تمرین کنید ، اگه بتونید چند گفتگوی نسبتا موفق رو داشته باشید تجربه خوبی خواهد بود برای زندگی مشترک آینده تون. چراکه پیش خواهد آمد در موضوعی با شوهرتون هم عقیده نیستید و درعین حال میخواید ازشون مشورت هم بگیرید ، چه خواهید کرد؟
وقتی من میبینم خودم با افراد خیلی کمی (شاید هیچ کس) این مشکل رو دارم و از طرفی همه ی افراد خونه این مشکل رو با پدرم دارن، شما به من حق نمیدین که فکر کنم مشکل از من نیست؟
باور کنید خیلی سخت میشه بعضی جاها ادامه داد و ناراحت نشد. ادامه داد و توهین ها رو نشنید. ادامه داد و تازه حرف جدید و روش مکالمه ی جدید هم به ذهنت برسه!پیشنهاد من اینه که در این مورد با پدرتون حرف بزنید ، اما نه فرسایشی . عواملی که باعث فرسایشی شدن گفتگوتون میشه رو شناسائی کنید . مدل گفتگوتون رو عوض کنید.نوشته اصلی توسط دختر مهربون
هر وقت موردی پیش میاد که گفتگو به بن بست میرسه و تصمیم میگیرید گفتگو رو قطع کنید ، با یه شیوه / ترفند سعی کنید یکی دو جمله دیگه هم ادامه ش بدید.
یادتون باشه برد شما ادامه گفتگوست ، پس نذارید به بن بست برسه.
(نمیشه مو به مو مکالماتمون رو اینجا بیارم. کاش میشد یه بار با تمام جزییات اونا رو بهتون بگم.)
اگه پدرم از من نخواد، من زیاد تمایلی به مشورت با پدرم ندارم. البته نه اینکه حرفاش رو قبول نداشته باشم. تجربه داره، علمش رو هم داره. اما تا زمانیکه مشورت دادن پدرم به همین روش باشه ترجیح میدم مشورتی نباشه.عنوان تاپیک یادتون نره ، قراره کاری کنید که پدرتون به شما مشاوره بدهد.
این بار در گفتگو تون سعی کنید مواردی رو که پدرتون می گن رو دقت کنید و نکات مشورتیش رو استخراج کنید و برا استفاده ما هم بنویسید.
وقتایی که پدرم ایرادی توی خواستگار ببینه و از نظرش فرد مناسبی نباشه که نظر من اصلا اهمیتی نداره. بدون مشورت با من رد میشه.
پس خیالم یه مقدار راحته که اگه کسی رو توی خونه راه میده و میذاره به جلسات بعدی کشیده بشه، تا حدودی تایید شده هست.
میبینید؟ ما اینجوری با هم مشورت میکنیم! :) فقط در همین حد:)
همونطور که گفتم، نمیتونم شروع کننده باشم. اما اگه بحثش پیش اومد، حتما اینا هم یادم میمونه که بتونم تا چند تا جمله، بحث مفید رو ادامه بدم.چطوره با این سوال باب گفتگو رو باز کنید،(به این ترتیب تمرکز رو از یه خواستگار برداشتید ، شاید او از یه خواستگار خوشش اومده و وقتی دیده نتیجه رضایت بخش نبوده ، از باورها و.... شما ایراد گرفته !)
بابا ، چندین باره که خواستگارهائی برا من اومده ، و.... شاید ملاکهای اصلی یه زندگی موفق رو خوب نمی شناسم ، به نظر شما چه ملاکهائی رو باید اصلی دونست؟ سایر ملاکهامون می تونه چی باشه؟
ویا اینکه نظرش رو راجع به خواستگارهاتون بپرسید ؟ بخواهید که اونها رو با هم مقایسه کنن و...
ممنونم که کمک میکنید.
توی روزای آینده اگه مکالمه ای پیش اومد، میام و براتون میگم تا چه حد موفق بودم.
سلام. ممنون که نظرتون رو صریح گفتید.نوشته اصلی توسط lord.hamed
اما باور کنید من اصلا عجول نیستم!
شاید بد توضیح دادم که اینجوری برداشت شده.
یه مقدار دقیق تر توضیح میدم:
مثلاً خواستگار محترم یکی از عقایدشون رو میگن. خیلی هم روش تعصب دارن.
خب من به عقیدشون احترام میذارم. قبول هم دارم که براشون مهمه.
بعد از اینکه توضیحاتشون در مورد این عقیده تموم شد، حالا نظر من رو میپرسن (که اتفاقا نظرم کاملا با نظر ایشون فرق داره.)
حالا من جوابشون رو ندم؟ سکوت کنم؟ به نظرتون میشه؟
یه نکته دیگه، شما میفرمایید فقط اول شنونده باش، قاعدتا همینطوریه. تا وقتی از من سوالی نپرسه که من شروع نمیکنم به توضیح دادن!
اما در واقع صحبت هایی که روزای خواستگاری میشه، یه مکالمه ی دو نفره هست. سخنرانی نیست که من فقط بشنوم! نمیدونم خودتون هم تشریف میبرید خواستگاری دوس دارید دختر خانم فقط به حرفای شما گوش بدن؟!!
علاقه مندی ها (Bookmarks)