سلام دوست عزیز
جسارتا میشه بگید چجوری با هم آشنا شدید؟چند سالتونه و تحصیلاتتون چه میزان هست؟
تشکرشده 52 در 23 پست
سلام دوست عزیز
جسارتا میشه بگید چجوری با هم آشنا شدید؟چند سالتونه و تحصیلاتتون چه میزان هست؟
تشکرشده 386 در 151 پست
نوشته اصلی توسط MiladR
سلام
ما به صورت کاملا سنتی با هم آشنا شدیم (خواهرشون دوست مادرم بودن )
من 30 سالمه کارشناسی نرم افزار
نوشته اصلی توسط mta
تشکرشده 386 در 151 پست
سلام دوستان
یه جمله ای رو خانم مشاور تو جلسه مشاوره به من گفت که دوست دارم نظر شما رو در موردش بدونم
طرف مقابل شما بایستی شما رو به همین صورتی که هستید بپذیرد شما نباید سعی کنید که طرف مقابلتان را تغییر دهید و همچنین خودتان را که این کاری محال است زمانی که شما برای ابراز عشق و علاقه کار هایی رو مثل هدیه دادن ، برخورد خوب و بیان احساسات مانند دوست دارم و ... به کار بردید دیگر لازم نیست کاری کنید که طرف مقابل وابسته شما شود همانطوری که ایشان کاری نکردند و شما وابسته شدید زمان بدهید که زمان حلال مشکلات است و به مرور زمان و تلاش شما همه چی روبراه میشود
کارشناسان محترم نظرشون رو در مورد جمله بالا بدید
mta (دوشنبه 16 خرداد 90)
تشکرشده 17 در 5 پست
[/quote]
بله شما کاملا درست میگید اصلا خوب نبود که من یه همچین کادویی ببرم ولی دوست داشتم که مهر و محبت رو تو دلش بندازم
اما در مورد خوشحالی خانم ها
من دوست دارم که وقت آزادم رو با خانمم بگذرونم و با اون خوشی هام رو قسمت کنم
دوست دارم که برای من حرف بزنه خانمم خیلی کم حرفه باید کلی زحمت بکشم تا یک کلمه حرف بزنه با هم بودن رو دوست نداره
از اینکه من زیاد ببینمش خوشحال نمیشه
میگه هفته 2 بار زیاده ما کلا هفته ای 2 بار به مدت 2 ساعت همدیگه رو میبینیم
آیا توجه به نامزدم در جمع باعث میشه که نامزدم خجالت بکشه ؟
مثلا تو یه مهمونی من برای خانمم میوه پوست میکردم و بهش تعارف میکردم یا سر میز غذا که رفتیم اول برای خانمم غذا می کشیدم و هواسم بود که چیزی کم نداشته باشه هر از گاهی هم ازش می پرسیدم که چیزی نیاز نداری یا اینکه هواسم بود که تنها نباشه یا خودم پیشش بودم یا از خواهرم می خواستم که کنارش باشه تا احساس تنهایی نکنه
توجه اصلی من تو مهمونی به خانمم بود
آخر شب دیدم که از دست من عصبانی گفتم چی شده عزیزم
گفت که تو آبروی من رو بردی عین این ندید بدید ها بودی چی می خواستی که همش هواست به من بود
در صورتی که من به احترام خانمم بهش توجه می کردم
راستش رو بخواهی خانم ها مثل جزیره نا شناخته میمونن
هنوز کسی نتونسته کشفشون کنه
هنوز کسی نمیدونه که خانم ها به چی فکر میکنند
نمی دونم که چه جوری باید خانمم رو بشناسم
[/quote]
واقعا جالب و در عین حال عجیبه
این خانمها معلوم نیست چه پدیده های ناشناخته ای هستن...
خودمو مثال میزنم. من مدت 2ساله که نامزدی هستم. صیغه ی محرمیت و به امید خدا به زودی عقد.خوب ما از هم دور هستیم و ماهی یکبار 2روزی به منزل ما تشریف میارن.
میدونید چی منو خیلی خوشحال میکنه. یک ساعت دیداره بی دغدغه ی همسرم. یک خلوت پاک و عاشقانه. یک ساعت صحبته خالصانه و عمیقه قلبی. یک بوسه ی پرمهرش. یه نوازش و یه آغوش گرم. این ارزش ها و احساسات رو با دنیایی از مادیات عوض نمیکنم. من به همین ها دلخوشم. ایشون بعد از مدتها دوری با اومدنش مثله آب خنکیه رو آتیشه دلتنگی ها و دغدغه هام.
درسته که دورانه نامزدی و عقد از زیباترین و پرخاطره ترین دورانه زندگی آدمهاست.ولی این مسئله کاملا ریشه در احساسات و خلق و خو و شرایط روحی روانی زمانی مکانی و.... طرفین داره.
اینکه چه چیزی همسرتون رو خوشحال میکنه بایستی پی به ذات و سرشت و در کل احساساتش برده باشید. وقتی از نظر قلبی ارتباط قوی و موثری با هم داشته باشید متقابلا به علایق اون حالا نسبت به مادیات یا عواطف پی خواهید برد.
با آرزوی توفیق و شادکامی
yekta 68 (پنجشنبه 06 مرداد 90)
تشکرشده 358 در 196 پست
سلام دوست عزیز من همه تاپیکهاتونو خوندم
من میخوام با شما خصوصی مکالمه داشته باشم نمیدونم چرا نمیشه در مورد مشکلات شما نیست یک ایمیل به من میدین؟ ازتون 1کمک میخوام البته اگه دوست داشته باشید
تشکرشده 386 در 151 پست
این ایمیل من هستشنوشته اصلی توسط hamdam 96
mazdak60@yahoo.com
خوشحال میشم بتونم کاری کنم
mta (پنجشنبه 06 مرداد 90)
تشکرشده 16 در 7 پست
من تقریبا تمام پست هاتون رو دنبال کردم، و هر وقت به سایت سر می زنم منتظرم ببینم شما از خودتون خبری می دین یا نه،
می شه بگین با نامزدتون به کجا رسیدین؟
امیدوارم همه چیز بر وفق مراد باشه
mehraiin (جمعه 07 مرداد 90)
تشکرشده 386 در 151 پست
سلامنوشته اصلی توسط mehraiin
از اینکه به فکر من هستید ممنونم
اگر راستش رو بخواهید مدیران سایت تمامی تاپیک های من رو قفل کردند و اگر تاپیک جدیدی باز کردم اون رو هم قفل کردن این یدونه تاپیک از چشم مدیران سایت دور مونده که هنوز قفلش نکردن دلیلش رو هم نمیدونم
تاپیک های قبلی من رو که حتما خوندید
و اما ادامه ماجرای من خانمم.
ماجرای جمعه که خونشون مهمون بودم و گفتم وقتی که من از در اومدم تو خانمم با من سلام و احوال پرسی نکرد من هم دلیلش رو نمیدونستم و رفتم تو آشپزخانه تا بهش سلام کنم دیدم خیلی ناراحته و عصبانی گفتم چیه چی شده که دوباره ناراحتی که شروع کرد به داد بیداد و فحش دادن به من در آخر هم به من گفت باید بگی (با عرض معذرت از همه دوستان ) گه خوردم تا من یکم آروم بشم بیام بشینم پیشت من هم گفتم هیچ وقت همچین حرفی رو نمیزنم و اونهم دوباره شروع به فحش دادن کرد همه تو تراس نشسته بودن و خوشبختانه کسی صدای خانمم رو نشنید ولی موقع ناهار اصلا نیومد سر میز غذا و من ناهار زهر مارم شد بعد از ناهار هم رفت و خوابید حتی یک لحضه هم نیومد پیش من بشینه همه فهمیدن که جریان از چه قراره و من هم از خجالت مردم
بعد از گذشت یک هفته که با هم قهر بودیم من رفتم پیش پدر خانمم رفتم و گفتم که من خیلی مشکل دارم و دختر شما از من خوشش نمیاد و فقط با من لج میکنه و تمام اتفاقات گذشته رو تعریف کردم خیلی ناراحت شد و گفتش که حتما باید برید پیش مشاوره و من نمیتونم مشکلتون رو حل کنم گفتم که دختر شما که نمیاد گفت که کاریت نباشه و من خودم حلش میکنم و راضیش میکنم
بعد از چند روز خانم زنگ زد و ناراحت بود من هم با روی خوش رفتم پیشش و نشست گریه کرد که من تو شرایط خوبی نیستم کمکم کن فهمیدم که پدر خانمم با هاش صحبت کرده من هم گفتم همه جوره پشتت هستم خیالت راحت باشه روی من حساب کن و اوضاع به ظاهر خوب شده بود من هم خوشحال بودم که بلاخره داره زندگیم درست میشه
3 روز همه چیز خوب بود و عالی من هم از همه چیز راضی اما ته دلم از زیاد خوب بودن اوضاع میترسیدم تا اینکه شب سوم تصمیم گرفتیم که بریم جاده چالوس که شام بخوریم من ماشین نداشتم و با خانمم هماهنگ کردیم که با ماشین خانمم بریم خلاصه اینکه شب بود جاده هم شلوغ بود خانم من هم رانندگیش بد نیست اما تو جاده رانندگی فرق میکنه درضمن چشمش هم ضعیفه من هم دیدم که داره بد رانندگی میکنه گفتم که دوست داری من بشینم تو استراحت کنی دیدم عصبانی شد دیگه ادامه ندادم تا اینکه کم مونده بود بزنه به ماشین جلویی من هم گفتم یکمی آروم برو که بتونی کنترل کنی یه داد زد که رانندگی من به تو ربطی نداره که کم بود از پشت سر یه ماشین دیگه زد به ما البته چیزی نشد ولی من یکمی ترسیدم و گفتم مواضب باش دیگه اون هم قاطی کرد و شروع کرد به داد بیداد و فشح دادن من هم دیدم آروم نمیشه گفتم بریم همین رستوران نزدیک که شاید یکمی آروم بشه ولی خیلی عصبانی بود و توی رستوران شروع کرد به داد زدن سر من همه داشتن مار و نگاه میکردن من هم از ترس آبروم هیچی نمیگفتم که آروم بشه چون هرچی میگفتم صداش رو میبرد بالا چند دقیقه گذشت کمی آروم شد
گفت بریم گفتم اینهمه غذا سفارش دادیم گفت خودت بخور من نمیخورم گفتم باشه من هم نمیخورم و رفتیم بیرون یکمی که امدیم دوباره یادش افتاد و شروع کرد به فشح دادن به من و من هم دیدم که شرایط خوبی نداره و عصبی هیچی نمیگفتم که خودش میگه هیچی نگفتن تو من رو بیشتر عصبانی میکنه خلاصه که یدفعه زد رو ترمز و گفت گورت رو از ماشین من گم کن بیرون آشغال عوضی گفتم باشه ولی اینجا که هیچی نیست من کجا برم تا صبح هم وایسم ماشین نمیاد گفت به من ربطی نداره خلاصه پیاده شدم وسط بیابون هیچی هم نبود همه جا تاریک خانمم هم راه افتاد رفت من موندم وسط بیابون هیچ ماشینی هم نگه نمیداشت آروم آروم اومدم پایئن که به یه جا برسم که حداقل شب رو اونجا بمونم حدود 1 کیلومتری اومدم پایئن که دیدم ماشین خانمم سر پیچه ترسیدم گفتم نکنه اتفاقی افتاده که دیدم داره گریه میکنه و نمیتونه رانندگی کنه اومدم بغلش کنم که آروم بشه برای اولین بار یه کشیده محکم زد تو گوشم عجب دست سنگینی هم داشت برق از چشام پرید اومدم حرف بزنم گفت خفه شو وگرنه دومیش میاد نشستم پشت فرمان اومدیم دم خونشون رفت و من هم قاطی کرده بودم اومدم خونه خودم
از اون موقع تا الان 26 روز میگذره و ما با هم قهریم
هیچ کدوم از خانواده ها هم برای ما کاری نمیکنند
من متوجه شدم که خانم من مشکل جدی اعصاب و روان داره که خیلی هم جدیه
و من به آخرین راه حل فکر میکنم به طلاق
دیگه خسته شدم و نمیتونم رفتار های خانمم رو تحمل کنم
این بود ادامه ماجرای من
تشکرشده 10 در 7 پست
چطور تونستین این رابطه رو ادامه بدین؟
من تاپیک رو خوندم، اگر این یک نمایشنامه ی صرف میبود، شما نقش یه مرد ضعیف رو بازی کردید که کمتر خانمی ازش خوشش میاد.
منظور این نیست که شما هم فحش میدادید یا کتک کاری میکردید!! نه منظور اینه که شما نمیبایستی با این وضعیت اینقدر بهش وابسته میشدین؟ در واقع اون تکیه گاه شما بوده تا شما تکیه گاه اون!
رابطه ی یه طرفه هم هر دو طرف رو خورد میکنه و اصلا ارزش ادامه دادن نداره، شما همینی هستین که هستین لازم نیست تغییر کنین طوری که اون خوشش بیاد
بهرحال حافظ میگه:
گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان..............نگهدار سررشته تا نگه دارد.
تشکرشده 3,560 در 934 پست
سلام برادر
اگر تاپیکت قفل میشه برای اینه که هر کی هر چیزی می گه تو باز راه خودت را میری و کار خودت را میکنی
در این مواردی که تعریف کردی من هیچ اثری از عمل به مشاوره های سایت و نکاتی که دوستان مطرح کردن نمی بینم، باز همان عدم قاطعیت، عدم عزت نفس، عدم تحقیق در مورد ریشه مسائل و همچنین انتخابی بودن پست هاتون دیده میشه، اگر واقعا خانوم شما بی دلیل و یه هویی داد و بیداد می کنه و فحش می ده و شما هم گوش می کنید و لبخند می زنید هم شما مشکل دارید و هم خانومتون، مشکل به هیچ وجه یک طرفه نیست
نیلا (شنبه 08 مرداد 90)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)