دوستای خوبم مرسی از راهنمایی هاتون
این آقا از لحاظ اخلاقیات خیلی به ایده آل های من نزدیکه و این رو هم با منطقم دارم می گم
این سوال برام مهم ترین سواله چون قراره مسیر زندگی آیندم رو انتخاب کنم و این بار دیگه دست خودمه و گناه ش گردن خودمه و نه خانوادم و عذاب ش در صورت خطا هم برام بیشتره پس باید... باید گزینه م صحیح باشه, سخت ترین سوال کنکور زندگی مه در حال حاضر...
مشکل من هم اینجاست که از لحاظ مالی "صفر"ه یعنی توان رهن یا حتی اجاره ی خونه رو نداره... از پس مخارج عروسی بر نمی یاد و البته تا وقتی بخوایم ازدواج کنیم خب وضعمون بهتر خواهد شد اما نکته ی دیگه اینجاست که از خانوادش ناامیدم چون پدرش اهل منت گذاشتنه و حوصله ندارم دم به دقیقه بخواد بگه فلان کار رو براتون انجام دادم! چند مورد ازش دیدم که دارم می گم
میل به پیشرفت داره... کلی ایده داره و با هیجان از آینده می گه اما حرف کجا حقیقت کجا.... خیلی خوبه اینکه امیدواره اما گاهی فانتزی هاش از حقیقت اینکه می خوایم از صفر شروع کنیم فراتر می ره و این من رو می ترسونه و گاهی فکر می کنم شاید یه احساس زودگذر باشه!
در مورد تغییر کردن دور و اطرافم دارم می بینم که قبل ازدواج با هزار مشکل جنگیدن و بعدش آقا یکم وضعش خوب شده اخلاقش عوض شده.... یا خیلی چیزها که تو این تالار هم می شه دید.... خیلی این جمله رو دیدم: "باورم نمی شه! ما عاشق و دیوونه ی هم بودیم اما حالا متوجه شدم بهم خیانت کرده"!!!
حق دارم بترسم؟ من خیلی ترسو هستم قبلا هم گفتم ترسو بودنم در حال حاضر که یه دختر 23 ساله ام تو ازدواجه و نه چیز دیگه ای.
علاقه مندی ها (Bookmarks)