دوستان من همچنان به کمک و راهنماییتون نیازمندم. کممممممک.
کلا این روزا زندگیم و آرامش فکریم ریخته به هم. تصمیم گیری لحظه به لحظه سختتر میشه.
فکر کنم بهتره مساله رو بازتر کنم تا شاید بهتر بشه کمکم کنید.
مشکل جدید تو این چند روز از اینجا شروع شد که یکی از خاستگارهام (گفته بودم 70، 80% با من جوره)خواست که با خواهرش بیاد دیدنم، منم قبول کردم. من قبلا درباره خانواده ایشون تحقیق کرده بودم اما با دیدن خواهرش و رابطه صمیمانه که اینها باهم داشتن متوجه شدم درصد معیارها مشترک داره بالاتر میره و تا حدی به دلم نشست، ایشون ذکر کردن که دارن کم کم به من وابسته میشن و میخان سریعتر تکلیف معلوم شه و منم بهش حق میدم. تو این مدت جدیتر باهاش حرف زدم، واقعا کیس مناسبیه.
اما یه مشکل هست که من مرددم و همچنان دارم فکر میکنم همکارم می تونه برام مناسبتر باشه. مشکل هدف من و خود شخصیت منه.
ببینید مساله ای که تو زندگی من هست و براش خیلی تلاش کردم ادامه تحصیلم در خارج از کشوره. سالهاست دارم برا این مساله تلاش میکنم هم از لحاظ مالی سخت کار کردم که مشکلات مالیمو حل کنم و هم از لحاظ درس و زبان. راستش تو این مدت تعلل هم کردم که همراه زندگیمو پیدا کنم و با او قدم تو این راه سخت و غریب بزارم (از تنهایی تو کشور غریب میترسم). این مساله 1هدف بزرگ برا منه که نمیتونم ازش بگذرم و قبل اینکه خاستگاری قدم جلو بزاره این مساله رو مطرح میکنم. اما خب از یه طرف نمیخام به خاطر یه رویا 4-5 ساله تمام زندگیمو خراب کنم و در انتخاب همسرم اشتباه کنم.
اما خاستگارم: من باهاش جدی صحبت کردم او میگه با قضیه خارج رفتن مشکلی نداره و علاقه هم داره، البته بعضی وقتها میگه کار درستی نیست رفتن و برگشتن و از صفر شروع کردن. سر این مساله خیلی صحبت کردیم و بهش فهموندم من نمیتونم از این رویام بگذرم و او هم قبول کرد. اما متوجه شدم او داره کم کم احساسی برخورد میکنه و من براش خیلی مهم شدم. حالا من موندم سر دوراهی ها زیادی؟ میترسم این تصمیم او احساسی بوده و فردا تو زندگی زیر قولش بزنه(البته گفته وقت نداره دنبال کارها بره و میتونه همین الان مدارکشو بده من تا من کارها لازمو به جا او انجام بدم) حتما دوستایی که تو این مسیرن میدونن چقد کار سختیه و یک اراده قوی میخاد، میترسم وسط راه کم بیاره. از طرفی این مسیر منه نه او، او بیشتر به خاطر من میخاد قدم تو این راه بزاره، این راه ریسکش زیاده من میترسم راهم اشتباه باشه و زندگی اونو من خراب کنم.
اما همکارم: امسال داره کم کم کارهام جور میشه که بتونم ادامه تحصیل بدم و راستش تو این مسیر درخواست به دانشگاهها و زبان و غیره همکارم خیلی راهنمایی و کمکم کرد چون خودش و دوستاشم تو این مسیرند. کلا یه مشوق اصلی برا من بود حتی از لحاظ روحی کمکم میکرد سست نشم. راستش داریم قدم قدم با هم جلو میریم. خب همکارم مسیرشو انتخاب کرده و من بدون نگرانی میدونم این شخص میتونه همراه خوبی برا من باشه.
اما مساله همون نقد و نسیه است؟من با توجه به مشکلاتی که داره از لحاظ احساسی برا خاستگارم پیش میاد دو راه پیش رو دارم:
1- همین الان همکارم رو فراموش کنم و فقط به خاستگارم فکر کنم و اینم ذکر کنم در این صورت احتمال ازدواج خیلی بالاست اما مشکلات بعد از ازدواج هست که باید تلاشمو چند برابر کنم که راه بودن با همسرم و ادامه تحصیل در خارجو هموار کنم.
2- همین فردا(نه دیرتر) با همکارم صحبت کنم و نظرشو بدونم. که من احساس میکنم حتی اگه این مساله رو قبول کنه به خاطر اختلاف سنی که داریم ممکنه ازدواج به راحتی صورت نگیره. اما اگه ازدواج صورت بگیره به دلیل هم رشته بودن و نظرات مشترک در مسیر پیش روم مشکلاتم کمتر میشه و حامی خوبی برا من میشه.
به من بگید که چه کنم؟ کدوم راه بهتره؟ با توجه به اینکه از لحاظ احساسی الان خودمم گیج شدم و نمیدونم کدامیک برا من مهمتره، هرکدام مزیتها خاصی دارن .البته نه با فراموش کردن همکارم مشکلی دارم و نه با گفتن حرفام به او
علاقه مندی ها (Bookmarks)