همسر من تحصیل رو دوست داره من فقط تشویق و حمایتش کردن نه اجبار
تشکرشده 11 در 4 پست
همسر من تحصیل رو دوست داره من فقط تشویق و حمایتش کردن نه اجبار
تشکرشده 268 در 90 پست
تحصیل با رعایت مصالح زندګی مشترک.
نه اینکه شما کار کنید و با والدینتون زندګی کنید و سختی بکشید تا شهریه ایشون را بدهید و ایشون دور از شما در شهر دیګری ادامه تحصیل بدهند. هزینه زندګی و شهریه دانشګاه و سکونت ایشون در تهران به شما فشار آورده. از طرفی این مدت خبری هم از زندګی مشترک نبوده.
البته ایشون مقصر نیستند. برنامه ریزی تون غلط بوده. ولی از این به بعد سعی کنید درستش کنید.
مشکل شما خیلی پیچیده و عجیب نیست. خیلی راحت می تونید زندګیتون را ګرم و زیبا کنید.
آراام (جمعه 16 اردیبهشت 90)
تشکرشده 35,973 در 7,399 پست
gozareomr گرامی
به تالار همدردی خوش آمدید
من از اینکه چه اشتباهاتی در گذشته داشته اید که سرآمد همه آنها نسنجیده و بدون دور اندیشی و در یک کلام احساسی عمل کردن هست می گذرم و به وضعیت کنونی شما توجه می کنم .
شما تخلیه از انرژی روانی شده اید و بر خلاف تصور و یا حتی آگاهی شما ، اینها صرفاً به دلیل زیر فشار بار قرض و وام و ... نیست . بلکه اصل انرژی روانی شما در یک ستیز درونی در رابطه با علاقه ای که به خانمی که همکارتون بوده را از دست داده اید و دچار افسردگی به این خاطر شده اید . اون خانم برای شما جذاب بوده ( رفتارش و عملکردش و ... ) و با نه و اعتراضی که به شما کرده و سپس ازدواجش جذاب تر هم شده ( هرچه دست نیافتنی جذابیت بیشتر ) و شما هم با نظر به تعهدی که به همسرتون داشتی و ..... با این مسئله درگیر بودی و با اینکه سعی کردی بر احساست غلبه کنی و حتی دور شدن از محیط کار و رفتن به جایی دیگر برای کار را هم عاقلانه در پیش گرفتی ( بستر زدایی )اما در درون موضوع حل نشده باقی موند ، چون شما احساسات قوی ای داری و در این رابطه نتونستی بر آن غلبه کنی ( نیاز به کمک مشاوره ای داشتی ) و باز هم برگشتی به محیط کار اون خانم و این بار با او مطرح کردی ( هر دو اشتباه بوده ) و جواب این خانم شما را سرخورده نموده ، در یک کلام شما آسیب روانی دیدید و تخلیه انرژی شدید .
اینکه قبل از این اتفاق هم بعد از مدتی از ازدواج ، عشق دوران کودکی برات کمرنگ شده ، نشونه شدت احساسی عمل کردن شماست و در واقع محل های علاقه شما ( هرچه که باشه ) کمتر از پشتوانه های شناختی عقلانی برخوردار است و بیشتر بر اساس احساس محض است ، نتیجه این رویه و روحیه اینه که دلزدگی پیش میاد .
دقت کرده اید به کودکان ، وقتی با آب و تاب چیزی را طلب می کنند و سرسختانه بزرگتر را به تسلیم برای بدست آوردنش واردار می کنند ، اما همینکه آنچه خواسته اند را بدست میاورند ، مدتی عزیز است و بعد اون لذت را براشون نداره و سرد میشن نسبت بهش حتی اگر با اون بازی کنند و لذا چیز جدیدی طلب می کنند ؟، محور اغلب خواسته های کودکان همینه . و تا وقتی آنرا ندارند مصرند و حتی گاه بعضی از اونها مریض میشوند اگر اونچه طلب می کنند بدست نیارند اما همینکه بدست آوردند بعد از مدتی دلشون رو میزنه .
برادر خوبم در شما هم چنین وضعیتی وجود داره . و با این وضعیت حتی اگر جدا شوید و به زندگی دیگری رو آورید باز هم مشکل خواهی داشت .
پس ریشه را دریاب و به فکر حل مسئله بطور ریشه ای شو ، و تا از این جهت رو خودت کار نکردی و تغییرات را شاهد نبودی هیچ تصمیمی نگیر . چون تصمیماتتون بر اساس همین روحیات و روند است و لذا مشکل رو مشکل برایتان خواهد گذاشت .
مشکل در درون شماست ( حتی مشکلات مالی که پیش آمده هم ریشه در درون شما داره )
امیدوارم بیشتر به این مسئله توجه کنی و حتماً نزد یک روانشناس رفته و در پی رفع مسئله از درون باشی .
موفقیتت را از درگاه خداوند خواهانم .
.
فرشته مهربان (شنبه 17 اردیبهشت 90)
تشکرشده 280 در 139 پست
من فقط برای جمله اولتون یه چیز بگم.سن اصلا برای ازدواج مهم نیست.درک اجتماعی و توان اداره یک زندگی چه از لحاظ مالی و چه احساسی و تصمیم گیری صحیح میتونه هم توی سن 19-20 سالگی ایجاد بشه یا میتونه تا 40 سالی هم ایجاد نشه!که من موارد زیادی را دیدم.پس اینکه اون موقع ازدواج کردید فکر نکنید اشتباه بوده!اتفاقا خوب بوده.نوشته اصلی توسط gozareomr
تشکرشده 280 در 139 پست
با سابینا موافقم.نوشته اصلی توسط سابینا
دوست عزیزم یکی از بزرگترین اشتباه های شما به نظر من فرستادن همسرتون به شهر دیگه ای برای درسه!!!
شما زن و شوهر هستید بعد اینقدر فاصله دارید؟!برای من که لااقل قابل هضم نیست!
همونطور که سابیا عزیز گفتن بهتره هرچه زودتر ایشونو پیش خودتون برگردونید یا شما برید پیش ایشون!
چیزی هم که مهمه فکر نکن مدرک آکادمیک خیلی دستاورد مهمیه!
به هر جهت باید پیش هم زندگی کنید.یا شما برید یا ایشون بیان.بین درس و زندگی باید زندگی رو انتخاب کنند و کنید.
هر 2 تون همو دوست دارید پس بذار دستاشو تو دستات
تشکرشده 11 در 4 پست
فرشته مهربان واقعا ممنونم به خاطر حرفهایی پخته و قشنگت
gozareomr (شنبه 17 اردیبهشت 90)
تشکرشده 11 در 4 پست
راستش تو شهر ما روانشناس خوب و خبره نیست
تشکرشده 3,560 در 934 پست
دوست من اگر شهر شما امکاناتش خیلی محدود است می توانید به نزدیکترین شهر بزرگ ( دقت کنید که زیاد دور نباشه که مسافت زیاد تنبلتون کنه برای رفت و آمد ) مراجعه کنید و از اونها بهره بگیرید
تشکرشده 11 در 4 پست
یه مرکز تو شهرمون بود رفتم اما متاسفانه جمع شده بود .فرشته مهربون اگه میشه خودتون بهم مشاوره و راه حل بدید
تشکرشده 11 در 4 پست
زندگیم به انتها رسید
همسرم 2 هفته است جواب تلفنامو نمیده
میخوام از دادگاه عدم تمکین بگیرم
آیا میشه؟ آخه اون تهرانه و من شهرستان. نمی دونم اونجا چی کار میکنه دارم از فکر و خیال میمیرم
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)