به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 11 نخستنخست 1234567891011 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 102
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اردیبهشت 91 [ 08:31]
    تاریخ عضویت
    1390-2-13
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    1,848
    سطح
    25
    Points: 1,848, Level: 25
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    110

    تشکرشده 110 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟

    گاهی وقتا دلم واسش میسوزه به خاطر رفتارهای از سر نادونیش... پدرش هم همینطوره و مامانش جرات نداره ازش چیک بزنه.. باباش هر جا میشینه مامانشو مسخره میکنه.. من نمیدونم کار پدر و مادر من درسته یا پدر و مادر اون..
    توی خونه ما مامانم حساب خودشو داره .. درسته سر کار نمیره اما بابام واسش یه حساب باز کرده و مامانم واسه خودش کلی پس انداز داره و اگه بخواد چیزی بخره نمیره به بابام بگه پول بده ..
    اما مامان آقای شوهر اگه الان بری بگی هزار تومن بده نداره.. برا نون خریدن هم باید بگه پول بزار .
    خود آقای شوهر تعریف میکنه که باباش اصلا بابای خوبی نبوده.. توی یه برهه ای آقای شوهر ورشکست میشه ماشین و هر چی حتی موبایلشو میفروشه .. نهایتا 300 هزار تومن کم میاره میره پیش باباش اما باباش بهش نمیده.. آقای شوهر هم عصبانی میشه و یک میزنه در گوش باباش..جالبه نه؟

  2. #22
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array

    RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟

    بیشتر دعوای آقای شوهر سر اینه که فکر میکنه من خانواده ام رو بیشتر از اون دوست دارم .. در حالی که اینطور نیست.. مثلا میریم خونه ما .. من با هیچکدوم از اعضای خانواده ام در حضور اون با محبت نیستم .. اما فقط کافیه داداشم یه چیز بپرسه و من جوابشو بدم.. بعدش که میایم خونه دعوا شروع میشه .. به هیچ وحه هم توجیه نمیشه ..

    قرار نیست شما توجیهش کنی. باید برسونیش به این باور که از همه دنیا بیشتر دوستش داری. با رفتارت، با حرفهات، با کارهات. مثلا اگه خواسته اون خلاف خواسته خانواده ات بود کدومو انتخاب می کنی؟ شاید تعریفتون از محبت متفاوته. بشین باهاش حرف بزن. بگو : " عزیزم همه دنیا یه طرف تو یه طرف. بهم یاد بده چطوری بگم دوستت دارم. کدوم کارم ناراحتت کرده؟ و ..."
    وقتی هم یه چیزی می گه، فوری جواب نده، بگو می خوام به حرفات فکر کنم ... واقعا شاید شما داری اشتباه می کنی ....



    اون خودش به خانواده اش خیلی بیشتر از من بها میده شاید واسه همین راجع به من اینطوری قضاوت میکنه.. باورتون میشه واسه انتخاب لباس عروس ازمن نظر خواهی نکرد.. خواهراش تصمیم گرفتم من چی بپوشم کجا برم آرایشگاه.. حتی اومدن چیدمان خونمو عوض کردن..

    حفاری گذشته شدیدا ممنوع!
    واسه اتفاقات گذشته نمی تونی کاری بکنی. پس بیخود حرصشو نخور. ولی می تونی کاری بکنی در آینده دیگه اینها تکرار نشه.



  3. 4 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    آویژه (دوشنبه 13 تیر 90)

  4. #23
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اردیبهشت 91 [ 08:31]
    تاریخ عضویت
    1390-2-13
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    1,848
    سطح
    25
    Points: 1,848, Level: 25
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    110

    تشکرشده 110 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟

    حالا فکر کنید..آقای شوهر اومده خونه ما .. خودش بارها و بارها اینو گفته که اگه من به جای داداشای تو بودم الان یه کله گنده بودم .. چون بابای ما از هیچی واسه ما دریغ نکرده.. من به وضوح حس میکنم که همسر حسادت میکنه به ما.. چرا که دعواهای ما هم بیشتر از وقتی شروع شده که بابام واسه داداشم خونه خرید..
    شوهرم همش آرزوی مرگ برادرام رو میکنه.. و همینطور پدرم رو.. و اینا منو زجر میده.. درسته پدرم واسه براردم خونه خرید اما واسه منم همه وسایلای خونمو خریده .. به خدا آقای شوهر فقط واسه خونمون یه آینه خرید و بس.. و همه چیزو بابای من خریده.. تازه به نطر من این چیزا مهم نیست .. اگه همه زندگی منو یه تخم مرغ کنن و بزنن توی دیوار و ریز ریزش کنن واسم مهم نیست اما شوهر .. همش دنبال مسائل مالیه

    یه بار سر همین قضایا خیلی ناجور کتکم زد.. از دستم خون میرخت .. یه سر رسید گذاشت جلوم و گفت : بنویس که مهریه ات رو میبخشی .. منم نوشتم اما چون دستام خونی بود صفحه کاغد خونی شد.. باهمون سر رسید محکم زد توی سرم و گفت نباید خونی باشه دوباره بنویس و من نوشتم اما باز خونی شد.. و اونقد با سر رسید زد توی سرم که چشام سیاهی رفت.. این خاطرات تلخ هرگز از ذهنم پاک نمیشه....

    اما چطوری .. باور کن بعضی چیزا خیلی سخت از ذهن آدم پاک میشه .. باورتون میشه گاهی اونقد ساکت میشم که بعدش خودش میاد میگه من خیلی پرروام و هر چی تو ساکتی من بیشتر حرف میزنم؟

    همین الان بهش زنگ میزنم و بهش میگم که دلم براش تنگ شده .. این کارو بارها و بارها کردم.. گرچه از ته دلم نیست .. تازه خوب اون با این کارا خوشحال میشه اما روی رفتارش که تاثیری نداره.. چون باز نمیزاره من نه بگم .. چون باز زندونی شدن توی خونه ادامه داره و ...

    آوپژه عزیز بهش زنگ زدم...


  5. 3 کاربر از پست مفید farnaz3211 تشکرکرده اند .

    farnaz3211 (سه شنبه 27 اردیبهشت 90)

  6. #24
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array

    RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟

    عزیزم، ببخش که یه کم طول می کشه جواب دادنم ...

    خیلی خیلی متاسفم که گذشته ها اینقدر شما رو رنج می ده. و متاسف تر که کاری ازم بر نمیاد. اما باور کن راه درمان این رنج ها، یادآوری هزار باره اش نیست...

    خوب کاری کردی که بهش زنگ زدی مهربون. زود ناامید نشو. انتظار نداشته باش یه دفعه تاثیرش رو ببینی... شما بیا برای چند هفته ایده آل همسرت رفتار کن. باور کن یه آدم سنگ هم که باشه در برابر محبت آب میشه، ایشون که همسر شماست و دوستت هم داره ...
    می خوای چه جوری ازش استقبال کنی؟ نگفتی :)

  7. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اردیبهشت 91 [ 08:31]
    تاریخ عضویت
    1390-2-13
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    1,848
    سطح
    25
    Points: 1,848, Level: 25
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    110

    تشکرشده 110 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟

    عزیزم من کا الان سر کارم ... وای وای سر کار اما توی اینترنت!!!!
    اما خوب آقای شوهر شیفت شب هم میره سر کار و من خونه ام ...و از اونجا که حسابی شکمو تشریف دارن با یه غذای خوشمزه!!!

  8. 3 کاربر از پست مفید farnaz3211 تشکرکرده اند .

    farnaz3211 (سه شنبه 27 اردیبهشت 90)

  9. #26
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اردیبهشت 91 [ 08:31]
    تاریخ عضویت
    1390-2-13
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    1,848
    سطح
    25
    Points: 1,848, Level: 25
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    110

    تشکرشده 110 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟

    دوست ندارم فیلم بازی کنم اما اگه این فیلم بازی کردنا توی درست کردن روابط میتونه تاثیر داشته باشه این کار و میکنم .. اما به خودم قول میدم که این آخرین تلاشم باشه چون واقعا توانی ندارم..

  10. 3 کاربر از پست مفید farnaz3211 تشکرکرده اند .

    farnaz3211 (سه شنبه 27 اردیبهشت 90)

  11. #27
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 شهریور 96 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1389-9-06
    نوشته ها
    1,077
    امتیاز
    14,205
    سطح
    77
    Points: 14,205, Level: 77
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,300

    تشکرشده 3,560 در 934 پست

    Rep Power
    121
    Array

    RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟

    فعلا یک مقدار حوصله کنید تا کار ایشون راه بیافته و از بیکاری در بیان
    وقتی یک مقدار این مشکل حل شد تبعات این مشکل هم کمتر میشه و از پیچیدگی مشکلتون کمتر میشه
    اونموقع شفاف تر میتونید ببینید که سایر مشکلاتتون در چه حدیه و راه حلش چیه
    مشکلاتتون رو تک به تک حل کنید، دانه دانه

  12. کاربر روبرو از پست مفید نیلا تشکرکرده است .

    نیلا (یکشنبه 18 اردیبهشت 90)

  13. #28
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 تیر 90 [ 19:18]
    تاریخ عضویت
    1390-1-31
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    2,094
    سطح
    27
    Points: 2,094, Level: 27
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    81

    تشکرشده 81 در 41 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟

    سلام فرناز جان.عزیزم من چندین بار مطالبی رو که نوشته بودی رو خوندم دقیقا مثل اینکه من و شما با یه مدل ادم طرف هستیم دقیقا این چیزایی که شما ذکر کردین و من دارم توی زندگیم تجربه میکنم. نمی تونم راه حل مناسبی رو پیشنهاد کنم چون خودم هم دارم با همین مشکلات زندگی می کنم. دوست دارم بیشتر از زندگیت بدونم و همینطور شما هم با روال زندگی من بیشتر اشنا بشین تا بهتر بتونیم به هم کمک کنیم ، به نظر من کسانی که با این مسائل مواجه هستن بهتر می تونن به هم کمک کنن. من هم مثل شما درمونده شدم و روزی صد بار به خودم لعنت می فرستم که چرا ازدواج کردم. منم بین دوراهی ادامه یا طلاق گیر کردم و نمی دونم باید چکار کنم.
    منتظر جواب شما هستم

    فرناز جون دقیقا میدونم چی میگی، ای کاش می شد شما رو از نزدیک می دیدم و می تونستم یه دل سیر از مشکلاتم واستون بگم که یه موقع فکر نکنی شما تنها کسی هستی که زندگیش با وجود همچین ادمی خراب شده. من خودم 23 سالمه و شوهرم 25. و تازه 1 ساله که ازدواج کردیم.

  14. #29
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اردیبهشت 91 [ 08:31]
    تاریخ عضویت
    1390-2-13
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    1,848
    سطح
    25
    Points: 1,848, Level: 25
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    110

    تشکرشده 110 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟

    یکی یه دونه عزیز...
    ممنون از احساس همدردی شما.. و نمیدونم چی بگم چون متاسف میشم اگه یک مرد دیگه مثل همسر من وجود داشته باشه.. اما امیدوارم شما موفق تر باشین تو زندگیتون..
    راستش من از طلاق و تنهایی ترسیدم و برگشتم .. توی اون 40 روز که تنها بودم هر شب با ترس می خوابیدم.. و استرس داشتم .. از طرفی دلسوزیم برای همسرم خیلی زیاد بود و هست .. الان هم خیلی اوقات به جدایی فکر میکنم اما وقتی به شرایط همسرم بعد از طلاق فکر میکنم دلم براش میسوزه..
    به ته دلم رجوع میکنم و میبینم واقعا دوست داشتنی در مورد همسرم ندارم.. به روزهای اول ازدواجمون فکر میکنم به روزهایی که فکر میکردم همدم و همراهم رو پیدا کردم و عاشقانه دوسش داشتم .. اما چی شد که این شد ؟ من شدم زنی که از نبودن شوهرش بیشتر لذت میبره.. زنی که تنها بودن و تنها خوابیدن و تنها خوردن و ... بیشتر دوست داره.. از شنیدن صداش حالم بد میشه از اینکه لمسم کنه حالم بد میشه .. و وقتی خونه نیست خونه واسم بهشته...
    این روزا صببح میره سه میاد و شش میره یازده شب میاد .. اما چی شده که این چند ساعتی رو هم که کنارمه نمی تونم تحمل کنم؟

    هر شب که میخوابم به این امیده که صبح روز بعد رو نبینم .. احساس میکنم اون روزای اولی که دوسش داشتم هم فقط یه رویا بوده ..
    اوایل خیلی شاد بودم .. اونقدی که توی هر مجلسی توجه همه بهم جلب میشد.. همه جا دعوت بودم از بس انرژی داشتم و میخندیدم .. اگه یه روز تو اداره نبودم همه همکارا زنگ میزدن که کجایی بیا .. بدون من مسافرت نمیرفتن.... دلم پر بود از هیاهوی زندگی و شادی....
    اوایل ازدواج هم همینطور بودم.. برای آقای همسر میرقصیدم و اونم مجبور میکردم باهام برقصه .. شیطنت میکردم و .. اما آقای شوهر میگفت تو جلفی اینا در شان دخترا نیست.. و من کم کم ارومتر شدم به خاطرش.. اونقدی که الان خیلی وقتا میگه دلش واسه رقصیدن من تنگ شده میگه دلش برای قاه قاه خندیدن من تنگ شده .. اما من دیگه توانش رو ندارم.. سعی میکنم اما نمیشه .. چون ته دلم پر از کینه و نفرته .. نفرت به مردی که با همه وجودم بهش اعتماد کردم و اون منو ریز کرد و نابود کرد..

    خانواده شوهرم هم توی این قضیه بی تاثیر نبودن..
    خیلی از دعواها و کتک کاری های ما به خاطر اونا بود..
    یه خاطره تلخ :
    خواهر شوهر کوچیکه با همکار من ازدواج کرد... همکارم خواستگار سمج من بود.. روزایی که اداره نبودم بهم زنگ میزد.. حواسش به من بود.. حتی برام کادو خرید اما من پسش دادم.. حالا با این اوصاف .... به خواهر شوهرم گفته من اصلا از زن داداشت خوشم نمیاد اون همش خودشو به من میچسبونده و .... من به همکارم حق می دم که چون زندگیش خراب نشه این حرفا رو زده .. اما داشته باشین از خواهر شوهرم که تمام این حرفای همسرش رو با بزرگنمایی به شوهر من انتقال داده..
    آقای شوهر اومد خونه و با یه توپ پر .. قضیه رو تعریف کرد و من انکار کردم... اما آقای شوهر میگفت خواهرش راست میگه و من دروغ... کتکم زد تا سر حد مرگ .. چاقو رو براشت و منو برد توی حموم گفت میکشمت و من فقط گریه میکردم و التماسش میکردم که ولم کنه .. اونقد گریه کردم که ولم کرد..
    هیچوقت .. هیچوقت خواهر شوهرم رو نمیبخشم ازش متنفرم...

    ببخشید اگه زیاد حرف میزنم و غر میزنم.. اما من تنهام خیلی تنها... از خانواده ام دورم و از رفت و آمد با هر کسی ممنوع .. گاهی دلم پر میشه به خدا شکایت میکنم .. نبودن یک همدرد زجرم میده ..
    راستی امروز سالگرد ازدواجمونه .. اما کاش نبود.. از این روز و این تاریخ متنفرم.. اما باز فیلم بازی کردنا هست .. دیروز به آقای شوهر گفتم برگشتنا شیر بخره .. میخواستم واسش بستنی درست کنم اما شب که اومد نخریده بود.. گفتم یادت رفته گفت روز جمعه شیر یارانه ای پیدا نکردم .. گفتم خوب پاکتی میخریدی.. باز عصبانی شد و گفت :
    این اخلاق گند خونه بابا تو بزار کنار که الکی پول خرچ کنی .. گفت فکر کردی من مثل اون داداش ..... تم که پول مفت بدم یا مثل اون بابای .... تم . و شروع کرد به فلسفه بافی ..
    سکوت کردم مثل همیشه مثل هر روز مثل هر ثانیه .. توانی ندارم که حتی از خودم دفاع کنم .. یه شیر هزار تومنی واقعا ولخرجیه ؟ از سکوتم شرمسار شد و اومد بغلم کردم بوسیدم اما معذرت خواهی نکرد... شامشو آوردم چاییشو آوردم اما توی دلم غوغا بود.. غوغایی که این کابوسها کی تموم میشه .. خدایا.. خسته ام

  15. 2 کاربر از پست مفید farnaz3211 تشکرکرده اند .

    farnaz3211 (سه شنبه 27 اردیبهشت 90)

  16. #30
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اردیبهشت 91 [ 08:31]
    تاریخ عضویت
    1390-2-13
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    1,848
    سطح
    25
    Points: 1,848, Level: 25
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    110

    تشکرشده 110 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟



 
صفحه 3 از 11 نخستنخست 1234567891011 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:29 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.