الان هنوز اولشه اما به مرور متوجه میشه که نمیتونه اینو پنهان کنه. باهاش بازم صحبت کن. بهش بگو این طوری خودشو بیشتر اذیت میکنه. باید این مواقع بقیه افراد خونوادش کنارش باشن. خدا کنه قبول کنه خودش بگه.
تشکرشده 1,673 در 522 پست
الان هنوز اولشه اما به مرور متوجه میشه که نمیتونه اینو پنهان کنه. باهاش بازم صحبت کن. بهش بگو این طوری خودشو بیشتر اذیت میکنه. باید این مواقع بقیه افراد خونوادش کنارش باشن. خدا کنه قبول کنه خودش بگه.
[align=center]خدايا آن گونه زنده ام بدار كه نشكند دلي از زنده بودنم
و آن گونه بميران كه كسي به وجد نيايد از نبودنم...[/align]
تشکرشده 186 در 103 پست
فرانك عزيزم آخه من سركار هستم همسرم اگه دوست داشت باهام حرف بزنه لااقل يه زنگ به تلفن محل كارم ميزد حالا چيكار كنم
تشکرشده 90 در 29 پست
به نظر من به شوهرت بگو خواهرت مشكلش رو برام شرح داده ولي قسمم داده كه به كسي نگم حتي به تو.
اين طوري هم راز كسي رو برملا نمي كني وهم شوهرت بهت گير نميده .تازه از اين كه رازدار خواهرش بودي خوشحال هم ميشه .چون مي فهمه همون طور كه راز خواهرش رو به اون نگفتي به كس ديگه اي هم نميگي .
خواهرشوهرت هم اگه بخواد پولت رو بده وامكانش رو داشته باشه چون بهش گفتي پس بهت ميده.
بهتره توي روابطشون دخالت نكني .شايد مسايلي بينشونه كه نمي خوان جلوي تو بازگو كنن.فقط اگر يكيشون ازت خواست كه واسطه بشي اين كار رو بكن .در غير اين صورت بذار خودشون مشكلشون رو حل كنن
sima3030 (یکشنبه 10 بهمن 89)
تشکرشده 1,673 در 522 پست
فرانک جان این طوری که به شوهرش بگه خراب نمیشه؟ خواهرشوهرش ازش گله نمیکنه؟
[align=center]خدايا آن گونه زنده ام بدار كه نشكند دلي از زنده بودنم
و آن گونه بميران كه كسي به وجد نيايد از نبودنم...[/align]
تشکرشده 186 در 103 پست
باشه چشم فرانك جونم حتما از حالا به بعد همه ي تاپيك هام رو كامل ميكنم ببخشيد بخاطر رهاكردن تاپيك قبلي آخه فكرميكردم ديگه كسي منتظر نيست كه از حال و روزم براش بگم ، بازم ببخشيد
ailara77 (یکشنبه 10 بهمن 89)
تشکرشده 1,971 در 570 پست
دیدی دوست عزیز
اون بنده خدا وقتی میخواد صحبت کنه تو جواب نمیدی حالا که ساکت شده میگی چیکار کنم ؟
خب معلومه تو زنگی بزن و عذرخواهی کن و از دلش در بیار
چرا همش منتظر اقدام اون هستی ؟
هر کسی یه تحملی داره و بالاخره کم میاره و
تشکرشده 186 در 103 پست
يه موضوعي كه هستش اينه كه من از همسرم و خانواده و خواهرش دورم بخاطر همين ميترسم در مورد خواهرشوهرم حرفي بزنم و خيلي همه چيز به هم بريزه ازشون دور هم هستم ديگه همش ميشينم خودخوري ميكنم كه الان چي شد چي ميشه و از اين حرفا ، فرانك جونم الان زنگ ميزنم ولي اينجا باش تا جوابش رو بهت بگم
تشکرشده 1,971 در 570 پست
مینا جون منظور من اینه که حالا که شوهر آیلارا شکاکه (زود رنج هم هست اینطور که معلومه!) ایلارا نباید بهانه بده دستش!
حتی تو این ماجرا
بهترین راه به نظرم همونه که از خواهر شوهراش بخواد یه جوری به برادرشون بگن تا آیلارا دخالت نکنه و سر دوراهی قرار نگیره و اگه اونها نخواستند بگن راهی که سیما گفت خوبه
عزیزم بلا دوره انشائ الله خدا شفا میده نگران نباش هزینه اش هم جور میشه
منتظر تماست هستم
فرانک1389 (یکشنبه 10 بهمن 89)
تشکرشده 1,673 در 522 پست
جواب منو یادت رفت بدی فرانک خانوم؟ این جور وقتا آدم نمیدونه کدوم درسته؟ گفتن یا راز نگه داری؟ نظر سیما خانوم هم خوب بود.
[align=center]خدايا آن گونه زنده ام بدار كه نشكند دلي از زنده بودنم
و آن گونه بميران كه كسي به وجد نيايد از نبودنم...[/align]
تشکرشده 186 در 103 پست
زنگ زدم فرانك جون كلي خندوندمش ولي مشتري داشت نتونست زياد حرف بزنه گفتش كه ظهر زنگ ميزنهولي فكر كنم گلايه هاش مونده باشه
ailara77 (یکشنبه 10 بهمن 89)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)