سلام صحرا جان
خیلی دوست داشتم این چند روز بپرسم اوضاع چه طوره ولی می ترسم تایپک تو راهم ببندند مثل مال شمیم بگن چت گونه است
اوضاع چه طوره با همسرت آشتی کردی چی کارا کردی؟
اوضاع بهتر شده؟
تشکرشده 3,442 در 1,036 پست
سلام صحرا جان
خیلی دوست داشتم این چند روز بپرسم اوضاع چه طوره ولی می ترسم تایپک تو راهم ببندند مثل مال شمیم بگن چت گونه است
اوضاع چه طوره با همسرت آشتی کردی چی کارا کردی؟
اوضاع بهتر شده؟
[align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]
eghlima (یکشنبه 13 شهریور 90)
تشکرشده 634 در 321 پست
اقلیما جان سلام
والا اولش تعطیلات داشت خوب پیش میرفت یعنی حداقل دعوا مرافه نبود . ولی جمعه قرار بود باهم بریم واسه من و خودش خرید کنیم بعد از اینکه اولش غر زد که باید از درسم بزنم با این و اون برو یهو مامان خانومش زنگ زده اقا بدو بدو رفته اونجا حالا درس نداره که !!!!!!!!!! خلاصه گفتم خوب درست بخون بتونیم بریم الان میری اونجا از درستم میمونی یهو جنگ زرگری راه انداخت و قهر کرد ( همیشه عادتش اگه قرار باشه واسه من کاری کنه قهر میکنه تا از موعد اون کار که گگذشت میاد منت کشی خلاصه برام عادی شده )منم نمیخوام اشتی کنم دیگه ازین قهر و اشتیا خسته شدم خانوادشم که دست از سرمون بر نمیدارن من روزی اگه 10 مین با مامانم حرف بزنم ولی مامان جونش از 7 صبح یه بند تل میزنه تا 11 شب واقعا" ادم روانی می کنن . این اقا و خانوادش که معتقد بودن عروسی مهمونی یعنی چی نمیدونم چرا واسه خودشون با کله میرن امشبم عروسی پسر دوست باباش اقا با مامان خانومش میخوان باهم برن حالا ما عروسی پسر داییمون معنی نداشت بریم پاتختی داداشم با گریه گذشت ... .
الان دنبال یه مشاور خوبم که حالم روبراه کنه واقعا" دارم مریض میشم
sahra100 (دوشنبه 14 شهریور 90)
تشکرشده 634 در 321 پست
سلام
امروز 6 تا جا برای وقت مشاوره زنگ زدم زودترینشون 7 مهر حالا چیکار کنم ؟
اقای sci با ما قهرید ؟ دیگه سری به اینجا نمیزنید!!!
تشکرشده 3,442 در 1,036 پست
سلام صحرا جان
راستش یه زمانی ما هم همین طوری بودیم همش سر همه چیز باهم دعوا داشتیم مخصوصا سر خانواده اون اسم خانواده اش که می اومد تو خونمون دعوا و مرافه میشد
کاری که ما کردیم قطع رابطه با خانواده های دو طرف بود هم خوب بود هم بد
کاش میشد خونتونو یه کم از مادرش دور می کردید
خیلی خوب کردی برای مشاوره وقت گرفتی
[align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]
eghlima (دوشنبه 14 شهریور 90)
تشکرشده 634 در 321 پست
اقلیما جان سلام
ما خونه هامون دور بود ولی یهو مادرش با اینکه جای دیگه خونه داشتن از همه شرایطم بهتر هست ولی اونجارو اجاره دادن اومدن بالای ما منم مخالفتی نداشتم خوب گفتم چه خوب کنار یکی هستیم ولی اینا زندگیمون بهم ریختن با نادونی هاشون . باورت نمیشه دیشب ا مامانش دوتایی رفتن عروسی انگار اونا زن و شوهرن همش با همن من همیشه یا تنهام یا بابا مامانم میان میبرنم که غصه نخورم اونم همش مامانش تل میزنه اینور اونورن باهم مثلا" اسم خودشو گذاشته مومن ... . دیشب که ساعت 12 1 اومد خونه نشست جلوی من کانال ... نگاه میکرد
دیشب تا صبح تو خوابم فکر کنم گریه می کردم چشام میسوزه . الانم سرکار همش اشکم میریزه همش چندروزه الکی اشکم میرزه دلم میخواد برم یه جا یه عالمه شیشه باشه همش خورد کنم تمرین تنفس میکنم مراقبه میکنم اون موسیقی که sci داد گوش میکنم ولی 15 min خوب میشم دوباره حالم بد میشه
واقعا" نمیدونم چیکار کنم کم اوردم فکر کنم زندگی هیچکس به بدیه مال من نیست از خونمون متنفرم عصرا با گریه میرم خونه ازاونم متنفرم همه زندگیو با بچه بازیو خودخواهیش خراب کرده حتی یه قدمم واسه بهبودش بر نمیداره
مشاور که 7 مهر وقت داده هرچیم میگردم واسه یکی زودتر پیدا نمیشه
تشکرشده 1,673 در 522 پست
سحر جان اگه مثله من از یه روانپزشک وقت بگیری بهتر نیست؟
این گریه های همیشگی و این اضطرابها باید قبل از هرچیزی رفع بشه.
راستی چند وقته خونه خودتونین؟
[align=center]خدايا آن گونه زنده ام بدار كه نشكند دلي از زنده بودنم
و آن گونه بميران كه كسي به وجد نيايد از نبودنم...[/align]
آفتاب همدرد (دوشنبه 14 شهریور 90)
تشکرشده 3,442 در 1,036 پست
صحرا باهاش حرف بزن
اون تو رو کم داره و می خواد این کمبود رو یه جوری جبران کنه میره سراغ مادرش
کاش دیروز تو هم رفته بودی عروسی
چرا نرفتی و گذاشتی مادرش جای تورو بگیره؟؟!!!
مگه دوتایی دعوت بودند؟
[align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]
eghlima (دوشنبه 14 شهریور 90)
تشکرشده 634 در 321 پست
مینا جان
اخه نمی خوام دارو مصرف کنم من میدونم مشکلم از کجاست اگه شوهرم نباشه یا درست رفتار کنه مسایلم حل .
من مرتب پیگیر تاپیکت هستم و دارم سعی میکنم هم پای شما تغییر کنم امیدوارم مسایلت بزودی حل شه
ما تقریبا" 4 سال ازدواج کردیم
اقلیما جان
جفتمون دعوت بودیم ولی اون 9 ماهه با خانوادم رابطه نداره منم با خانوادش رابطه ندارم اخه اینا همونایی بودن که اعتراض می کردن من چرا عروسی فامیلم برم پاتختی داداشم همش گریه کردم خودشون بی کس کارن این حرفارو زدن دعوای ما سر اینا شد بعد خودشون حالا عروسی پسر دوست باباش که که تازه پدر همسرم 5 سال پیشم فوت شده با کله میرن !!!!!!!!! عروسی فامیلم برا من بده ه ه ه بعد واسه اینا خوبه . شوهر من که میگفت وقت ندارم از ساعت 5 امدش خونه که بدون برن عروسی
اون منو کم نداره اون یه دوست میخواد که هروقت خواست حالش ببره نخواست ولش کنه اون زن و زندگی حالیش نمیشه خانوادشم ...
که استغفرالله
sahra100 (دوشنبه 14 شهریور 90)
تشکرشده 2,035 در 738 پست
مشاوره براي مشكل شما كفايت مي كنه. فقط دنبال يك مشاور خوب باش. گاهي مشاور بد اوضاع را بدتر مي كنه.
حتما شوهرت را هم در جلسات مشاوره ببر چون به نظر مي رسه بيشتر از اين كه شما مشكلات رفتاري داشته باشي، اون داره.
اگه نيومد اول چند جلسه تنها برو. بعد به هر قيمتي شده راضي اش كن و با خودت ببرش.
ليلا موفق (دوشنبه 14 شهریور 90)
تشکرشده 634 در 321 پست
لیلا جان ممنون
مشاور خوب والا نمیشناسم دکتر میثاقم چند بار تل زدم برنداشت الانم همینجوری از یه مشاور وقت گرفتم که 7 مهر . اگه مشاور خوبی میشناسید لطفا" بهم معرفی کنید
واقعا" درمونده شدم دلم میخواد شده حتی برم با دیوار حرف بزنم ولی بگم خیلی خستم انگار بند بند بدنم حسابی زدن
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)