-----------------نوشته اصلی توسط آویژه
سلام
الان رفت و آمد متعادل است اصلا مشکل این نیست . اون قضیه مال 2 سال اول زندگی بود در جواب سوال یکی از اعضا
الان مشکل من اثرات ذهنی منفی گذشته که همراه فکر شوهرم هست و کارهایی که الان انجام می شه و باعث سردی شوهرم نسبت به من میشه
مادر شوهرم از روز اول من را دوست داشتند و هنوز هم به همان شدت دوست دارند بقیه هم همینطور ولی شدیدا نگران هستند که پسراشون به خانمشون محبت کنند ( حالا میخواد محبت از هر راهی باشه مالی -زبانی-همکاری جسمی و ...)
از طریق شوخی یا صحبت بی ارتباط طوری که پسرشون شک نکنه و نفهمه مانع میشن که زنش براش جلوه کنه - جلوه که بماند - کلا وجود او را از احساس نسبت به زن خالی می کنند که حتی خودش متوجه قضیه نمیشه !
مثلا به عناوین مختلف از من دورش می کنند . یک سال و نیم تو عقد بودیم نگذاشتند من یک بار کنار شوهرم بخوابم (تو خانه خودشون) . الان هم پنج ماه یکبار یاد همخوابی نمی کنه . اینقدر هم دختر ها و خانمهای محرم و نامحرم را برایش با ولع توصیف می کنند (هنوز هم همینطور ) که هیجکدام از حسنهای مرا نمی بیند. تعجب اینجاست وقتی می خوان از من خوبی بگن صبر می کنند خاطر جمع بشن که شوهرم از خانه رفت ...! بلاخره سخت مورد بی توجهی شوهرم قرار می گیرم .
علاقه مندی ها (Bookmarks)