به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 10 از 10 نخستنخست 12345678910
نمایش نتایج: از شماره 91 تا 100 , از مجموع 100
  1. #91
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 15:49]
    تاریخ عضویت
    1390-2-11
    نوشته ها
    1,002
    امتیاز
    17,617
    سطح
    84
    Points: 17,617, Level: 84
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 18.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    3,189

    تشکرشده 3,297 در 818 پست

    Rep Power
    113
    Array

    RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!

    مینا جان فقط خودت به خودت می تونی کمک کنی.تو باید بخوای.

  2. کاربر روبرو از پست مفید رایحه عشق تشکرکرده است .

    رایحه عشق (چهارشنبه 09 آذر 90)

  3. #92
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    141
    Array

    RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!

    مینا جان! لیست کلیه ی ترسهات رو بنویس و با خودت رو راست باش!
    خوبه که داری به نتایج درستی از خودت می رسی!
    مینا از مادر شدن می ترسی؟! چرا؟ خجالت می کشی؟ چرا؟ به خاطر محیطی که در اون کار میکنی یا بخاطر یکسری از افکارها که درون ذهنت هست؟
    مینا! فکر میکنی مادرشدن یعنی چی؟
    یعنی به نظر تو مادر شدن این موهبت الهی این قدر خجالت داره؟
    اما من فکر نمی کنم ریشه ی ترسهات این خجالت کشیدنه باشه؛ ریشه یابی کن؛ باز یکسری چیزهای دیگه ای هم درونت!
    با ما و با خودت رو راست باش! ما شما رو نمی شناسیم، اما هممون داریم به هم کمک میکنیم که بهتر زندگی کنیم!
    پس نیازی نیست که از دعوا کردن ما هم بترسی! تو این حق رو داری که تلاش کنی که بهتر باشی؛ حتی اگه بخوای بحث کنی؛ یا اینکه دیگران دعوات کنند که بهتر ببینی! عزیز دلم ما هیچ وقت دعوات نمی کنیم، چون ما در هر لحظه ی زندگی تو نیستیم و نمی تونیم به جای تو فکر کنیم و تصمیم بگیریم!
    بنابراین؛ میخوام که بیشتر بنویسی و از آنی عزیز و بزرگوار هم میخوام که به تاپیکت سری بزنه؛ گرچه خودم الان شارژ نیستم و نمی تونم ازش تقاضا کنم، اما اگر میتونی خبرش کنم که کمکت کنه برای رویارویی با ترسهات!

  4. کاربر روبرو از پست مفید del تشکرکرده است .

    del (چهارشنبه 09 آذر 90)

  5. #93
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 15:49]
    تاریخ عضویت
    1390-2-11
    نوشته ها
    1,002
    امتیاز
    17,617
    سطح
    84
    Points: 17,617, Level: 84
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 18.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    3,189

    تشکرشده 3,297 در 818 پست

    Rep Power
    113
    Array

    RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!

    من مرتب تاپیکتو دنبال کردم.به نظرم همه مشکلاتون از عدم مهارته هر دوی شماست و چون تو اینجائی تو رو مخاطب قرار میدم می گم تو باید زدگیتو هموار کنی چرا زندگیت اینقدر فراز و نشیب داره؟خواهشی می کنم تلاشتو کن
    حالا که اون اومد خونه مادرت تو هم پیشنهاد بده برید به مادرش سر بزنید البته تنها نرو تا اگه باهات بد رفتاری کردن ببینه البته انتظار نداشته باش ازت دفاع کنه قط باید ببینه چقدر زندگی و اونو دوست داری .

    باید ببینه تو قدر شناسی.تو قدر خوش رفتاریاشو می دونی.تو باید اونو به طرف ثبات اخلاقی هل بدی.با هدیه برو دیدن مادرش.

  6. #94
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 اردیبهشت 92 [ 09:40]
    تاریخ عضویت
    1389-7-21
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    7,206
    سطح
    56
    Points: 7,206, Level: 56
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    1,662

    تشکرشده 1,673 در 522 پست

    Rep Power
    85
    Array

    RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!

    نقل قول نوشته اصلی توسط del
    چرا؟ به خاطر محیطی که در اون کار میکنی یا بخاطر یکسری از افکارها که درون ذهنت هست؟
    دل عزیز گفتم خدمتتون،هم به خاطر محیط و شرایط کاری و هم به خاطر افکاری که تو ذهنمه که فکر نمیکنم خیلی هم دور از حقیقت باشه.

    " از اینکه کارمو از دست بدم، از اینکه تواناییشو نداشته باشم، از دردهاش، از مسئولیتش و......
    از اینکه از فرط خجالت حتی از خونه در نیام،از اینکه خونه نشین شم،از اینکه شوهرم بذاره بره و من تنها بمونم با یه بچه و یه دنیا مسئولیت یااینکه حتی اونو هم ببره با خودش! و......"

    بنابراین؛ میخوام که بیشتر بنویسی و از آنی عزیز و بزرگوار هم میخوام که به تاپیکت سری بزنه؛

    ممنونم از محبت شما.
    ار اینکه محبتای شوهرم فقط خاص این دوره باشه،تازه همین دوره هم فقط به خاطر خودش باشه هم میترسم.ما واقعا باهم صمیمی نیستیم،هر کدوممون محتاطانه برخورد میکنیم ،هیچ اعتمادی هم این وسط نیست!ته ته دلم دوستش ندارم حتی با اینکه متاسفانه بهش وابستم،این وابستگی یک طرفه از هرچیزی بیشتر آزارم میده.مثلا همین دیروز میخواست یه ماموریت سه روزه بره،شب چون دیرکرده بود بهش تلفن زدم، تازه اونجا بهم میگه فرداشب ساعت 7 دارم میرم مشهد! الان اومدم بلیت بگیرم!(پنهان کاری) .این بماند که چقدر ناراحت شدم و با دوتا زبون بازی از دلم دراورد.فرداش با عجله از سر کار برگشتم 4.5،نهارمو نخورده بودم واسه اون اورده بودم که ببره واسه تو راهش و غذای تازه بخوره،هزار تا کار واسه خودشیرینی تو ذهنم برنامه ریزی کرده بودم که واسش انجام بدم. اما اون حتی خونه نمونده بود که با من خداحافظی کنه،(حتی صبحم به من نگفته بود که بعد از ظهر نمیاد با اینکه میدید من کلی برنامه ریزی کردم و میدونست دوس دارم بیاد و ناراحت میشم،حتی ازش خواسته بودم!) بهش زنگ هم که زدم گفت غنیمت بوده حداقل کلاسای ساعت 4 تا 6 رو میتونستم برم،یعنی چی بیام خداحافظی؟ خوب خداحافظ دیگه!منم گریم گرفته بود اما یه ذره هم گریه من واسش مهم نبود! حالم از خودم واسه اینکه من انقدر بهش وابستم و اون بی تفاوت ،بهم میخوره.
    این درحالیه که وقتی من میخوام برم قبلش باید کلی هواشو داشته باشم که گریم نندازه و با دل خوش برم.
    نه معنی خودشیرینی رو میفهمه نه معنی خداحافظی رو و نه هم واسش مهمه که من این سه شب کجا هستم نیستم تنهام یا نه. انگاری تنها گذاشتن من واسش یه عادت شده.(در سال دو سه بار بیشتر ماموریت نمیره، با قهرکردنای خودش منظورمه)
    به نظر من شوهر من اصلا ثبات شخصیتی نداره!
    نمیتونم به رفتارش و به کارهاش اعتماد کنم. شرایط کاریمو و خجالتهامم که مزید بر علت میشن.
    [align=center]خدايا آن گونه زنده ام بدار كه نشكند دلي از زنده بودنم
    و آن گونه بميران كه كسي به وجد نيايد از نبودنم...
    [/align]

  7. #95
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    141
    Array

    RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!

    بهت نمیگه چون خوب معنی دوست داشتن و خودشیرینی رو حس میکنه!
    بهت نمیگه چون حس کرده که از ته قلبت دوسش نداری!
    مینا جان! همسر شما یه فرد عاقل و بالغه؛ درست مثل شما!
    تو به زندگیت اعتماد نداری و این مهم ترین دلیل برای بچه دار نشدنت هست! تو با همسرت صمیمی نیستی و داری براش نقش بازی میکنی و متاسفانه همون جوری که شما داری درک میکنی که توی این زندگی چه خبره؛ ایشون هم به همون نسبت درک میکنند! منتها با یه تفاوت و اون اینه که من هنوز هم با همه ی این تفاسیر خوب دارم متوجه میشم که همسرت دوست داره و این دوست داشتن فقط و فقط بخاطر شماست!
    ببین مینا جان! هیچ مردی اگر زنش رو نخواد و دوسش نداشته باشه، تصمیم نمی گیره که بچه ای از ایشون داشته باشه!
    آیا شما فکر میکنی بچه ای اگر به دنیا بیاد؛ فقط مال پدرشه که میگید بچه دار شدن رو هم برای خودش میخواد؟
    همسر شما میخواد بچه دار بشید چون میخواد تو رو برای خودش داشته باشه؛ چون دوستت داره و نمی خواد از دستت بده!
    اما درست میگی؛ هر دوی شما وابستگی تون بیشتر از دوست داشتن هاتون شده!
    شما به همسرت وابسته ای و دلت میخواد بخاطر خودت؛ تنهاییت؛ دوستاتت؛ خانواده ات یا حتی آبروت، اون رو به هر نحوی داشته باشی؛ حتی اگر رابطه ی شما بدترین نوع رابطه باشه! و البته اینها هم از ترسهای شما نشات میگیره!
    از اینکه می ترسی تنها بشی
    می ترسی دیگران سرزنشت کنند
    می ترسی دیگران دوست نداشته باشن
    می ترسی شخصیت و غرورت خدشه دار بشه!
    مینا جان! تو دختر باهوشی هستی و همیشه موفق بودی و الان نمی خوای دیگران ببینند که در زندگی خانوادگیت نتونستی مثل همیشه موفق باشی!
    اما این نوع برخورد، برای همسرت آشکار شده و ایشون خوب درک میکنند که شما خودت و البته خیلی خیلی ببخشید خودخواهی هات رو بیشتر از ایشون دوست داری!
    مینا معذرت میخوام که برات تند نوشتم؛ فقط دوست دارم کمی تا اندکی خوب فکر کنی!

  8. 4 کاربر از پست مفید del تشکرکرده اند .

    del (پنجشنبه 10 آذر 90)

  9. #96
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 اردیبهشت 92 [ 09:40]
    تاریخ عضویت
    1389-7-21
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    7,206
    سطح
    56
    Points: 7,206, Level: 56
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    1,662

    تشکرشده 1,673 در 522 پست

    Rep Power
    85
    Array

    RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!

    نقل قول نوشته اصلی توسط del

    بهت نمیگه چون حس کرده که از ته قلبت دوسش نداری!
    نه،من اونو دوسش دارم اما اون منو دوسم نداره ،احساسمو درک نمیکنه حداقل زمانی که خودم دارم بهش احساسمو میگم که دیگه میتونه بفهمه.(به خدا چون من اونو دوست دارم اما اون نه، دارم تمرین میکنم که مهرشو از دلم درارم دیگه!)


    من هنوز هم با همه ی این تفاسیر خوب دارم متوجه میشم که همسرت دوست داره و این دوست داشتن فقط و فقط بخاطر شماست!
    پس چرا من باید آخرین لحظه متوجه بشم کجا داره میره؟پس چرا کلاس درسیشو به خاطر هر موضوعی کنسل میکنه جز من؟ پس چرا حتی از یه خداحافظی دریغ میکنه؟
    اتفاقا این چند وقت که باهام خوب شده بود ازش خواستم که با هم عشقولانه باشیم و کارهای رمانتیک رو مسخره نکنه،اما اون حتی خداحافظی رو هم دریغ میکنه و منو مسخرم میکنه؟
    من این کار رو هم به خاطر آبروم میخواستم؟!
    غذامو نخوردم به خاطر آبروم میخواستم؟!


    آیا شما فکر میکنی بچه ای اگر به دنیا بیاد؛ فقط مال پدرشه که میگید بچه دار شدن رو هم برای خودش میخواد؟ آره در نهایت مال اونه دیگه.(از نظر حقوقی)

    اما درست میگی؛ هر دوی شما وابستگی تون بیشتر از دوست داشتن هاتون شده!
    شوهرمم به من وابستس!!!!!!!واقعا؟؟

    مینا معذرت میخوام که برات تند نوشتم؛ فقط دوست دارم کمی تا اندکی خوب فکر کنی!

    خیلی ازت ممنونم.شما خیلی به من لطف دارین
    میشه واسم توضیح بیشتری بدید در مورد سوالام لطفا
    [align=center]خدايا آن گونه زنده ام بدار كه نشكند دلي از زنده بودنم
    و آن گونه بميران كه كسي به وجد نيايد از نبودنم...
    [/align]

  10. #97
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    141
    Array

    RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!

    "پس چرا من باید آخرین لحظه متوجه بشم کجا داره میره؟"

    شاید این موضوع خیلی اتفاقی پیش اومده براش! شاید این هیچ وقت برات مهم نبوده که وقتی نیست احساسات بدی داری؛ شاید مهم بوده و بهش بروز ندادی که دلم میخواد قبل از رفتنت یه شب خوب کنار هم داشته باشیم که حداقل کمتر دلتنگ هم بشیم!
    فکر میکنی اگه متوجه بشی که کجا داره میره؛ چه کارهایی واسش انجام میدادی؟
    آیا قبلا ها اگر موقع سرما جایی میخواست بره؛ اون قدر بهش توصیه های مادرانه نه؛ توصیه های عاشقانه می کردی که مواظب خودش باشه؛ یا نبودش رو یه موقعیت مناسب میدی برای اینکه تنش کمتری داشته باشید؟ برای اینکه یه فرصت بهم بدید که حداقل یه کم احساسات خوب قبلی تون برگرده!


    "پس چرا کلاس درسیشو به خاطر هر موضوعی کنسل میکنه جز من؟"

    میتونی چند تا مساله ی مهم مثال بزنی که بخاطرشون کلاسهاش رو کنسل کرده و اتفاقی موضوعی که تو خواستار اون بودی به قیمت کنسلی کلاسش! در ضمن فکر میکنی موضوعاتی که بخاطرشون کلاسهاش رو کنسل کرده؛ مستقیم و غیرمستقیم سود اون به زندگی تو و به تو برنمیگشته!

    "پس چرا حتی از یه خداحافظی دریغ میکنه؟"

    برای اینکه از خداحافظی های قبلی خاطره ی خوب نداشته!
    برای اینکه شاید بیشتر اوقات ماموریت رفتن هاش فرصتی شده براش که یه کم آرامش به دست بیاره بجای دلتنگی!
    برای اینکه شاید این موقعیت ها براش حکم یه فرار رو داشته!
    برای اینکه شاید همسرش هیچ وقت موقع رفتنش، دسش رو حلقه نکرده دور گردنش و با ناز و عشوه و حتی لمس گونه هاش بهش نگفته که هر لحظه نبودنت برام به اندازه ی یه عمر میگذره!
    برای اینکه بودنش و نبودنش؛ توی اون خونه یه حس رو بیشتر بهش منتقل نمی کنه که همه چیز عادیه!


    "اتفاقا این چند وقت که باهام خوب شده بود ازش خواستم که با هم عشقولانه باشیم و کارهای رمانتیک رو مسخره نکنه،اما اون حتی خداحافظی رو هم دریغ میکنه و منو مسخرم میکنه؟"

    چرا از ایشون خواستی! چرا عمل نکردی! چرا بهش نمی فهمونی که همه ی وجودت و دوست داشتنت سرشار از ایشونه! چرا باید حرفش رو بزنی که بیا عشقولانه باشیم؛ وقتی ناراحتت کرد و تو به روش لبخند زدی و رفتی نشستی کنارش و حرف رو عوض کردی یعنی دوست دارم!
    وقتی خسته بود؛ موقع خواب ازش خواستی که ماساژش بدی؛ یعنی درکت میکنم!
    وقتی سر کار که بهت زنگ زد؛ با روی خوش و با خنده جواب تلفنش رو دادی یعنی دوست دارم!
    وقتی بابت اینکه به فکر زندگیتون هست؛ ازش تشکر کردی قلبا یعنی قدرش رو می دونی!
    وقتی در مورد سختی ماموریت کاریش حرف رو پیش میکشی و اینکه چقدر اذیت میشه، بهش میگی یعنی ارزش کارت رو می فهمم!
    وقتی به برنامه ریزیهاش احترام میذاری و می پذیریش یعنی بهت اعتماد دارم!
    وقتی شب همه ی وجودت رو به چشماش می سپاری و بدون آه و ناله؛ از اینکه اون این قدر خوب تونسته ارضات کنه ازش تعریف می کنی یعنی اقتدارش رو زنده کردی!


    "من این کار رو هم به خاطر آبروم میخواستم؟!
    غذامو نخوردم به خاطر آبروم میخواستم؟!"

    نه؛ تو دوست داری که رابطه تون رمانتیک بشه؛ اما کم تحمل و پر توقع هستی؛ تو همسرت رو دوست داری؛ اما به ازای یه کار کوچولو که براش انجام میدی؛ پر میشی از توقع که باید یه لیست بلند بالا برات انجام بده!

  11. 4 کاربر از پست مفید del تشکرکرده اند .

    del (پنجشنبه 10 آذر 90)

  12. #98
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 اردیبهشت 92 [ 09:40]
    تاریخ عضویت
    1389-7-21
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    7,206
    سطح
    56
    Points: 7,206, Level: 56
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    1,662

    تشکرشده 1,673 در 522 پست

    Rep Power
    85
    Array

    RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!

    من از بچگی آدم خیلی احساساتی بودم،همیشه موقع خداحافظی بدترین لحظات زندگیم بود، پر از اشک و دعا.
    چندین بار تا حالا ازش خواستم،تا حالا بارها و بارها به من چیزی از رفتنش نگفته،ازش گله کردم،گریه کردم،خواهش کردم اما...........
    زمانی که ازش خواسته بودم عشقولانه باشیم دقیقا زمانی بود که شام مورد علاقشو درست میکردم،به خودم رسیده بودم،واسش کلاه خریده بودم، چند روز بود صبح زود واسش انواع تنقلاتو بسته بندی میکردم تو کیفش میزاشتم،
    بارها زمانی که دیر میومد خونه بهش میگفتم خسته نباشی اما اصلا لازم نیست انقدر به خودت سخت بگیری، تازه منم خیلی تنهام بیا با هم خوش بگذرونیم،بریم بیرون،بریم پارک ،کارهای بانکیشو انجام داده بودم تا اون درسشو بخونه.
    همیشه بهش گفتم بدون تو زندگی واسم خیلی سخت میشه(متاسفانه متاسفانه چون بهش وابستم و اعتماد به نفسم صفره) حتی همین دفه آخر گفتم کاش میدونستی چقدر تا صبح ترسیدم وقتی خونه نیومدی.قول بده دیگه تنهام نذاری.
    میدونید چرا انقدر بهش بها میدادم؟چون محبتا و حرفای این چندروزشو باورکرده بودم.چون سادم.
    چون میدونم تا وقتی من خوب نباشم نباید توقع خوبی داشته باشم.اما افسوس.............
    اگه کسی خواب باشه میشه بیدارش کرد اما اگه خودشو به خواب زده باشه هیچ کاری ازمون برنمیاد.
    اون به خواسته ها و گریه و احساسات من توجه نمیکنه،کار خودشو انجام میده،وقتی اومد با یه سوغاتی خیلی کوچیک، با یه خنده دوباره دل من(به قول بنده خدا،گوش مخملی) رو به دست میاره. منم که همیشه از رفتنش میترسم پس باید سکوت کنم و لبخند بزنم!
    [align=center]خدايا آن گونه زنده ام بدار كه نشكند دلي از زنده بودنم
    و آن گونه بميران كه كسي به وجد نيايد از نبودنم...
    [/align]

  13. کاربر روبرو از پست مفید آفتاب همدرد تشکرکرده است .

    آفتاب همدرد (چهارشنبه 09 آذر 90)

  14. #99
    کارشناس افتخاری

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1390-1-25
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,231
    امتیاز
    15,345
    سطح
    79
    Points: 15,345, Level: 79
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,934

    تشکرشده 5,973 در 1,154 پست

    Rep Power
    146
    Array

    RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!

    خواهرم
    ممکنه بدونم اخرین بار که تستهای هورمونال انجام دادید کی بوده و وضعیتتون رو طی اخرین ویزیت چگونه ارزیابی کرده اند؟
    در صورتیکه جواب ازمایشات و نظریه سونو رو برام بذارید ممنون می شم

  15. کاربر روبرو از پست مفید sci تشکرکرده است .

    sci (پنجشنبه 10 آذر 90)

  16. #100
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 35,998 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array

    RE: چطور تغییر کنم و زندگیم را تغییر دهم؟!!!!!!

    این تاپیک به علت طولانی شدن قفل می شود



    آفتاب همدرد عزیز

    بهتره تاپکی در راستای شناخت بیشتر خودت و تلاش برای تغییر روی خودت با بیرون آمد از تمرکز بر دیگران باز کنی .تا نتیجه بهتری از راهنمائیها دریافت کنی

    موفق باشی عزیزم


    .

  17. کاربر روبرو از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده است .

    فرشته مهربان (پنجشنبه 10 آذر 90)


 
صفحه 10 از 10 نخستنخست 12345678910

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 98
    آخرين نوشته: شنبه 05 مهر 93, 01:51
  2. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 اردیبهشت 93, 09:49
  3. میخوام تغییرکنم...
    توسط tamanna139269 در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 44
    آخرين نوشته: شنبه 29 تیر 92, 22:43
  4. آیا تنها راه نجات زندگی ام تغییر خودم است؟ این تغییر یعنی چی؟
    توسط خاموش در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: چهارشنبه 24 فروردین 90, 12:55

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:07 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.