پاییز خزان عسل
شوهر من 4 تا دفتر کار داشت که از اون 4 تا فقط یکی اش رو به من نشون داد اون هم با اصرار من و گیر دادن هایم
مال اون وقت بود که باد نبودم
این سری که دفتر کار گرفت
من تمایلی به دیدنش نداشتم
شاید هفت هشت بار نزدیک دفترش قرار داشتیم هربار شوهرم می گفت نمیایی دفتر رو ببینی
منم واقعا چون نیازی نداشتم می گفتم نه
تا اینکه یه شب خودش گفت
امشب مخصوص باید بیایی دفتر کارم رو ببینی و نظر بدی
میدونی این طور صحبت کردن و لحن صدای شوهرم خیلی ارزش داشت
بعدش هم من رفتم دفتر کارش رو دیدم
الان هم یکسری تغییرات داده و علنا گفته نمیایی دفترم رو با دکوراسیون جدید ببینی
این قضیه مال قبل از قضیه اقای "م" هست
ولی هنوز من نرفتم درحالیکه خانوم اقای "م" 5 یا 6 بار رفته بوده توی دفتر کارشون
تسوکه گرامی
ببخشید که با صحبت های من تاپیکت منحرف شد
علاقه مندی ها (Bookmarks)