واقعا خوشحالم....
من که دارم بال درمیارم ...امیدوارم اتیشتون همیشه فروزان باشه ...ما رو هم در بر بگیره...
چقدر زندگی قشنگه و یادگرفتنیست .....
وااااااااای ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی خدا جووووووون ن ن ن ن ن ن
تشکرشده 315 در 112 پست
واقعا خوشحالم....
من که دارم بال درمیارم ...امیدوارم اتیشتون همیشه فروزان باشه ...ما رو هم در بر بگیره...
چقدر زندگی قشنگه و یادگرفتنیست .....
وااااااااای ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی خدا جووووووون ن ن ن ن ن ن
iMoon (شنبه 09 بهمن 89)
تشکرشده 8,124 در 1,482 پست
سلام:
آویژه جان چون شما و عشق مابین شما و همسرتان برای من بسیار مقدس است درست مثل علاقه غزاله و دلبندش که در ابتدای ورودم منو مسحور خودش کرد ..می خوام بهت حرفی بزنم...
راستش از دستت وقتی این پستو خوندم خیلی عصبانی شدم..جدی می گم..تو با این حرفت منو بردی به روزهای دوری از کسی که دوستش داشتم و حالا همه کسمه..
آویژه جان هیچ وقت این حرف ها رو در هیچ زمان زندگیت تکرار نکن که می ترسم از شیطان لعین که اماده جرقه زدن هست..
می خوام احساسمو از ته قلبم برات اینجا بنویسم..زمانی که با همسر الانم ( کسی که همیشه دوسش داشتم) بار اول ازم خواستگاری کرد و ما تو مرحله شناخت جدا شدیم یک ماه به دفاع از تز من مونده بود..اونم کار من که برخلاف بقیه یک کار تحقیقاتی برداشتم که بسیار سنگین بود و قرار بود مقاله اون هم چاپ بشه..تو همون بحبوحه رابطه ما تو مرحله شناخت قطع شد..آوِیژه عزیزم شب و روز کار من گریه بود...پایان نامه نصفه نیمه رو در میاوردم و زار زار جلو پدر و مادرم گریه می کردم و تنها قطره های اشکم می ریخت روی صفحات نیمه کاره پایان نامم...حتی یک خط ننوشتم..آرزوشو داشتم فقط باشه من هزاران پایان نامه می نویسم و هزاران مقاله خارجی چاپ می کنم ولی آویژه اون نبود..هرجا سر گردوندم عزیزم نبود و من اشک می ریختم..آنقدر اشک ریختم تا اشک هام خشک شد و من در سکوت فرو رفتم..یک کلمه حرف نمی زدم ...حتی یک کلمه ..به پیان نامم نگاه می کردم و ماتم می برد..چقدر آرزو داشتم رو صفحه اولش ازش تشکر کنم ولی حالا نبود..سر دفاعی که آنقدر دوست داشت بیاد نبود..من تنها بودم آویژه ...تنها..می فهمی...
بعد دو هفته فهمیدم باید بپذیرم ..هنوزم عضو تالار نبودم..پاشدم 2 هفته ای همشو نوشتم..20 هم شدم حتی مقاله هم پذیرفته شد برای چاپ ..من اولین نفری بودم تو کلاس که فارغ التحصیل شدم..موقع دفاع چشمم به در بود..آیا میاد..اون نیومد و من چشمم به در خشک شد آویژه ...می فهمی ..؟تو که عاشقی میفهمی نه؟
الان اون کنارمه..پایان نامه من تو دستشه ..فیلم دفاعمو می بینه..منو دوست داره..من براش همه این حس هامو گفتم و اون منو بوسید..گفت برای دفاعم اومده روش نشده بیاد تو چون خجالت می کشیده..
آویژه می دونی چقدر خوشبختی که الان همسرت کنارته و بغلت می کنه..کاش منم اون روزا عزیزم کنارم بود ولی الان خوشحالم اون کنارمه..خیلی خوشحالم..
آویژه جان...خوشحال باش اون یک از بزرگترین امیدهای ادامه راه توست پس کنارت محکم نگهش دار..کاش من اون روزها مثل الان داشتمش...خدایا بازم شکرت که ختم به خیر شد..
ازت می خوام دیگه تکرار نکنی....به چشمهاش نگاه کن..اون همه پایان نامه توست..همه اون...
سارا بانو (یکشنبه 10 بهمن 89)
تشکرشده 315 در 112 پست
واقا سارا بانو با این صحبتت اشک تو چشمای من جم شده و نمیدونم چی بگم ...
واقا افتخار میکنم در اینجا با افرادی اشنا شدم که عاشقانه همسرانشونو دوست دارند .. و یکدیگر عشق پر برکت را هدیه میدهند ....
چه شگفت انگیزست ..
دعا میکنم پایه های زندگی همتون همیشه استوار باشه ....
موفق باشید ...
iMoon (جمعه 03 دی 89)
تشکرشده 76 در 46 پست
خدارو شکر خدارو شکر که آدمای هستن که راضین
خیلی خوشحالم توروروخدا این لحظاتو خراب نکنین نمیدونین لحظات جدایی چقدر سخته لحظات بی اعتمادی لحظات تنهایی....
واسه منم دعا کنید خیلی نیازدارم به دعا همه همه
تداعی (سه شنبه 14 دی 89)
تشکرشده 4,314 در 675 پست
ممنون دوستان مهربانم
تقریبا همه چیز روبراهه ...
در اولین فرصت بر می گردم و اتفاقات این چند روز رو می نویسم ...
سارا جان:
پستت برام خیلی امید بخشه ... هنوز هم هر وقت احساس می کنم کم آوردم، یه سر می زنم و می خونمش ...
نمی دونی چه لطف بزرگی کردی ....
آویژه (شنبه 09 بهمن 89)
تشکرشده 60 در 25 پست
سلام دوست خوبم
از اینکه انقدر خوشحال و راضی هستی خیلی خوشحالم و براتون یک زندگی پراز نشاط و سلامتی وزیبا و رنگین رو آرزومندم و این شعرم رو که خیلی دوسش دارم با عشق تقدیم به عشقتون میکنم امیدوارم خوشت بیاد و حس شعر رو از من قبول کنی اگه کار ضعیفی هستش.و بدون که گاهی باید عشق را با ابراز های مختلف بروز داد و به زبون آورد.
سلام ای زیبا مهر
خواستم تا پنجره ذوق بگشایم و از رز بوته باغ صداقت،
گلی را به دستان پر مهرت دهم ،
که هوای رویشش نفسم
و باغبانش دلم بوده
اما در راه ،کمی ، چند قدمی ، مانده به تو
دیدم در دستان یخ زده دخترکی ،رنجورتر از برگ خزان
گلی با صدای تمنای دخترک هم آواز شده به من مینگرد
دانستم با خبر از حال من است
بی زبان می گوید :
پیش از تو گل را ،در باغ دلش کاشته است، باغبان کوچک عشق
من ماتم از خواندن ذهنم......
مینهد گل را ناز، در دستم
دخترک مخندد
و من آرام آرام تا نگاه تو به پیش می آیم.
آری ، این گل تقدیم تو باد.
sogandpiar (شنبه 09 بهمن 89)
باسلام . من هم خوشحال شدم که مثل من هنوز هستند کسانی که قدر خوشبختی و زندگی خوب خود را می دانند و سعی می کنند که عشق و علاقه خود را نشان دهند من هم 1 سال و چند ماه است که ازدواج کردم و در این مدت سراسر عشق و محبت از همسرم گرفتم و محبت و عشق خود را نثارش کردم .البته روزهای سختی را گذراندم ولی خدارو شکر خداوند جواب همه سختی های من را به من داد و هدیه صبر و شکیبایی من همسفر زندگی ام است که برای من عزیزتر از جانم است .از خدواند بزرگ میخواهم که همه شما در زندگی قدر خوشبختی و سلامتی خود را بدانید و برای عشق و محبت به هم کوتاهی نکنید .
sh1356 (یکشنبه 10 بهمن 89)
تشکرشده 60 در 25 پست
سلام sh 1356 عزیز ، امیدوارم خوشبختی همیشه در تمام لحظه های زندگی، تو و همسرت رو همراهی کنه.
sogandpiar (یکشنبه 10 بهمن 89)
تشکرشده 4,314 در 675 پست
بالاخره من دفاع کردم ...
من با نمره قابل قبولی تونستم تموم کنم( و البته این جمله اشتباست: ما تونستیم تمومش کنیم ... )
این مدت پا به پای من و قدم به قدمم راه اومد .... بی خوابی کشید، حتی بعضی وقتا بیشتر از من بیدار موند ... نوشت و ویرایش کرد ... فشار کاری منو تحمل کرد ... در برابر اعصاب خوردی من بزرگواری کرد ... عیب هامو به روم نیاورد ... از گل نازک تر بهم نگفت .... با این که من بعضی وقتا به حد انفجار می رسیدم و رفتاری می کردم که نباید ولی اون ... همه جوره درکم کرد و مهربونی رو در حق من تمام کرد ....
این مدت با همه زجر ها و سختی هاش، این شیرینی بی نهایت رو داشت که من همسرم رو بهتر شناختم ...
حالا خیلی بیشتر از قبل دوستش دارم ...
و خیالم راحته که یه پشتیبان مطمئن توی همه لحظه های سختی دارم که می تونم بهش تکیه کنم و آروم بگیرم ...
خیلی خیلی خیلی خوشحالم که به توصیه جناب مدیر گوش کردم و بی خودی این رابطه رو خراب نکردم ... هر چند اون موقع این حرف برام غیر قابل قبول بود ...
اطلاعیه دفاع رو به دیوار نزدم و کسی خبر نداشت .... تنها کسی که سر دفاع من حضور داشت، همسرم بود ...
سارا جان! حق با توئه .... چشم هاش .... همه پایان نامه من بود ... همه پایان نامه من هست ...
کاش من لیاقت این همه مهر رو داشته باشم ....
[/color][/b]
از همه دوستانی که این مدت با نوشته هاشون و حتی لایک هاشون، کمکم کردن بی نهایت ممنونم
دوستان خوبم :
جناب مدیر
green
فرانک
sogandiar
Imoon
صبا
سارا
تداعی
SH1356
سپاس بی نهایت ...
تشکرشده 37,081 در 7,003 پست
با سلام
تشكر مي كنم از آویژه گرامي كه با كسب آگاهي ، مشورت ،صبر و تلاش يك گام موثر ديگري را در زندگي به درستي برداشتند. اميدوارم با عنايت خداوند و نتايج زحمات شما و همسر محترمان هميشه بتوانيد گامهاي صحيح و رو به رشدي را در زندگي برداريد.
اين موضوع در تاپيك به نتيجه رسيده ها ، ثبت گرديد.
مدیرهمدردی (یکشنبه 17 بهمن 89)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)