متاسفانه چقدر اخیرا از این قبیل مشکلات در زن و شوهرها زیاد شده؟؟؟
به نظرم باید یک فکر اساسی برای آموزش آقایون و انجام تستهای روانشناسی قبل از ازدواج بشه، وگرنه در آینده نه چندان نزدیک عواقب خیلی بدی به دنبال خواهد داشت.....
یه گشت توی اینترنت زدم و این مطالب رو از چند تا سایت پیدا کردم، بد نیست همه مون بخونیم و بدانیم
آمار جهانی نشان می دهد که از هر ۳ زن یک نفر در طول عمر خود به زور و یا با کتک وادار به رابطه جنسی شده است.
تحقیقات نشان داده است که بیشتر زنانی که مورد تجاوز قرار گرفته اند در هنگام تجاوز در محلی بوده اند که تصور می کردند امن است و توسط افرادی مورد تجاوز قرار گرفته اند که مورد اعتماد بوده اند.
در سویس از هر پنج نفر یک نفر مورد خشونت جنسی قرار گرفته است.
آثار روانی که شاید بسیار ماندگارتر از دیگر آسیب¬ها باشد می¬تواند شامل موارد زیر باشد:
شوک احساسی،
انکار،
کابوس های شبانه،
خاطرات ناخواسته یا فکر کردن درباره خشونت،
عدم توانایی در تصمیم گیری،
احساس گناه(قربانی مقصر است)،
نا امیدی،
افسردگی،
ترس،
نگرانی،
عصبانیت،
عدم امنیت،
احساس بی حرمتی،
ترس از خیابان یا خانه،
احساس منفی به مردان،
روابط آشفته با افراد ناهمجنس،
ترس از تنهایی و…
در ایران برای مقابله با این گونه خشونت ها در خانواده نه تنها قانون درخوری وجود ندارد بلکه قوانینی وجود دارند که خودشان می توانند زمینه ساز خشونت علیه زنان باشند. در صورتی هم که زن بخواهد برای خشونتی که در خلوت خانه رخ داده شکایت کند باید آن قدر مدرک و شاهد بیاورد و مراحل پر پیچ و خم را طی کند که از کرده خود پشیمان شده و سرانجام به همان خانه ای که مورد خشونت واقع شده بود بر می گردد ،چون امکان اخذ چهار بار اقرار یا فراهم آوردن چهار شاهد در مواردی که خشونت جنسی در خلوت اتفاق افتاده گاه غیر ممکن است.
ازدواج نباید حق یک زن را برای حمایت در مقابل خشونت را از بین ببرد.
"ناآگاهي عميق در مرد و زن نسبت به خشونت جنسي به طوري كه گاه مردان نمي دانند برخي از رفتارهايشان نوعي از خشونت است،
ناآگاهي زنان از مسائل جنسي_ پيش از ازدواج _ و يادگيري از شوهر به عنوان الگوي رابطه جنسي _ پس از ازدواج _ ،
عدم برخورداري زنان و مردان از تربيت جنسي و ناآگاهي آن نسبت به خشونت جنسي،
عدم گريز از چرخه خشونت به دليل فقدان ارگان هاي حمايتي مانند خانه هاي امن براي زنان ،
نداشتن استقلال اقتصادي و همچنين پشتوانه هاي خانوادگي و قانوني كه زنان را وا مي دارد به مرد به عنوان تكيه گاه بنگرند
و به خاطر ترس از طلاق و نگراني براي سرنوشت فرزندانشان در خانه بمانند،
تاكيد بر" بردباري زنان" به عنوان يك ارزش فرهنگي (زني كه انواع خشونت ها را در خانواده تحمل مي كند از جانب اطرافيان و جامعه ستايش مي شود.)،
ترس از انگ خوردن از سوي ديگران با اين نگرش كه قرباني مقصر است ( مانند اين جمله كه به طور مكرر از زبان مادران به دخترانشان عنوان مي شود كه " چه كردي كه شوهرت اين كار را كرد"،
بي توجهي به مسائل جنسي زنان ، باورهاي سنتي مانند اين كه "بايد شوهر را ارضاء كرد " يا "با لباس سفيد رفته اي و بايد با كفن برگردي" و باورهاي مذهبي مانند"لزوم تمكين جنسي زن از مرد" ،
شرم داشتن از بيان مشكل جنسي،
تاثير و نقش اولين تجربه جنسي در زندگي زنان و پذيرش خشونت از ابتدا ،
احساس منفعل بودن و قدرتمند دانستن طرف مقابل در رابطه جنسي ،
عادت كردن به خشونت ،
علاقه داشتن به طرف مقابل ،
ترحم نسبت به وي و در نتيجه تحمل رابطه خشونت بار و بلاخره عدم اعتماد به نفس زن در مقابل خشونت كننده
از عاتهایی ست كه زنان درباره باقي ماندن در چرخه خشونت ذكر می كنند.
قرباني، به خشونت عادت نمي كند بلكه توان بيرون آمدن از آن را به دليل تداوم خشونت و از دست دادن اعتماد به نفس از دست مي دهد.
زن و شوهر بايد مشكلات جنسي شان را با يكديگر در ميان بگذارند و اين تفكر را بر هم بريزند كه روابط جنسي فقط مورد علاقه مردان است.
خشونت جنسي مسئله اي خصوصي نيست، مختص به قشر و طبقه خاصي نيست و زندگي بسياري از ما را تحت تاثير قرار مي دهد. اجتماعي ديدن مسئله خشونت جنسي است كه مي تواند ما را به يافتن راهكارهايي براي مقابله با آن ترغيب كند.
من فکر می کنم ابعاد این مشکل خیلی خیلی گسترده تر از اونی باشه که اینجا داره مطرح می شه و قطعا این موارد مشکی ست نمونه خروار
واقعا راه حلی به ذهنم نمی رسه، شاید باید فکر اساسیتر از طرف کسانی صورت بگیره که گاها به جای حل مساله ترجیح می دهند صورت مساله رو پاک کنند!!!
علاقه مندی ها (Bookmarks)