خواستگارهای دیگه ای که داشتم و اصلا دوسشون نداشتم.
فشار خانوادم (نه برای این شخص کلا برای ازدواج من)
و از همه مهمتر مدرک تحصیلی ایشون باعث شد جو بگیره منو !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ملاکهای اشتباهی که داشتم.
تشکرشده 1,673 در 522 پست
خواستگارهای دیگه ای که داشتم و اصلا دوسشون نداشتم.
فشار خانوادم (نه برای این شخص کلا برای ازدواج من)
و از همه مهمتر مدرک تحصیلی ایشون باعث شد جو بگیره منو !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ملاکهای اشتباهی که داشتم.
[align=center]خدايا آن گونه زنده ام بدار كه نشكند دلي از زنده بودنم
و آن گونه بميران كه كسي به وجد نيايد از نبودنم...[/align]
تشکرشده 2,035 در 738 پست
ببين مينا منم قبل ازدواجم فكر مي كردم ظاهر خيلي مهمه. مي شه گفت يكي از معيارهاي خيلي مهم ام براي ازدواج ظاهر بود. من مثل تو رفتار نكردم. بلكه با كسي ازدواج كردم كه كاملا از لحاظ ظاهري با معيارهاي من جور در مي اومد. (يك بابا لنگ دراز واقعي)
ولي الان كه 1.5 از ازدواجمون گذشته مي بينم كه ديگه ظاهرش اصلا برام مهم نيست.
شايد دلم مي خواست به جاي ظاهر و قد و هيكل يك چيزهاي ديگه داشت (مثل هنر مديريت در زندگي مشترك)
مي دوني به نظر من ظاهر فقط شب عروسي مهمه كه با همسرت وارد تالار مي شي.از اون به بعدش ديگه تو مي موني و اخلاق و منش و مردونگي شوهرت.
شعار نمي دم به عنوان كسي كه بهش رسيدم فقط دارم نظرم را ميگم.
ليلا موفق (یکشنبه 13 شهریور 90)
تشکرشده 1,673 در 522 پست
شوهر من قد بلنده اما بینهایت لاغره.
آره قبول دارم اگه منش و اخلاق طرفت خوب باشه هرچقدر هم که زشت باشه بازم دوسش داری و همه زشتیهاشو خوشگلی میبینی(عاشق این طور دوست داشتنا و عشقام) اما برعکسشم هست وای به حال روزی که دو نفر از هم بدشون بیاد دیگه قشنگیهای طرف رو هم زشتی میبینن.
حالا شوهر ما که نه اخلاق داره نه خوش تیپی نه صدا ونه هیچی فقط یه مدرک داره که واسه من بیفتم تو چاه کافی بود!!!!!!!
آقای SCI خوبین؟ چرا نیومدین تالار امروز؟
از دستمون فرار کردین؟
[align=center]خدايا آن گونه زنده ام بدار كه نشكند دلي از زنده بودنم
و آن گونه بميران كه كسي به وجد نيايد از نبودنم...[/align]
آفتاب همدرد (دوشنبه 07 آذر 90)
تشکرشده 2,035 در 738 پست
كلي برات تايپ كردم برق ها رفت.
الان يك كاري برام پيش اومد دوباره مي يام
ليلا موفق (یکشنبه 13 شهریور 90)
تشکرشده 1,673 در 522 پست
دیشب من شاممو خوردم و میزو جمع کردم اما واسه اونم تو آشپزخونه غذا گذاشته بودم.
اومد نون پنیر خورد و به شامی که من درست کرده بودم دست نزد!!!!
منم واسش نهار درست نکردم.
یه کم بهش رحمم میاد چون هرسه وعده داره نون پنیر میخوره!! اما به خاطر غرور زیادش چیزی نمیگه منم سعی میکنم بی خیال باشم.
من که این دفه اصلا قصد کوتاه اومدن ندارم و چون بهم بی احترامی کرده حتی اگه هزارسال طول بکشه منتشو نمیکشم اما اونم خیلی مغروره و تا حالا یک بار هم نشده کوتاه بیاد حتی وقتی مقصره و همیشه من سر صحبتو باز کردم و در بدترین شرایط هم غذاشو درست میکردم. حالا این دفه باید چی کار کنم؟
[align=center]خدايا آن گونه زنده ام بدار كه نشكند دلي از زنده بودنم
و آن گونه بميران كه كسي به وجد نيايد از نبودنم...[/align]
تشکرشده 3,442 در 1,036 پست
سلام
محبته که محبت میاره بی تفاوتی هم بی تفاوتی میاره
مینا جان اگه می خوای زندگیتو تغییر بدی نباید اینقدر بگی از همسرت متنفری وقتی اینقدر این کلمه رو تکرار می کنی چه طور می تونی زندگیتو تغییر بدی!!!!!!!!!!!!!!
در ضمن قبل ازدواج زمان فکر کردن در مورد قیافه همسرت بود نه حالا که اون همسرته
به انتخاب خودت احترام بذار
و همه چیزو بپذیر
تا بتونی خودت و این زندگی رو نجات بدی و به آرامش در کنار همسرت برسی
مطمئن باش اگه تو داری اینقدر ناراحتی می کشی اونم قد تو داره ناراحتی می کشه
به دید یک انسانی که در کنارته و نیاز به محبت تو به عنوان یه همسر داره بهش نگاه کن و وجود اونو بپذیر
ماها گاهی دلمون برای آدمایی که حتی نمی شناسیمشون هم می سوزه چه برسه به همسرمون که حالا دیگه اون محرمترین و نزدیکترین کس به توئه
سعی کن دوستش داشته باشی حتی به خاطره کلمه همسر که روشه تا بتونی باهاش ارتباط برقرار کنی
[align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]
eghlima (یکشنبه 13 شهریور 90)
تشکرشده 1,673 در 522 پست
ممنونم اقلیما جون اما میترسم کمترین محبتی حتی از روی ترحم واسش پاداش محسوب شه.
دیگه نمیخوام خودمو کوچیک کنم پیشش.
نمیدونم!!!!!!!
[align=center]خدايا آن گونه زنده ام بدار كه نشكند دلي از زنده بودنم
و آن گونه بميران كه كسي به وجد نيايد از نبودنم...[/align]
تشکرشده 3,442 در 1,036 پست
عادی باش
خودت باش
همونی که هستی و دلت میگه باید باشی باش
دفتر زندگی گذشته ی تو باهمه تلخی اش به پایان رسیده
حالا تو یه دفتر جدید برداشتی که می خوای خوب توش بنویسی
مطمئن باش اگه اون اشتباه کرده و باعث شده زندگیتون به اینجا برسه تو بیشتر اشتباه کردی و اینو بپذیر
تو خونه عادی و صبور باش نه عصبی و اخمو
کارا و روال های عادیه زندگیتو انجام بده
به خونه و زندگی و خودت برس
سعی کن یه تغییر اساسی تو ظاهر خونه و خودت بدی مطمئن باش هم رو تو و هم رو همسرت تاثیرگذاره
[align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]
eghlima (یکشنبه 13 شهریور 90)
تشکرشده 2,459 در 516 پست
در مورد سوالاتت هم جواب من اينه: بي خيال بقيه باش. مي پرسي كه با رفتار ديگران چه كنم و چطور بي خيال باشه؟ جواب اينه كه خيالت نباشه. ديگران اون قدرها هم مهم نيستند. ميگي شوهرم عشقولانه نيست چي كار كنم؟ فعلا انتظار يه نگاه محبت آميز را هم نداشته باش. ميگي بنده ي پدر و مادرشه چي كار كنم؟ خب چي كارش داري؟ دلش مي خواد به اونها خيلي احترام بگذاره.
مشكل شما اينه كه مي خواي همه چيز را با هم درست كني. هنوز خودت يه تكون درست و حسابي به خودت ندادي، مي خواي همه چيز درست شه. گفتم كه در بهترين شرايط ممكنه كه شما در ازاي هر 10 قدم كه به سمت شوهرت برداري، او دو قدم به سمتت برداره. بايد راضي باشي. پدر و مادرش هم كه ممكنه اصلا تو رو تحويل نگيرند. بازم بايد فعلا بي خيال شي.
فعلا فقط روي خودت كار كن. چرا هنوز هيچي تغيير نكردي انتظار دستمزد داري؟ چرا رفتارت يه ذره عوض نشده مي خواي شوهرت بشه مرد روياهات. يه ذره به قضيه منصفانه نكاه كني ميبيني كه شما هنوز چندان قدمي به سمت شوهرت برنداشتي كه اون بخواد به سمتت بياد.
اصلا به نظر من مياد كه شما نمي توني روي تغيير رفتارت برنامه ريزي كني، حالا كه اين طوره، من از بچه هاي تالار كمك ميگيرم و برات برنامه درست ميكنم. شما هم خارج از اون عمل كردي نكردي هان. من برنامه را مي نويسم، دوستان نظر بديد، اگر به نظرتون درست بود ميريم وارد فاز اجرا ميشيم.
اينم برنامه پيشنهادي من:
فصل اول: تغيير:
الان وسط شهريور 90 است. قراره تا آخر اين ماه ميناچ پيش دكتر بره و براي اضطرابش دارو مصرف كنه. در ضمن دنبال چند جلسه مشاوره براي درمان مشكل زناشويي اش ميگرده. تا آخر مهرماه بايد چند جلسه مشاوره براي مشكل زناشويي ات رفته باشي. در طي فصل پاييز (يعني كل مهر و آبان و آذر) فقط مي خواهيم اين 3 ايراد را رفع كني: گريه كردن. سردمزاجي. سوال پيچ كردن. در طي فصل پاييز به هيچ چيزي جز اين 3 تا فكر نميكني. انتظار تغيير در رفتار شوهرت را هم نداري. در انتهاي پاييز اگر اين 3 تا درست شد و ما از كارت راضي بوديم، ميريم سراغ ادامه برنامه و گرنه كه مردود ميشي و برنامه دوباره از سر گرفته ميشه.
ادامه برنامه اينه:
فصل دوم: پايداري در تغيير:
در فصل زمستان، روابط با شوهرت گرم تر شده. مشكل سردمزاجي ات حل شده. گريه نمي كني و سوال هاي الكي و گيردادن هاي الكيو كجا ميري و كي ميري و مياي و ... را ترك كردي. شوهرت خوشحاله كه حالا زنش هستي و مجبور نيست مثل خواهرش بهت نگاه كنه. ميدونه كه مجبور نيست كه غر زدنت را تحمل كنه و ... حالا شوهرت كمي آروم ميشه و از اين تغييرات خوشحاله. تو دلش ميگه: اي بابا مثل اين كه اوضاع داره كمي بهتر ميشه.
فصل سوم: باز هم پايداري و كمي انتظار
در فصل بهار سال 91 شما كلي زحت كشيدي و حالا قراره كمي هم از شوهرت انتظار محبت و عشقولانه بودن و ... داشته باشي. توي اون فصل روي تكنيك هايي كار مي كنيم كه بهت كمك كنيم تا با روش هاي زنانه كاري كني كه شوهرت عشقولانه باشه.
فصل چهارم: ثبات شخصيت ميناچ و تصميم براي تغييرات بيشتر:
تو فصل تابستان 91 قراره روي بقيه اشكالات كار كني و شوهرت هم باهات مهربون شده.
فصل پنجم: تغيير رفتار با ديگران:
تو فصل پاييز 91 قراره كه روي رفتار با مادر شوهر و خواهر شوهر و .. كار كنيم.
فصل ششم: ثبات شخصيت
تو زمستان 91 ديگه به نظر ميرسه اگر شما خانم حرف گوش كني باشي اوضاع درست شده باشه.
فصل هفتم: فصل آرامش و عشق:
تو فصل بهار 92 مي توني خوشحال باشي كه اون همه فشار و ترس و ... تموم شد و حالا مي توني طعم واقعي عشق با همسرت را بچشي.
خب اين برنامه براي دو سال ديگه ي شما نوشتم. كلي فكر كردم. حالا دوستان نظر بديد تا اگر ايرادي داره درستش كنيم و بديم به خانم ميناچ براي انجام دادن. ميناچ، خودتون هم اگر ايرادي ميبينيد بگين.
tesoke (دوشنبه 07 آذر 90)
تشکرشده 6 در 3 پست
مینا جون واقعا ما زنا قشر بیچاره ی جامعه هستیم
تاپیک منو بخون اگه چیزی به ذهنت میرسه بگو
rezvan (دوشنبه 14 شهریور 90)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)