به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 12 , از مجموع 12
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 آبان 87 [ 21:16]
    تاریخ عضویت
    1387-5-30
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    3,402
    سطح
    36
    Points: 3,402, Level: 36
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بعد از طلاق چی میشه؟

    سلام دوست عزیز
    الان نمیدونم که در چه وضعی هستی فقط میدونم که زیاد مشکل نیست
    من خودم این مورد را داشتم والان خیلی راحت وخوش دارم زندگی میکنم اگه امیدت به خدا باشه مطمئن باش که خدا تنهات نمیذاره و کمکت میکنه
    البته یک مقدار اذیت میشی اولش ولی سعی کن بهش فکر نکنی
    واول خوب فکرات رو بکن بعد تصمیم بگیر که پشیمانی سودی نداره

  2. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 11 شهریور 95 [ 04:50]
    تاریخ عضویت
    1387-7-19
    نوشته ها
    466
    امتیاز
    9,840
    سطح
    66
    Points: 9,840, Level: 66
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 210
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    880

    تشکرشده 885 در 224 پست

    Rep Power
    62
    Array

    RE: بعد از طلاق چی میشه؟

    سلام خانمی
    منم دارم طلاق میگیرم پس هنوز تجربه طلاق ندارم ولی شوهر من چند سال زندان بودو در عمل فرق انچنانی با طلاق نداشت یه کم برات بگم من سر کار میرفتم خودم اون موقع لیسانس بودم حقوقم کم نبود ولی اگه فقط میخواستم با اون زندگی کنم فکر نکنم حتی شهریه مهد پسرمو میت.نستم بدم.خانوادم به شدت ازم حمایت کردن مادرم طبقه بالای خونشو بم داد و بابام شده بود سرویس شخصی خودم و بچم.پس از لحاظ مالی مشکلی نداشتم ولی بعضی چیزا بد جوری عذابم میداد.اولینش حس تنهایی بود بعضی وقتا واقعا دلم میخواست یکی بغلم کنه و ارومم کنه کاری که از خانواده بر نمیاومد.دومیش دید مردم بود با هر کی 2 کلمه اضافه تر حرف میزدم یا خودش کج خیال بود یا خانوادش.یادمه یه بار زنگ زدم خونه دختر خالم که همسن مامانمه شماره شوهرشو خواستم که برای مکه رفتن ببینم کاروانشون جا دارن یا نه<شوهرش سر کاروان بود>همون دختر خاله بیسواد و پیری که هیچوقت نیاز نمیدیدم سالی یه بار بجز برای عید دیدنی برم خونش آبرومونو تو فامیل برد که من با شوهرش رابطه دارم!!!!شوهر 59 سالش.حالا من 20 تا مهندس جوون زیر دستم کار میکردن و هیچکی این حرفو بم نزد چون خبر نداشن من بی شوهرم.از همه بدتر بار زنگی و مسولیت بچه بود که یه تنه رو دوشم بود.از خربد نون تا گوشت و .....خیلی سخته زنا نیاز به حمایت دارن.و از همه دردناک تر بچم بود که به عناوین مختلف بهانه پدرشو میگرفت و نصف شبا گریه میکرد. بخدا منم پا به پاش اشک میریختم.و اخرین درد پیشنهادای بی شرمانه یه عده فرصت طلب بود حتی دوستای شوهرم که زن و بچه داشتن.انقد حساس شده بودم که منی که خودم یه پا مردبودم کافی بود داداشم فقط یه کلمه به پسرم بگه سر و صدا نکن من درس دارم شب تا صب گریه کنم زیر پتو.اینبار دارم همه این مشکلاتو حل میکنم بعد میرم.خودتو باید اماده کنی روحیه بالا میخواد.تک تک اینا رو برا خودت حل کن عزیزم ولی اگه بچه نداری و استقلال مالی داری مشکلاتت خیلی کمتره و زودتر اوضات عادی میشه کلا سختیش اولاشه.موفق باشی .از خدا میخوام صلاحتو بت بده.
    [size=medium]بهترین راه برای پیش بینی آینده خلق آنست.[/size][size=large][/size]

  3. کاربر روبرو از پست مفید f_z تشکرکرده است .

    f_z (جمعه 14 خرداد 89)


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:46 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.