از همه دوستان همدردی به خاطر راهنمائی ها متشکرم
سعیمو می کنم حساسیتمو کمتر کنم.
تشکرشده 3,297 در 818 پست
از همه دوستان همدردی به خاطر راهنمائی ها متشکرم
سعیمو می کنم حساسیتمو کمتر کنم.
تشکرشده 7,657 در 1,487 پست
سلام
ببخشید توی یه جایی که اصلا تجربه ندارم دارم نظر میدم.
اما فقط یه چیزی به ذهنم رسید که بگم.
دوست عزیز من فکر میکنم گفتن این حرف چند تا ضربه ی بد به زندگیتون میزنه.ازش پرسیدم یعنی وقتی بوسم می کنی به یکی دیگه فکر می کنی
یکی اینکه شکاک بودنتون رو علنا دارید میگید بهش.
یکی اینکه اگه هم یه همچین حالتی نباشه شاید توی ذهنش این رو بوجود بیارید.
یکی دیگه اینکه یه حریمی از بین رفته و ممکنه در آینده بهش این جرات رو بدید که همسرتون بتونه راحت تر از این مسایل صحبت کنه.
اینا رو نمیگم که از گفتن این حرف الان عذاب وجدان بگیرید. فقط فکر کردم توی حرف زدنتون با همسرتون بهتره بیشتر حواستون رو جمع کنید.
از شما و از همه کارشناسای عزیز عذر میخوام.
موفق باشید
دختر مهربون (پنجشنبه 05 بهمن 91)
تشکرشده 3,297 در 818 پست
آره متاسفانه اونقدر رو دادم بهش یه حرفایی می زنه البته به شوخی آتیش می گیرم.
یه جک بگم؟
گفتم که من وارد خانواده مذهبی شدم و گفتم که اونشب مادرم افطاری می داد.اونجا طبق معمول دختر دائیم حجاب کامل نداشت چون مرتب در اتاق مردا باز و بسته می شد و او هم در حال کمک بود و جلوی دید مردا در نتیجه مادر شوهرم دیده در ذهن مبارکش سپرده و چون همیشه در حال تعریف از حیای خودشونه امشب شوهرمو مخاطب قرار می ده می گه اونشب چرا باید اونطور بود ؟چرا مادرش گوشزد نمی کنه.بعد هم از من تعریف می کنه ناراحت نشم.منم می یام تو خونه اسنگ همون دختر دائیم که حرصمو با کاراش در می یاره به سینه می زنم می گم چرا باید مادرت به فامیلای من توهین کنهالبته باز نتونستم جلوی زبونم بگیرم گفتم دیگه نمی دونه پسرش خوشش می یاد و چمو دلش باز می شه.
توضیحات:شهر ما شهره کوچیک و مذهبیه و حجاب کامل چادره و دختر دائیم اونشب با مانتو می گشت.یه موقع فکر نکنید چی کرده دختر دائی حادثه سازم.
تشکرشده 5,967 در 1,568 پست
عزیزم با این لحن حرف زدنت دستی دستی شوهرت رو می بری به سمتی که از اون می ترسی. چرا ؟ ضادق بودن این نیست که ادم هر چی تو ذهنش میاد بدون سند محکم در زبانش باشه. بلکه صادق بودن یعنی عشق خودت رو صادقانه به همسرتون نشون بدی. یعنی دروغ و تزویر در کلام و رفتارت با همسرت نداشته باشی.
یک مساله دیگه هم این که هیچوقت با کنایه و طعنه با همسرت حرف نزن و همچنین بدون اوردن دلیل همسرت رو متهم نکن. اگر فکر میکنی یک حرفی اینقدر بده که نمی تونی مستقیم به اون اشاره کنی پس با کنایه هم نگو اکر فکر می کنی باید گفته بشه و بد نیست محترمانه و بدون متهم کردن بیانش کن. نه اینکه اینطور حرف بزنی: "چشمو دلش باز میشه" و "شیطون وسوسه ات کرده" و .....
هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند
deljoo_deltang (پنجشنبه 05 بهمن 91)
تشکرشده 7,657 در 1,487 پست
بعضی وقتا آدما ممکنه از ترس اینکه اگه به طرفم بگم چه عکس العملی نشون میده، از فکر و خیال یه چیز بد بیان بیرون. و یه جورایی یه مانع برای ادامه ی رفتار ناشایستشون میشه.
به خاطر همین بعضی وقتا میگن که حتی اگه از چیزی مطمئن بودید خودتون رو بزنید به اون راه.
فکر میکنم برای اینکه زندگی بهتری داشته باشید، بهتره سعی کنید از این به بعد به همسرتون بگید که خیلی بهش اعتماد دارید و میدونید که توی زندگی مشترکتون فقط به فکر شماست.
به قول آقای sci باید اعتبار بخشی کنید.
خواهش میکنم بیشتر مراقب کلماتی که بین شما و همسرتون رد و بدل میشه باشید.
دوستان راهنمایی های خوبی کردن. لطفا به همینا عمل کنید. وگرنه همین آشه و همین کاسه.
دختر مهربون (سه شنبه 08 شهریور 90)
تشکرشده 3,297 در 818 پست
من متاسفانه فن بیان ندارم.و اصلا موقعیت شناس نیستم.یه چیز هم اینکه شوهرمم خیلی ساده همه چیو می گه البته نه مثل من با نیش و کنایه.منم می خوام مثل اون باشم نمی تونم.و نکته دیگه اینکه شوهرم خیلی رو می ده به من. حاضرم قسم بخورم هیچکس مثل شوهرم نباشه.شاید منم دلم به این اخلاق منحصر به فرد شوهرم گرمه.
تشکرشده 12 در 9 پست
سلام!
به نظر من زیاد پیچیده کردید قضیه رو!
والله خیلی وقتا مردا اصلا منظوری ندارن، حتی فکری هم در سرشون ندارن اما همچین افکاری از طرف دیگران به بادشون میده! نمونش ماجرای خود من که خوندنش خالی از لطف نیست:
وقتی دوران دبیرستان بودم مراسم مادر بزرگ مرحومم بود. از مدرسه اومده بودمو و خسته و کوفته رفتم اتاق پشتی که تاریک بود دراز کشیدم. کمی بعد دختر خالم اومد بالا سرم و چند تا سوال معمولی ازم پرسید و رفت. منم از بس خسته بودم چیزی نفهمیدم. در این اثنا خالم صداش میکنه. من میشنوم اما از شدت خستگی جواب نمیدم(اتفاقا ماه رمضون هم بود) اون هم نمیده! حدودا 2 دقیقه بعد که دختر خالم میره صدای کتک کاری و دعوا میشنوم! پا میشم میرم میبینم خالم تو یه گوشه دختر خالمو داره میزنه! خاله دیگه و دختر خاله هام هم دارن نگاه میکنن! منم میگم چی شده هیچکی چیزی نمیگه! خودم حدس زدم فکر دیگه ای کردن اما وقتی دیدم جواب نمیدن منم پیگیر نشدم. روز بعد اونیکی خالم گفت چرا صداش کرده بودی؟!؟!؟!؟!؟! گفتم من؟ گفت آره تو! گفتم من صداش نکردم خودش اومد! گفت موقع اعتراف گرفتن! گفته اون(من) صدام کرده! حالا شما قیافه منو تصور کنید که باید اثبات کنم که من صداش نکردم....
روز ها گذشت و من تا چند سال ناراحت این قضیه بودم و حتی خالمو نفرین کردم به خاطر این کارش و حتی تو دفترخاطراتم نوشتم... کینه بدی ازش به دل داشتم... متاسفانه خالم هم به فاصله کمی مریض شد، یعنی بیماریش تشخیص داده شد(اسکیزوفرنی پارانوئیدی_شکاک) و من شدم نزدیک ترین فامیل بهشون! الان هم به شکل عجیبی بهم اعتماد دارن و صمیمی هستیم! :D
جمع بندی صحبت هام رو به اینجا می رسونم که:
تا مطمئن نیستید در مورد کسی بد گمان نشید که به غیر از عذاب براتون چیزی نداره.
اگر جنابعالی خودتون رو مذهبی میدونید باید بگم که مذهب شما اصل رو بر برائت قرار داده، یعنی تا زمانی که اثبات نشده کسی گناه کاره اعتقاد بر پاکی اون هست. علی (ع) هم سو ظن رو نکوهش کردند. پس باید در افکارتون تغییر به وجود بیارید...
بد بختانه در خیلی از موارد افراد بی گناهی قربانی میشن(مثل من، که خوشبختانه و به لطف خدا آخرش خوب تموم شد) شما هم اجازه ندید که این اتفاق ادامه پیدا کنه و برای همسرتون رخ بده...
قدر نعمت های زندگیتون رو بدونید و ازش لذت ببرید.
شاد باشید.
nice.r (پنجشنبه 05 بهمن 91)
تشکرشده 7,657 در 1,487 پست
شما تصمیم بگیر که فن بیان رو یاد بگیری و لحن صحبت کردنت رو عوض کنی.من متاسفانه فن بیان ندارم.و اصلا موقعیت شناس نیستم.یه چیز هم اینکه شوهرمم خیلی ساده همه چیو می گه البته نه مثل من با نیش و کنایه.منم می خوام مثل اون باشم نمی تونم.
اینجا دوستای زیادی هستن که میتونن کمکتون کنن.
شاید اینکه همستون این کار رو میکنه هم درست باشه.(البته فعلا به طرز ارتباط گرفتن خودتون توجه کنید)
پس ببینید راه درست چیه و به دنبال اون باشید.
شاید برای اینکه بتونید کاربردی این موضوع رو یاد بگیرید، بهتره که موقعیت های مختلف رو توضیح بدید و مکالمات خودتون رو بیارید(مثل همین هایی که تا الان برامون نوشتید) تا دوستان راهنماییتون کنن چه مکالمه ای درست تره.
اینجوری توی موقعیت های مشابه میتونید مکالماتتون رو تصحیح کنید. و به مرور زمان توی موقعیت های جدید هم دستتون میاد چه جوری عمل کنید
تشکرشده 3,297 در 818 پست
ممنون ازراهنمائی هاتون.اما چه طور می گید می تونم عوض شم وقتی خلق و خوم اینه.زود راجع به چیزی قضاوت می کنم نه تنها با همسرم با مادرمم این طورم.تا می یاد توصیه کنه داد می زنم چرا منو با دیگران مقایسه می کنی من نمی تونم مثل اونا باشم همیشه زدم تو ذوقش.چون دختر اجتماعی نیستم با دیگران این رفتارو ندارم فقط می یاد تو ذهنم اما بیچاره مادر و همسرم .دائم در حال نیش زدنم.بعدشم پشیمون می شم.
فکرشو کنید همسرم یه اشتباه کوچیک مرتکب شده اگه رفتارم درست باشه صد در صد ازم معذرت خواهی می کنه اما من با زبونم همچین می چزونم بعدچند دقیقه می فهمم زیاده روی کردم اینجاست که ورق بر می گرده و من می رم ازش عذر خواهی می کنم و اشتباه اون به خودی خود فراموش می شه بدون اینکه معذرت بخواد.خیلی ازین موارد پیش می یاد همیشه هم آخرش همین طوره و این حس خوبی به من نمی ده چون در واقع مقصر کسه دیگه بوده اما من با ندونم کاری خودمو مقصر می کنم
تشکرشده 7,657 در 1,487 پست
ببخشید یه تصحییح بکنم اینجا منظورم درست نباشه بود.
شما این تاپیک رو خوندید؟نوشته اصلی توسط دختر مهربون
الگو های رفتاری در حل مشکلات
یه سر بزنید و اگه دوس داشتید( یا اونجا یا توی تاپیک خودتون )به سبک همون تاپیک مسائلی که پیش اومده رو بنویسید تا دوستان کمک کنن.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)