Hamed65 عزیز
چند وقتیه روی مقوله عشق و این وابستگیهای به نام عشق فکر و تأمل دارم و ..... در بررسیهای تا اینجا به این نتیجه رسیده ام که .... اونچه باعث میشه که ما گرفتار وابستگی به دیگری (خصوصاً وابستگی احساسی و عاطفی ) شده و بنام عشق درگیر آن شویم . خلاء وجودی ما هست . غافل از داشته های خود و امکان داشتنیها ، آنچه که تصور می کنیم نداریم که این تصور اغلب در ناخودآگاه وجود ما ( ضمیر ناخوداگاه ) پنهان است (علت عمده آن هم القائاتی است که در گذشته ها در ما شکل گرفته و پنداره ما را رقم زده و ایضاً عدم توجه و تلاش ما برای خودشناسی و یافت خود حقیقی و با او مانوس شدن و همراه شدن و .... ) را در غیر جستجو می کنیم . و به هرجا و هر کس که آنچه ما در پنهان وجود خود فکر می کنیم نداریم و یا داریم ( مشترکات ) و ذوق زده می شویم که در یکی دیگر هم هست ..... را در آن می بینیم ، کشش پیدا کرده مرتبط می شویم و ایضاً وابسته و ..... ( در این باب سخن مفصل است و به همین مختصر اینجا بسنده می کنم )
لذا چاره را در وقت گرفتار این وابستگی های عاطفی و غیر عاطفی شدن را من در خودیابی و با خود مانوس و رفیق شدن می بینم .
بیخود نیست که سقراط حکیم اینهمه بر خود شناسی تأکید داشت و آن را سرمنشاء رستگاری از خیلی از بندها دانسته و امام علی علیه السلام می فرماید هرکس خود را بشناسد خدای خود را شناخته ، و چون خدا مافوق همه است پس با خود شناسی وقتی خدا را بتوانی بشناسی یعنی شناخت عالمین و دیگر مخلوقات مثل آب خوردنها .
وقتی با شناخت خودت به ظرفیتها و توانائیها و ملکات انسانی در وجودت چه بالفعل شده چه بالقوه آن پی بردی آنقدر دیدت و نگاهت وسیع و اقیانوسی می شود که از نظر عاطفی و عشق زمزمه ات می شود :
عاشقم برهمه عالم که همه عالم از اوست
و چنان این عاطفه پخته و عمیق و مجذوب معشوق حقیقی می شود که به هر نسیمی به تلاطم نمی آید و امواج ناآرام بر ساحل آرامش وجودت نمی کوبد ، بلکه سنجیده و معقول برآن نظر می کنی . و ... می روی تا آنجا که همه در عین آنکه تو را خیلی مهربان و دوست داشتنی می یابند در میان جذبه و قاطعیتت در برابر خودت و هر باد ناملایمی که بخواهد راهت را کج کند ، ترا چنان می ببینند که گویی سنگ دل تر از آنی که عاشق شوی اما نمی دانند که تو چه عشقی در سینه داری
پس حامد عزیز .
با خودت روبرو شو ، ( می دانم اوائل کمی سرگردان می شوی ) اما با خودت روبرو و رفیق و مانوس شو ، و عشق را که تجربه بیرونی آنرا پیدا کرده ای در درون خودت جستجو کن . این تجربه عشق هم تنها تلنگری است تا به درونت راه یابی و بدانی که عشق خیلی وسیعتر بالاتر و درونی تر از آنست که اسیر مصداق شود .
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
.
علاقه مندی ها (Bookmarks)