موضوع: رسيدن به عشقم

خیلی وقته اون سوالارو همیشه از خودم می پرسيدم.و جوابهایی برای هرکدوم دارم.

مشتاق جان ما حالت هیجانی شما را درک می کنیم.ولی باید به سوالات ما پاسخ دهید تا ما بتوانیم کمکتان کنیم.مگر نه با اطلاعات کم اگر راهنمایی کنیم احتمال اشتباه بالا می رود و خودتان ضرر می کنید.

پس لطفا یک نفس عمیق بکشید و یک لیوان چای برای خود بریزید و با آرامش و مفصل به سوالات پاسخ دهید.هر چه به ذهنتان رسید بنویسید

فکر می کنم اگر کمی وقت برای این تصمیمتان صرف کنید خیلی بهتر به نتیجه می رسید

سال 68 دانشگاه رفتی ترم دو ازدواج کردی،سه سال بعد سر پروژه کار کردید.با لب تابت کار کرد.اون زمان که لب تاب نبود.

فرهنگ جان منظورشان سال 1386 بوده

ببينيد کلا دیگه نمیبینمش.ولی همیشه جلوی چشمم.
شوهرم منو کلا بخشیده .چون الان هيچ مشکلی نداریم.و خوشیم
ولی من نمی دونم چرا نمی تونم فراموشش کنم.
چایی هم زیاد می خورم.و الان کاملا آرومم.اینجام تا جواب بدم.

سلام،

خانوم انی‌ عزیز مثل همیشه گل کاشتند و پاسخ کاملی به شما دادند،

فکر می‌کنم پاسخگویی به سوالات ایشون خیلی‌ دوستان رو برای راهنمایی‌ درست شما میتونه کمک کنه،

به هر حال،

من هم دوست دارم چند سوال به سوالات خانوم انی‌ اضافه کنم و ممنون میشم به این سوالات هم پاسخگو باشین،

۱۱. چطور میتونین مردی رو که با یک خانوم متأهل به راحتی‌ ارتباط برقرار کنه و بهش ابراز علاقه کنه، متعهد به زندگی‌ و همسر در آینده بدونین؟ قابل اتکا کردن و قابل اعتماد ببینین؟

۱۲. به نظر شما چرا همسرتون تا به حال از شما جدا نشده!؟

۱۳. شما اگر جای همسرتون بودین، در چنین وضعیتی چه برخورد و واکنشی داشتین؟

ممنون،

کامران

مشتاق جان


پس لطف كن و به سئوالهايي كه از ابتدا ازت شده پاسخ بده .

سلام

من هم ورودتون به تالار همدردی رو خوش آمد می گم.

ماجراتون رو کامل و خوب تعریف کردین ولی سوالتونو واضح مطرح نکردین. می تونید بیشتر توضیح بدین که الان سوال اصلیتون چیه؟ و خودتون می خواید چه کاری انجام بدین؟

13.وقتی همسرم با صداقت به من گفته پنهون نکرده بهش اعتماد می کردم.و دوتایی راهی برای حل مشکل پيدا می کرديم.
12.اون واقعا دوسم داره .چون به من وابستس.خودش می گه تو صداقتت برای من همه جیزه
11.اون آقا اصلا اونجوری که شما می گيد رابطه نداشت.ایشون فقط به عنوان همکلاسی با من رفتار کردن .ولی خوب .ايشون فکر می کردن من مجردم.
تا اينجا داشته باشین.

اون 86 مشکله چاپی بود.
اينکه واقعا بهترین راه حل چيه؟؟؟

برای اینکه سو تفاهم نشود من پاسخ می دهم

از سال 68؟؟؟؟

منظورشان سال 1386 بوده.اشتباه تایپ کرده اند

سوالتونو واضح مطرح نکردین

از ما همفکری می خواهند که ببینند چه کاری به صلاح است


ارادتمند

امروز تو تله تكست يك خانمي دقيقا مطلبي مثل شما رو مطرح كرده بود و يك آقاي مشاور هم جواب داده بود جواب ايشون درست يادم نيست اما يك مثال زد كه زيبا بود گفت:

ببين دختر خوبم
بعضي عشقاي قبل از ازدواج كه به اونا نميرسي مثل يك ظرف آب روي آتش در حال جوشيدن ميمونه. تا وقتي از هم دورند( = زير يك سقف نرفتند) خيلي داغن اما به محض اينكه با هم تماس پيدا كنند و اون ظرف آب روي آتش برگرده اون آتش خاموش ميشه و هيچي ازش باقي نميمونه.

عشق شماهم اين مدليه فكر ميكني فقط يك نيمه ي گمشده برات تو دنيا هست كه اونم همون آقا بوده! حالا كه بهش نرسيدي برات مثل يك سرابه. به نظر مياد عطشت رو برطرف ميكنه اما هرگز ...

سعي كن اين افكار احمقانه رو از خودت دور كني. قدر شوهر گلت رو بدون هر مردي به راحتي با اين قضيه كنار نمياد. پس خدا خيلي دوستت داشته كه چنين مرد باحالي نصيبت كرده به حرف خودش اكتفا نكن كه ميگه تو رو بخشيده سعي كن تا ميتوني هر كاري از دستت برمياد انجام بدي تا ترديدش رو برطرف كني و بهش ثابت كني دوستش داري.

اين نكته رو هم فراموش نكن كه
آدما ممكنه خيلياشون به هم علاقه داشته باشن، خيلياشون به درد زندگي باهم بخورن، خيلياشون با هم بتونند خوشبخت شند، اما قسمت تو فقط يك نفره كه شوهرت شده و اينو بذار به حساب تقدير الهي كه بي اطلاعيتون از علاقه ي اون آقا حتما بي حكمت هم نبوده اما حالا و در اين لحظه خوشبختي شما فقط و فقط در دست خودتونه پس خرابش نكن.

سلام مشتاق عزیز
منم ورودتون و خوش امد می گم
فکر کنم شما خیلی وقتتون کمه که اینقدر کوتاه و مختصر می نویسید.
اگه بیشتر توضیح بدی ما هم بهتری می تونیم کمکت کنیم.
اما با این توضیح مختصرت:
رابطه شما در حد همکلاسی بود و تمام. همین و به شوهرت گفتی. بر عکسش و فکر کن؟
تو چه حالی می شی اگه بفهمی شوهرت خانم دیگه ای و دوست داره و بهش فکر می کنه؟
ایا جز اینه که هر کاری براش می کنی توی ذهنت این فکر میاد که حتما داره من و با او مقایسه می کنه؟
از این افکار بیاین بیرون.
دوسش داشتین و دوستتون داشته و تمام شد
مطمئن باش اون اقا هم دیگه الان دوستت نداره چون شما یک خانم شوهر داری. و او شاید رو هوا و هوس بازم به شما ابراز علاقه کرده اما مطمئن باش اونم دیگه مثل سابق شما رو دوست نداره.
بهتره از این افکار خودتون و خلاص کنید. سرتون و گرم کنید به درس و کتاب و مطالعه و به این افکار پوچ اهمیت ندی.
به شوهرت و زندگیت توجه بیشتری کن.
سعی نکن با بعضی رفتارهات شوهرت و روز به روز از خودت دو رتر کنی. اون وقت یه روز می رسه دنبال راه حل می گردی که چه کنم شوهرم دوستم داشته باشه.
خواهش می کنم قدر زندیگت و بدون و بیشتر از این افکار پوچ به فکر این باش که چجوری رابطت و با هسرت و خانواده همسرت پر رنگ کنی و مشکلات و یکی یکی از سر راهتون بر داری.
زندگی به اندازه کافی مشکلات و پایین و بالا داره خودت به مسایل مشکل جدید اضافه نکن.
موفق باشی

بابت جوابهای خوبتون ازتون ممنونم.
اما اگه من اون موقع با کس ديگه ازدواج کردم.برای این بود که مطمئن نبودم طرف مقابلم دوسم داره.اونموقع همسرم اصرار برای ازدواج داشت.و چون من مطمئن نبودم و هیچ وقت هم این احتمالو نمی دادم که اون پسر دوسم داره و به خاطره یک سری مسائل ازدواج کردم.اگر هم خودم پا پیش نذاشتم برای این بود که یکی از دخترا از ایشون خواستگاری کرده بودند و نه شنیده بودند.و من از رد شدن ترسیدم و به این اکتفا کردم که درون خودم نگه دارم.
همسر من نمونه است خودم می دونم.به این دلیل که منو واقعا میشناسه و از شخصیت من خبر داره.چون من دختری نیستم که هرکی ظاهر بشه عاشقش بشه.من مدتها قبل به همسرم مختصری درمورد اون پسر توضیح داده بودم.به خاطر همون همسرم شوکه نشده بود.
الان که اینجا مطالبو نوشتم.قبل از این مطالب یه طوفانیو رد کردم اما الان همه چیز درسته و آروم.تنها چیزی که هست غوغایی که در وجودمه.
تا حد ممکن برای همسرم همسری میکنم و دوسشم دارم.چون ایشون خیلی چیزا تو زندگی به من یاد دادند.
در مورد اون پسر،اینقدر وقار داشت که هیچ وقت از من سو استفاده نکرد.اون همیشه منو برای زندگی کردن دعوت می کرد .و از من می خواست به زندگیم ادامه بدم همونطور که الان با رفتنش خواست که زندگی کنم.
تنها چیزی که الان برام مهمه درسام و ادامه تحصیلمه.
اگه براتون حرفامو نوشتم می خواستم ببینم واقعا در برابر این غوغای وجودم چکار کنم.