به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 31
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 01 آذر 90 [ 13:35]
    تاریخ عضویت
    1390-4-06
    نوشته ها
    64
    امتیاز
    1,774
    سطح
    24
    Points: 1,774, Level: 24
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    64

    تشکرشده 64 در 36 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: فرق گذاشتن خانواده شوهر بین دو عروس

    سلام mohsenn
    خیلی ممنون از راهنمایی های خوبت
    اما همه این راههایی رو که میگی من امتحان کردم جواب نداده و وضع از چیزی هم که بوده خراب تر شده تا جایی که وقتی رفتم خونه مادر شوهرم حتی با من سر سفره ننشسته و توی مهمونی ها هم دائم بهت تیکه انداخته و پشتشو بهم میکنه و میشینه و توهینایی میکنه که حتی گفتنش هم برام سخته.
    در ضمن ما تهران هستیم و خانواده هامون شهرستان , به همین خاطر اگه خیلی زود بریم ماهی یک بار اونم در حد دو رو که یک روزش اونجام و یک روزش خو.نه مامانم . ولی مادر شوهرم با تلفن یا پیغام فرستادن اینجام دست از سر من بر نمیداره پشت سرم خیلی حرفای..... میزنه و همه هم متاسفانه یا خوشبختانه میان بهم میگن .
    من خیلی دختر شادی بودم اینقدر که نبودنم همه جا حس میشد ولی الان افسردگی گرفتم.
    شوهرم از مادرش متنفر شده دوسش نداره مثل من به خاطر بقیه اعضای خانوادش میره اونجا ولی من میگم مادرشه باید بهش احترام بذاره . نمیخوام به خاطر من ازش جدا بشه به همین خاطر با خودم فکر میکنم شاید بهتر باشه من به خاطر شوهرم ازش جدا بشم تا اینقدر غصه منو نخوره .
    شما اگه جای من بودید چکار میکردید.

  2. #12
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    273
    Array

    RE: فرق گذاشتن خانواده شوهر بین دو عروس

    سلام الهام جان

    شما اگه جای من بودید چکار میکردید.
    من اگه جای شما بودم یه گوشم رو میکردم در گوشم دیگم رو دروازه .

    عزیزم مادرشوهرتون به شما حسادت میکنند تمام رفتار و حرفاشون جهت تخریب شماست تا خودشون رو بیشتر مطرح کنند که تا حالا هم موفق نشدند و تلاشهای بیشترشون هم نتیجه ای نخواهد داد .

    سعی کن کاملا بی تفاوت باشی و همه حرفاش رو نشنیده بگیری خوشبختانه رابطه ت با همسرت خوبه و فاصلتون از خانواده همسرتون هم زیاد . پس چه دلیلی داره با توجه کردن به حرفای خاله زنکی زندگی رو به کام خودت زهر کنی !!

    تمرکزت رو از مادرشوهرت و حرفاش بردار ذهنت رو کنترل کن و نگذار حرفای 100 من یه غازشون افکار ارزشمندت رو به خودش مشغول کنه .

    به تفاوت های رفتارشون با عروس جدید هم فکر نکن . این همه مراسم و خرید و جشن و... واسه اینه که اون 2 نفر خوشبخت بشن که هیچکدومش هم لازمه و تضمین این خوشبختی نیست . خوشبختی واقعی رو تو داری که بدون همه اینها از محبت و درک همسرت برخورداری .


    به نظرت دلیلی داره اجازه بدی که دیگران حرفای مادرشوهرتو به گوشت برسونن این حرفا اینقدر بی ارزشند که به هیچ کس نباید اجازه بدی وقتت رو با اینجور مسائل تلف کنند.

    خلاصه همه حرفام اینه که یاد بگیری و تمرین کنی که بی تفاوت باشی و سعی کنی اصلا نشنوی .

    بجای این فکرای منفی هم سعی کن واسه خودت و شوهرت برنامه بریزی که اوقات شادتری رو در کنار هم داشته باشین.

    شاد باشی



  3. 2 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    صبا_2009 (شنبه 11 تیر 90)

  4. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 06 بهمن 91 [ 19:17]
    تاریخ عضویت
    1390-3-25
    نوشته ها
    118
    امتیاز
    1,470
    سطح
    21
    Points: 1,470, Level: 21
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    270

    تشکرشده 270 در 103 پست

    Rep Power
    24
    Array

    RE: فرق گذاشتن خانواده شوهر بین دو عروس

    با خودم فکر میکنم شاید بهتر باشه من به خاطر شوهرم ازش جدا بشم تا اینقدر غصه منو نخوره .
    چه فكر خوبي افرين
    شوهرت حالا كه با شما زندگي ميكنه غصه ميخوره به خاطر رفتار مادرش ولي شما اگه ازش جدا شيد ديگه غصه نميخوره!!!؟چه استدلالي منطقي و مستدلي
    عزيز دلم شما ميگي حالا شوهرت غصه ميخوره ،پس بعد جدايي من ميگم داغون ميشه
    نميدونم شايد شما با جدايي ميخوايد فرار رو به جلو كنيد كه اين راهش نيست
    بابا فكر كنم حداقل ماهي يه بار را ميتوني تحمل كني ديگه
    ولي پيغام پسغام ها را نميتوني
    خوب از اين به بعد به هركسي كه همچين خبرهايي از جانب مادرشوهرت برات اورد بگو كه ديگه نميخواي اين چيزا را بشنوي و خيلي محترمانه ولي محكم بگو كه حتي اگه چيزي شنيدند به شما و همسرتون منتقل نكنند
    بگو كه اصلا دوست نداري بشنوي اين حرفا را
    اينها ميبخشيد يه مشت خاله زنك هستند كه شايد قصد بدي هم نداشته باشند ولي به اين كارا عادت كردند
    شما و شوهرتون بايد كاري كنيد كه اونها اين كارشون را درمورد شما قطع كنند همين
    و ديگه ماهي يه بار حضوري را هم بايد به هرسختي هست برا حفظ زندگي خودتون و شوهرتون تحمل كنيد
    لباسها در آب کوتاه میشوند و برنج ها دراز. در درازای زندگی برنج باش و در پهنای آن، لباس.
    واگر عمق این پند را نفهمیدی, بدان که تنها نیستی!

  5. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 01 آذر 90 [ 13:35]
    تاریخ عضویت
    1390-4-06
    نوشته ها
    64
    امتیاز
    1,774
    سطح
    24
    Points: 1,774, Level: 24
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    64

    تشکرشده 64 در 36 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: فرق گذاشتن خانواده شوهر بین دو عروس

    میدونم همه به خاطر این طرز فکر مسخرم میکنن ولی من فکر میکنم اگه نباشم دیگه شوهرم مجبور نیست حرفای مامانشو تحمل کنه یا ناراحتی و غصه منو ببینه , دیگه به این فکر نمیکنه که باید مادرشو رها کنه یامنو . ما همدیگر رو خیلی دوست داریم ولی محسن جان باور کن توی زندگیمون تنها خوشی که داریم همین عشق بینمونه که ما رو تا حالا کنار هم نگه داشته . 5 سال عید ندارم . تعطیلات ندارم . اگه به مسافرت میریم شوهرم از ترسش گوشیشو خاموش میکنه و گوشی منو هم خاموش میکنه که کسی آرامشمونو به هم نزنه ولی به محض روشن شدن تلفنمون تمتم خوشیمون تبدیل به عزا میشه . لحظات خوش زیادی با شوهرم داشتم عاشقشم ولی لحظاتی که غصه و ناراحتی بوده اونم به خاطر رفتار مادرش خیلی بیشتر بوده .
    به خدا پیر شده 30 سالشه ولی هر کی ببینش فکر میکنه داره میره تو 40 سال . چشماش مثل من گود رفته .
    من معمولا بهش چیزی نمیگم ولی اکثر مواقع خودش هست و میبینه . میگم اگه برم یه مدتی کوتاه سختشه بعد عادت میکنه دیگه اگه غصه هم داشته باشه غصه منو نمیخوره ولی میدونم بدون اون حتی یه لحظه زنده نمیمونم . خیلی نا امیدم آخه دیگه صبر و تحمل ندارم اگه داشتم اصلا حرف رفتنو پیش نمیاوردم . الان که دارم در این مورد با شما صحبت میکنم شوهرم اصلا نمیدونه تو فکرم چی میگذره , این یک ماها آخر مشکلاتم بیشتر شده ولی بهش چیزی نگفتم . آخه چشماش خیلی ضعیف شده دکتر گفته سن چشمش نسبت به سن خودش خیلی بالا رفته .
    آزار مادر شوهرم محسن جان چیزی نیست که بتونم ازش فرار کنم امتحان کردم همیشه دنبالمه.

    صبا جون ممنون از راهنماییت
    من همهی این کارهارو میکنم ولی بعضی حرفها هست که گذشتن ازشون خیلی سخته , به نظر شما همه رو فراموش کنم و اصلا فکر نکنم تو زندگیم مادرشوهرم در حقم چه کار کرده یا چه کار باید انجام میداده و نمیداده , یعنی شما میگید من حق ندارم ناراحت بشم , البته یه چیزی رو بگم من هیچوقت به روی مادر شوهرم نمیارم که از حرفش ناراحت شدم یه جوری برخورد میکنم که حتی فکر کنه اصلا حرفشو نشنیدم یا متوجه نشدم ولی توی دلم نفرینش میکنم و به خاطر کاراش نمیبخشمش , اوایل که ناراحتم میکرد میبخشیدمش با خودم میگفتم من که جای اون نیستم شاید حق داشته باشه , همیشه به شوهرم میگفتم پیش مادرت دوروبر من نگرد تا حساسیتش از بین بره فکر نکنه پسرشو ازش گرفتم هر وقت اونجاییم دوروبر مادرت باش من ناراحت نمیشم . بروی خودم نمیارم از حرفاش ناراحت میشم . راستش بعضی حرفهارو واقعا از این گوش میشنوم از اون گوش ... بهشونم فکر نمیکنم , مشکل بزرگم احساس تنهایی , به مادرم نمیتونم چیزی بگم و باهاش درد دل کنم چون میدونم خیلی غصه میخوره , خواهرام هم کوچیکن و خیلی توی مشکلات آبدیده نیستن , شوهرم که از همه بدتر تا بهش چیزی بگم یا با مادرش دعوا میکنه و قهر و دیگه نمیره اونجا یا همش گریه میکنه و میگه من تو رو بدبخت کردم توحقت نبود و.... هی میزنه تو سر خودشه الهی بمیرم براش که اینقدر عذاب میکشه .

  6. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array

    RE: فرق گذاشتن خانواده شوهر بین دو عروس

    الهام عزیز نوشته های زیر رو صبح برات تایپ کرده بودم که بفرستم و نشد.

    ------------------------------------------------------------------------------------------------------


    اینجا هیشکی به من کمک نمیکنه
    الهام عزیز انتظار داری بهت بگیم چیکار کن؟! بهت بگیم " این خانواده شوهره آخه تو داری؟! ازش طلاق بگیر برو!" ؟؟؟؟ یا انتظار داری بهت بگیم لباس رزم بپوش و بجنگ با مادر شوهرت؟...

    دارم به رفتن فکر میکنم با این که خیلی شوهرم رو دوست دارم ولی میخوام ولش کنم و برم , اونم بی خبر , میدونم اگه بهش بگم نمیذاره , بدون من نمیتونه تحمل کنه , منم نمیتونم , ولی میخوام برم الان یه هفته است دارم بهش فکر میکنم ....
    یه روز آقای مدیر واسم نوشت:
    هیچ عاقلی یه معامله میلیاردی رو به خاطر یه پنجاه تومنی خراب نمی کنه.

    منم این حرف رو واسه تو می نویسم... به نظرت عاقلانه است به خاطر حرف یکی دیگه، چنین رابطه قشنگی با همسر مهربانت رو خراب کنی؟ فکر می کنی جدا بشی چی در انتظارته؟ این الهامی که من می بینم که اینجوری همسرش رو دوست داره، دوباره بر می گرده سر خونه زندگیش. در اون صورت به نظرت مادرشوهرت بهانه های محکم تری برای تخریبت نخواهد داشت؟ نکنه می خوای بگی واسه همیشه می ری؟ به بعدش فکر کردی؟ می خوای چیکار کنی؟ ...

    نه بانو!
    تو اولین کسی نیستی که مورد بی مهری مادر شوهرت قرار گرفتی آخرین کسی هم نیستی که دچارشه. آدمای قبل از تو هم خیلیاشون تونستن بایستن و مشکل رو یه جوری حل و فصل کنن. پس تو هم می تونی. لطفا فکر فرار و ترک و جدایی و این چیز ها رو از کله ت بیرون کن. دیگم از این حرفا نزن که خیلی از دستت ناراحت می شما

    عزیزم من بهت حق می دم. مدام داری مقایسه می کنی بین موقعیت عروس جدید و خودت و می بینی بینتون خیلی فرق گذاشته شده.

    الهام جان!
    اولا هنوز معلوم نیست عروس تازه وارد بعدا هم اینقدر مورد احترام باشه. شما که این همه رعایت کردی اینجوری باهات رفتار می شه. وای به حال اون که کم تجربه هم هست و... خدا به دادش برسه
    پس خیلی رو این جوگیری ها حساب نکن :D;)

    دوما چرا اینقدر این حرف ها رو می شنوی تو؟! مگه نمی گی آدما بعد از اینکه تو رو می شناسن نظرشون عوض می شه درباره ات؟ خب پس چرا حرف این بنده خدا اینقدر واسه شما مهم شده نازنین؟ اصن بیا یه کاری بکن. می ری خونه مادر شوهرت یه فیلتر گوش ببر با خودت. هر جا دیدی داری اراجیف می شنوی ازش استفاده کن. اینجوری بهتر نیست؟

    گلم! گذشته ها گذشته. نمی شه برگشت و چیزی رو عوض کرد. با یاد آوری و مقایسه دائم فقط خودت رو اذیت می کنی ... هیچ نتیجه ای نداره.
    اگه بی مهری به شما شده، اگه کم توجهی شده، اگه بی احترامی شده .... اگه هنوزم این بی مهری ها ادامه داره ...
    می دونم خیلی سخته بی تفاوت بودن .... اما بی تفاوت باش.
    تازه به نظرم یه جاهایی هم به قول mamosh واقعا جشن گرفتن داره

    امیدوارم این بار پستم رو سر سری نخونی


  7. 3 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    آویژه (دوشنبه 13 تیر 90)

  8. #16
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    273
    Array

    RE: فرق گذاشتن خانواده شوهر بین دو عروس

    من همه ی این کارهارو میکنم ولی بعضی حرفها هست که گذشتن ازشون خیلی سخته , به نظر شما همه رو فراموش کنم و اصلا فکر نکنم تو زندگیم مادرشوهرم در حقم چه کار کرده یا چه کار باید انجام میداده و نمیداده , یعنی شما میگید من حق ندارم ناراحت بشم
    الهام جان میشه به این سوالاتم جواب بدی .

    از نظر تو اگه این حرفا رو فراموش نکنی وضعیتت بهتر میشه ؟

    اگه مدام به این فکر کنی که مادرشوهرت چه وظایفی داشته و ظلم هایی در حقت کرده و چه کارهایی نباید میکرده و کرده و ... زندگی شما بهتر میشه ؟ این افکار چه تاثیری در افزایش خوشبختیت داره ؟

    شما حق داری ناراحت بشی ولی این ناراحتی ذره ای از دلخوری های گذشتت و آینده ت رو جبران میکنه ؟

    اینکه مادرشوهرتو نبخشی و نفرینش کنی تاثیری در رفتار ایشون میگذاره ؟

    خانم گلی فرض کن یه آدم نادانی که هوش حواس درست و حسابی نداره همه می دونند که مشکل داره به شما توهین کنه , ناسزا بگه , واکنشت چیه ؟(مثلا شما رو بی سواد یا بی ... خطاب کنه )؛ممکنه حتی خنده ت هم بگیره ,درسته ؟ چرا ؟ چون شما و اطرافیان شما میدونید که این فرد نرمال نیست و حرفاش پایه اساس نداره حتی تناقض رفتار و گفتارش ممکنه خنده دار باشه . سعی کن واکنش های مشابه رو در مقابل مادرهمسرت بکار ببری.

    باید به همسرت هم منتقل کنی که حرفای مادرش واقعا هیچ اثری رو خوشبختی شما نداره ..

    مطمئنم که میتونی .

    تو تالار یه چرخی بزن مقالات و مشکلات بقیه رو بخون .خیلی خوب میتونی ازشون درس بگیری.


  9. 2 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    صبا_2009 (شنبه 11 تیر 90)

  10. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 01 آذر 90 [ 13:35]
    تاریخ عضویت
    1390-4-06
    نوشته ها
    64
    امتیاز
    1,774
    سطح
    24
    Points: 1,774, Level: 24
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    64

    تشکرشده 64 در 36 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: فرق گذاشتن خانواده شوهر بین دو عروس

    سلام آويزه جون و صبا جون
    ااز راهنمايي خوبتون ممنون
    محربون عصباني نشو . اين كه كمك ميخوام دليلش اينه كه دنبال يه راه حل جديد ميكردم كه تا حالا امتحانش نكرده باشم تا بتونم بدون اينكه به شوهرم بكم مشكلمو حل كنم اون از ناراحتي من اطلاع نداره . يعني نذاشتم بفهمه. راستش حرفاي شما رو راجع به رفتن و بركشتن دوباره و.... قبول دارم ديكه به رفتن فكر نميكنم، ولي فكر كنم بايد يه كم، نه، خيلي زياد اعتماد به نفسمو بالا ببرم ، توي اين ٥ سال اعتماد به نفسم خيلي بايين اومده البته خيلي به ديكران بروز نميدم ولي خودم كه ميدونم. دوستاي محربون به نظر شما براي حل مشكلم جطوري اعتماد به نفسمو بالا ببرم؟ روي جه خصوصيت يا رفتار يا افكارم تغييرات بدم؟

  11. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 01 آذر 90 [ 13:35]
    تاریخ عضویت
    1390-4-06
    نوشته ها
    64
    امتیاز
    1,774
    سطح
    24
    Points: 1,774, Level: 24
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    64

    تشکرشده 64 در 36 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: فرق گذاشتن خانواده شوهر بین دو عروس

    سلام دوستای خوبم
    دیشب با شوهرم صحبت کردم , نمیخواستم ولی یه اتفاقی افتاد که مجبور شدم راستش طاقتم تموم شد یه دفعه زدم زیر گریه , دیگه شوهرم ولکن نبود تا بهش بگم چی شده و از چی ناراحتم .
    خلاصه اینکه خیلی گله کردم هم از مادر شوهرم هم از خودش.
    آخه همه ی زندگی خانواده پدر شوهرم رو شوهرم ساپورت میکنه , همش به فکرشونه , اگه در موردشون کوتاهی کنه هم من یادش میندازم , ولی الان دلم میسوزهکه با همهی این خوبیها چه بلاهایی سرم اومده . ( فکر نکنید پدر و مادرش سنشون زیاده ها پدرش به 50 سالم نرسیده ( ماشاالله) مادشم چهل و خورده ای سال داره) ولی تمام زندگیشونو من و شوهرم ساختیم تا قبل از ازدواج ما هیچی نداشتن الان خونشون زمین تا آسمون با اونموقع فرق کرده تا گاز و یخچال و فرش و ظروف آشپزخانه و.... خلاصه همرو براشون عوض کردیم و حالام که برادرشوهرم داره ازدواج میکنه همش تو فکرشیم که چطوری کمکش کنیم . شوهرم کمک کرد طبقه بالای خونه پدرشو بسازن برای برادرشوهرم و خانمش . میدونید یه جورایی وسائل آرامش خانوادشو فراهم کردیم ولی خودمون هیچ وقت توی اون خونه آرامش نداشتیم خصوصا من.
    دوسال اول زندگیم به جز مشکلاتی که مادر شوهرم برام بوجود میاورد مشکل مالی شدیدی داشتیم اینقدر که حتی 1000 تومن 100 تومن 100 تومن خرج میکردیم .دو سال هیچی نخریدم هر موقع شوهرم میگفت چیزی برات بخرم میگفتم هیچی لازم ندارم , دلم نیومد جلوم خجالت زده بشه آخه اونموقع خودم هم سر کار نمیرفتم.
    وقتی وام گرفتیم که تهران خونه بخریم بماند که چقدر بابتش بهم توهین شد که این از زیاده خواهی تو که مجبور کردی پسرم وام بگیره و خودشو ببره زیر قرض و.... 4 میلیون تومن پول کم آوردیم خانواده من 2 تومن کمکم کردن یه مقداری هم از فروش طلاهای من جبران شد .400 هزار تومن کم داشتیم و یک هفته دیگه چک ....
    صد بار به مادرش زنگ زد مامان تو روخدا طلا هاتو بفروش چک من برگشت نخوره به خدا 10 برابرش برات میخرم ....
    زیر بار نرفت که نرفت خلاصه که این 400 از پدر بزرگم قرض کردیم .
    به سختی تمام همه قرضها رو دادیم و ماشین خریدیم و دوباره خونه عوض کردیم و ماشی عوض کردیم و.....
    برای همه اینا من و شوهرم زحمت کشیدیم حتی برای خونه و زندگی مادر شوهرم هم زحمت کشیدیم.
    دیشب به شوهر جون گفتم اگه اونموقع مادرت به دادمون رسیده بود الان حقش بود سر تا پاشو طلا بگیری ولی ....
    هر چند الان هم کم بهش لطف نکردیم . این کارهایی که ما براشون کردیم جبران خوبیهاشون نبوده بلکه فقط بهشون لطف کردیم.
    به شوهر جون گفتم ناراحتم از این که این همه سختی کشیدیم و چشماشونو بستن و ندیدن , اونوقت تو الان داری تمام زندگی برادرتو میسازی که خانمش بی دغدغه بیا سر زندگیش حاضر و آماده . اونوقت انتظار داری من ناراحت نباشم , چطور سختی کشیدن مال من بود ولی برای یکی دیگه که میشه گناه داره .
    شوهرم گفت حق با تو , اصلا توجه نکرده بودم که همه ی زندگیشونو اول از خدا و بعد از زحمات من و تو دارن , راست میگی , بعدم بهم قول داد همین که تا حالا کمک کرده برادرش خونشو بسازه براش کافیه و دیگه بهش کاری نداره , خودش میدونه با خرج و مخارج عروسی و خرید لوازم خونه.
    راستش حالا عذاب وجدان گرفتم , به نظر شما خواسته نا معقولی دارم که میخوام دیگه بیشتر به زندگی خودمون فکر کنه ؟
    الان چهره آدمای بدجنس و ندارم ؟ این که میگم ما وظیفه نداریم زندگی همه رو بسازیم و اونا باید خودشون برای ساختن زندگیشون تلاش کنن خیلی خودخواهانه است ؟
    خواهش میکنم یکی بهم جواب بده ............. اشتباه کردم به شوهرم گفتم حمایتهاشو کم کنه ؟( قطع نه ها کم)

    نقل قول نوشته اصلی توسط elham h
    سلام دوستای خوبم
    دیشب با شوهرم صحبت کردم , نمیخواستم ولی یه اتفاقی افتاد که مجبور شدم راستش طاقتم تموم شد یه دفعه زدم زیر گریه , دیگه شوهرم ولکن نبود تا بهش بگم چی شده و از چی ناراحتم .
    خلاصه اینکه خیلی گله کردم هم از مادر شوهرم هم از خودش.
    آخه همه ی زندگی خانواده پدر شوهرم رو شوهرم ساپورت میکنه , همش به فکرشونه , اگه در موردشون کوتاهی کنه هم من یادش میندازم , ولی الان دلم میسوزهکه با همهی این خوبیها چه بلاهایی سرم اومده . ( فکر نکنید پدر و مادرش سنشون زیاده ها پدرش به 50 سالم نرسیده ( ماشاالله) مادشم چهل و خورده ای سال داره) ولی تمام زندگیشونو من و شوهرم ساختیم تا قبل از ازدواج ما هیچی نداشتن الان خونشون زمین تا آسمون با اونموقع فرق کرده تا گاز و یخچال و فرش و ظروف آشپزخانه و.... خلاصه همرو براشون عوض کردیم و حالام که برادرشوهرم داره ازدواج میکنه همش تو فکرشیم که چطوری کمکش کنیم . شوهرم کمک کرد طبقه بالای خونه پدرشو بسازن برای برادرشوهرم و خانمش . میدونید یه جورایی وسائل آرامش خانوادشو فراهم کردیم ولی خودمون هیچ وقت توی اون خونه آرامش نداشتیم خصوصا من.
    دوسال اول زندگیم به جز مشکلاتی که مادر شوهرم برام بوجود میاورد مشکل مالی شدیدی داشتیم اینقدر که حتی 1000 تومن 100 تومن 100 تومن خرج میکردیم .دو سال هیچی نخریدم هر موقع شوهرم میگفت چیزی برات بخرم میگفتم هیچی لازم ندارم , دلم نیومد جلوم خجالت زده بشه آخه اونموقع خودم هم سر کار نمیرفتم.
    وقتی وام گرفتیم که تهران خونه بخریم بماند که چقدر بابتش بهم توهین شد که این از زیاده خواهی تو که مجبور کردی پسرم وام بگیره و خودشو ببره زیر قرض و.... 4 میلیون تومن پول کم آوردیم خانواده من 2 تومن کمکم کردن یه مقداری هم از فروش طلاهای من جبران شد .400 هزار تومن کم داشتیم و یک هفته دیگه چک ....
    صد بار به مادرش زنگ زد مامان تو روخدا طلا هاتو بفروش چک من برگشت نخوره به خدا 10 برابرش برات میخرم ....
    زیر بار نرفت که نرفت خلاصه که این 400 از پدر بزرگم قرض کردیم .
    به سختی تمام همه قرضها رو دادیم و ماشین خریدیم و دوباره خونه عوض کردیم و ماشی عوض کردیم و.....
    برای همه اینا من و شوهرم زحمت کشیدیم حتی برای خونه و زندگی مادر شوهرم هم زحمت کشیدیم.
    دیشب به شوهر جون گفتم اگه اونموقع مادرت به دادمون رسیده بود الان حقش بود سر تا پاشو طلا بگیری ولی ....
    هر چند الان هم کم بهش لطف نکردیم . این کارهایی که ما براشون کردیم جبران خوبیهاشون نبوده بلکه فقط بهشون لطف کردیم.
    به شوهر جون گفتم ناراحتم از این که این همه سختی کشیدیم و چشماشونو بستن و ندیدن , اونوقت تو الان داری تمام زندگی برادرتو میسازی که خانمش بی دغدغه بیا سر زندگیش حاضر و آماده . اونوقت انتظار داری من ناراحت نباشم , چطور سختی کشیدن مال من بود ولی برای یکی دیگه که میشه گناه داره .
    شوهرم گفت حق با تو , اصلا توجه نکرده بودم که همه ی زندگیشونو اول از خدا و بعد از زحمات من و تو دارن , راست میگی , بعدم بهم قول داد همین که تا حالا کمک کرده برادرش خونشو بسازه براش کافیه و دیگه بهش کاری نداره , خودش میدونه با خرج و مخارج عروسی و خرید لوازم خونه.
    راستش حالا عذاب وجدان گرفتم , به نظر شما خواسته نا معقولی دارم که میخوام دیگه بیشتر به زندگی خودمون فکر کنه ؟
    الان چهره آدمای بدجنس و ندارم ؟ این که میگم ما وظیفه نداریم زندگی همه رو بسازیم و اونا باید خودشون برای ساختن زندگیشون تلاش کنن خیلی خودخواهانه است ؟
    خواهش میکنم یکی بهم جواب بده ............. اشتباه کردم به شوهرم گفتم حمایتهاشو کم کنه ؟( قطع نه ها کم)

  12. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 06 بهمن 91 [ 19:17]
    تاریخ عضویت
    1390-3-25
    نوشته ها
    118
    امتیاز
    1,470
    سطح
    21
    Points: 1,470, Level: 21
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    270

    تشکرشده 270 در 103 پست

    Rep Power
    24
    Array

    RE: فرق گذاشتن خانواده شوهر بین دو عروس

    الهام جان از نظر من اشتباه نكردي
    البته به نظر من غير مستقيم ميگفتي بهتر بود ولي حالا كه گفتي
    اين كه شما محبت كني به ديگران خيلي هم خوبه
    ولي دوتا موضوع را بايد از هم جدا كنيم 1-كمك به پدر و مادر 2-كمك به ديگران مثل خواهر يا برادر(چه شما و چه ايشون)
    كمك به برادر و خواهر من فكر ميكنم نبايد مستقيم باشه بايد غير مستقيم باشه
    مثلا بهشون قرض بديد بگيد يه سال ديگه پس بده كه اونا هم به فكر باشن و خودشون را جمع و جور كنن تا بتونن قرض هاشون را پس بدن
    البته از نظر من اين كه شوهرتون به مادرش گفته طلاهاتا بفروش بده من قرض هاما بدم توقع درستي نبوده
    چرا ، اگه پدر شوهرتون ميتونست بهتون قرض بده خوب بوده ولي اين كه بره بگه طلاهاتا بفروش قشنگ نيست
    در مورد زير بار قرض رفتنتون هم كه گفتن به خاطر توقع زياد شماست بايد بگم از نظر من تو اين زمونه با همين وام گرفتن و قرض كردنه كه جوونا ميتونن جلو بيافتن(البته بايد رو حساب و كتاب باشه كه توانايي پس دادنش هم وجود داشته باشه)
    چون ماها اگه قرار باشه برجي 100تومن پس انداز كنيم اخر برج ميبينيم 70 تومن بيشتر جمع نكرديم و 30 تومن ديگه را خرجاي تقريبا الكي كرديم
    ولي اگه بايد قسط وام بديم از خرجاي ديگه ميزنيم و حتي اخر برج 110 تومن جمع ميكنيم
    پس اين قرض و وام گرفتن نه تنها بد نبوده كه خيلي هم خوب بوده نشونه اش اين كه شما حالا تونستيد همه چيز از خودتون داشته باشيد
    لباسها در آب کوتاه میشوند و برنج ها دراز. در درازای زندگی برنج باش و در پهنای آن، لباس.
    واگر عمق این پند را نفهمیدی, بدان که تنها نیستی!

  13. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 01 آذر 90 [ 13:35]
    تاریخ عضویت
    1390-4-06
    نوشته ها
    64
    امتیاز
    1,774
    سطح
    24
    Points: 1,774, Level: 24
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    64

    تشکرشده 64 در 36 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: فرق گذاشتن خانواده شوهر بین دو عروس

    mohsenn جان سلام
    از نظرات قشنگت ممنونم
    این که مستقیم گفتم دلیلش اینه که شوهر من از حرف زدن غیر مستقیم خوشش نمیاد خودم هم همین طور میگه وقتی غیر مستقیم صحبت کنی ممکن برداشت های متفاوتی بشه که در نتیجه حتی خلاف چیزی باشه که میخوای بگی و بعد هم سوء تفاهم و دلخوری پیش بیاد . البته من مستقیم گفتم ولی قبلش آمادگی لازم رو بهش دادم و نذاشتم ناراحت بشه . حتی یه دلخوری کوچیک هم پیدا نکرد .
    اما راجع به طلاهای مادر شوهرم باید بگم که 9 ماه قبل از عروسی ما پدر شوهرم تصادف کرد اونموقع به عمل احتیاج داشت و اونا هیچ پس اندازی نداشتن . شوهر من مقداری پس انداز برای مراسم عروسی و اجاره خونه داشت که همه ی اونو خرج عمل پدر شوهرم کرد و تمام 6 ماهی که پدر شوهرم توی خونه بود خرج خونه با شوهرم بود ( پدر شوهر من راننده است و همه مخارج زندگیشون وقتی تامین میشه که بتونه بره سر کار , من هزار بار بیشتر بهش گفتم که خودتونو بیمه کنید ولی کو گوش شنوا) خلاصه اینکه تا پدر شوهرم خوب بشه شوهرم حسابی رفت زیر قرض و حتی از پول جهیزیه من هم قرض گرفت که البته هیچ وقت ازش پس نگرفتم ولی یه بار تو این مدت از مادرش نخواست برای کمک هزینه ها طلا هاشو بفروشه اونم هیچ وقت بروی خودش نیاورد حتی نپرسید تو با این حقوق کم چطور داری مخارج خونه رو میدی . البته این وظیفه شوهر من بود منم بارها بهش میگفتم نذار خانوادت در عذاب باشن اگه این دوره بهشون سخت بگذره پدرت خورد میشه چون جلوی زن و بچش خجالت زده میشه و خودم هم با تمام وجود کمکش میکردم .
    برای مراسم عروسی مجبور شدیم وام بگیریم و البته زود پسش دادیم . اما شما پسر یه خانواده , توی این همه سختی به داد پدر و مادر رسیدید , برای مراسم عروسی حتی اجازه ندادید پدر توی زحمت بیفته , تمام پولی که برای آینده زندگی مشترکتون جمع کرده بودید خرج پدر کردید , حالا به پول احتیاج دارید و دیگه کسی رو ندارید ازش پول قرض کنید , پدرتون هم که هرچی پس انداز داره همون طلاهایی که ماه به ماه برای مادرتون میخره و وقتی ازش کمک میخواین میگه خودت که میدونی پس انداز من طلای دست مادرته , شما چه کار میکنید ؟ بعد از اون همه خوبی از مادر کمک نمیخواین ؟ تازه اون که نمیخواست تمام طلاهاشو بفروشه , یک دهم طلاها مشکل ما رو حل میکرد , شما میگید این سنگ دلی نیست ؟ مادری گریه پسرشو بشنوه که داره بهش التماس میکنه کمک کنه چکش برگشت نخوره اونوقت مادر در جواب بگه مگه برام چه کار کردی که حالا ازم انتظار داری ؟
    شما بگید واقعا کاری بوده که از دست ما بر میومده و انجام ندادیم ؟
    در مورد وام گرفتن هم , همونطور که شما گفتید من قبول دارم و ما هم کاملا با برنامه پیش رفتیم و الان 400 تومن که هیچ 4 میلیون تومن هم نیاز نداریم کسی بهمون کمک کنه ولی خودمون تا میتونیم به همه کمک مکنیم , هر دو مون در واقع این کار رو دوست داریم و معتقدیم این کمک هاست که ما رو بعد از فقط 5 سال به اینجا رسونده ولی هیچوقت یادمون نمیره موقع تنگ دستی کی دستمونو گرفتو کی رد کرد.


 
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. منم دوس دارم یه ازدواج موفق جوری ک خودم میخام داشته باشم:(((
    توسط SHahr-Zad در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد ازدواج
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: پنجشنبه 03 مهر 93, 23:50
  2. ریخت منحوس جاریمو دیگه نمیبینم
    توسط nahale1 در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: دوشنبه 09 اردیبهشت 92, 01:47
  3. عروس بزگتر بهتر است یا عروس کوچکتر خانواده؟
    توسط باربی در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: یکشنبه 26 شهریور 91, 20:52
  4. داماد کوچک تر از عروس !
    توسط lord.hamed در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: دوشنبه 02 آبان 90, 00:08
  5. دوس دارم یه دختر شاد و پر انرژی باشم:)
    توسط nazlin1990 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: جمعه 15 مهر 90, 12:05

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1402 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:56 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.