نوشته اصلی توسط
gh.sana
وضعيتي كه شما درگيرش هستيد دو حالت داره:
يا شما به صداقت طرف مقابلتون ارزش قائل هستين و از اينكه همون اول همه چي رو رك و پوست كنده به شما گفتن خرسندين و با ايشون ازدواج ميكنيد(البته به شرطي كه ديگه هيچ وقت تا اخر عمر حتي يك لحظه هم به باكره بودن يا نبودن همسرتون فكر نكنين چه برسه به اينكه مثل برخي از افراد روياپردازي كنيد و سعي كنيد توي ذهنتون مجسم كنيد كه اون لحظه همسر شما با فلان مرد چه رفتاري داشته و ....كه در اين صورت ببخشيد سه سوته جنون بهتون دست ميده و ديگه نميتونيد زندگي مشتركتون رو ادامه بديد)
حالت دوم اينه كه شما اين خانم صادق رو رها ميكنيد و ناخواسته بهش ياد ميديد كه نبايد حرف راست زد چون طرفت جا ميزنه و ....پس بعد از شما هر خواستگار ديگه اي داشته باشه بدون گفتن اين مطلب باهاش رابطه رو شروع ميكنه و معلوم نيست بعدا شوهرش بفهمه باهاش بسازه يا طلاقش بده و....و از اونجايي كه معتقدم رفتار خوب و بد ما هم طبق قانون پايستگي ماده و انرژي از بين نميره ، لذا مطمئنم كه نتيجه ي اين رفتار رو (عدم احترام و ارزش نهادن به صداقت اطرافيان) يه جوري يه موقعي يه جاي اين دنيا ميبينيد...
در نهايت....
اگر من جاي شما بودم...وقتي ميديدم كه طرف مقابلم صرف نظر از گذشته و اشتباهاتش حالا به من متعهد و پايبند شده و پشيمون شده از رفتار سابقش و از طرفي تمام خصوصيات ظاهري و باطني مد نظر من رو هم داره بيدرنگ بهش پيشنهاد ازدواج ميدادم و ديگه هيچ وقت به اين كه كي بكارتش رو از بين برده فكر نميكردم...
زندگي با يه باكره هي فرقي با يه غير باكره نداره مهم روح ادمهاست كه نبايد دست خورده باشه...همه چي به خود ما بستگي داره و به نگرشمون نسبت به يه دختر ....
موفق باشي
علاقه مندی ها (Bookmarks)