سلام.هیچ کس منو راهنمایی نکرد.شاید خیلی عجول بودم.من ایمیل شوهرم رو جواب دادم.من خیلی خستم.خیلی نا امیدم.دلم می خواد همه چیز زودتر تموم بشه.فکر می کنم خدا هم منو فراموش کرده.هیچ کاری غیر از گریه کردن از دست من بر نمی اد.مگه میشه شوهرم به این سرعت عشق من از یادش رفته باشه.من حسابی دلم شکسته خیلی.من دیگه تحمل این روزای سخت رو ندارم.من هیچی برا زندگیمون کم نذاشتم.چطور بعضی ها به این راحتی می تونن زندگی دو نفر را خراب کنن .خونواده شوهرم با نیمی از اقوامشون قهرن و من این رو بعد از ازدواجم فهمیدم.کاش کسی می توونست به من کمک کنه.کاش می مردم خسته شدم.خیلی دلم گرفته.چرا شوهرم حتی اگر تصمیمش طلاقه با من حرف نمی زنه؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)