سلام ساراجونم
عزيزدلم اصلا ناراحت نباش منم اين مشكل رو دارم من 2 تا جاري دارم يكيش خواهر خودمه و يكي ديگه غريبه - قبل از اينكه منم وارد اين خانواده بشم خواهرم عروس خانواده بود و جاري همون خانم - اونايه شهر ديگه بودن و عقد خواهرم توي شهر خودمون بود وقتي خواهرم مراسم عقدش بود نه اومد و نه حتي تلفني تبريك گفت - وقتي پدرم فوت كرد جاري خواهرم كه الان جاريه خودمم هست حتي يه تماس نگرفت براي تسليت - قبل از اينكه من وارد اين خانواده بشم جاريم اصلا رابطه ي خوبي با خانواده ي همسرم نداشت خواهرم برام تعريف ميكرد - بعد از اينكه عقد با همسرم عقد كرديم براي عروسي خواهرشوهرم رفتم شهري كه همسرم و خانوادش هستن و حدود يكماه اونجا بودم دريغ از يكبار كه بهم بگه حالا دعوت هيچي بگه بيا يه سري بزن تازه بعد از يكماه كه خودم خواستم برم و زنگ زدم گفتش كه ميخواد بره خونه فاميلشون و يكي دوروز بعد زنگ زدم دوباره گفتم ميخوام بيام ببينمت دارم ميرم گفتش كه مامانم مهمون داره ميخوام برم اونجا - توي اون چند وقتي كه اونجا بودم خودشو خفه كرد از بس كه از خانواده همسرم كه عمه ي خودم ميشه بد گفت - وقتي من برگشتم ديده بود با خونواده همسرم روابط خوبي دارم و با هم خوب هستيم ديگه اونم رفت و آمدش رو زياد كرده بود و هرچي حرف دوست داشته از زبون من به خواهرشوهرم گفته - خيلي ناراحت شدم ولي ديگه برام مهم نيست چون بنظرم از هركي بايد به اندازه ي فهم و دركش انتظار داشته باشم . همينكه ميدونم همسرم ميدونه كه رفتارم با اطرافيان چطوري هستش برام كافيه و برام مهم نيست كه جاريم چه رفتاري باهام داشته باشم مهم اينه برام كه خودم رو همونطوري كه هستم نشون بدم نه اونطوري كه حس ميكنم اطرافيان دوست دارن - منظورم دوروبودن جاريمه -