با سلام و احترام خدمت شیدا حاتمی
به تالار همدردی خوش آمدید.
بسیار از موقعیتی که پدر و مادرتون برای شما ایجاد کرده اند متاثر شدم.
همچنین از اینکه می بینم شما با کمک از خداوند رحمان، و تلاش و هوش خود و با مشورت موفقیت هایی را داشته اید و در جهت انتخاب همسر و زندگی آینده اتان سنجیده عمل می کنید، بسیار خرسندم.
به نظرم جواب مستقیم سئوال شما را دوستان داده اند و من در مورد ازدواج شما جوابی دیگر ندارم مخصوصا جواب صبا_2009 در پست 6
شما به خاطر فشاری که رویتان بوده است تصور می کنید ما دو نوع خانواده داریم ، خانواده ای که اصالت دارد و خوب هست و خانواده ای که مشکلات دارد و نامناسب هست. و خودتون را در خانواده نامناسب می بییند و همه خواستگاران و دیگران را در خانواده های بدون مشکل.
واقعیت اینست که وقتی از بیرون گود نگاه می کنیم. همه خانواده ها به نسبتی مشکلات دارند. حتی آنهاکه ثروتمند، تحصیلکرده یا از طبقه بالای اجتماعی هستند. شما اگر به آمار طلاق و مشکلات خانواده ها نگاه کنید در همه صنوف و قشرها این مسائل هست.
اما قبول دارم که شدت آن در بعضی خانواده ها بیشتر هست.
در بعضی خانواده ها اعتیاد، در بعضی پرخاشگری، در بعضی خیانت، در بعضی مشروب خواری، در بعضی بی مسئولیتی و در بعضی ترکیبی از اینها.(و البته با توصیفی که از خانواده خودتون کرده اید شدت مشکلات در زندگی شما کاملا آشکار هست.)
اما در آسیب شناسی خانواده اتان شما یک مقصر (پدر)و یک فرشته نجات(مادر) در نظر گرفته اید.
در حالیکه والدین شما مشترکا مشکل شما را باعث شده اند. و البته سهم مادرتون بسیار بسیار بیشتر از پدرتون هم هست.
شما در ذیل به مشخصات مادر و پدرتون که ارائه دادید توجه کنید؟
نوشته اصلی توسط شیدا حاتمی
نوشته اصلی توسط شیدا حاتمی
به نظر شما کدامیک می توانسته اند سکان دار بشوند؟ کدامیک با جسارت می توانسته اند زندگی را کنترل کنند؟
آنکه مسئولیت پذیر تر هست یا آنکه مسئولیت پذیر نیست؟ آنکه با هوش هست یا آنکه احمق هست؟
همیشه ظالم وقتی موفق هست که در طرف مقابل یک نفر هم از نقش مظلوم بودن لذت ببرد. در غیر اینصورت مادری با این توانایی ها که علاوه بر اداره فرزندانش زندگی انگلی شوهرش را تامین می کرده است، می توانسته و می تواند تصمیمات بهتری بگیرد. (البته ترس از ترس و جسارت نداشتن از نقاط ضعف مادرت بوده است که مکمل بی مسئولیت پدرت شده است.)
یک نکته تکمیل در مورد ازدواج شما:
ازدواج یک انتخاب هست نه یک تحمیل، همین طور که نباید کسی به شما تحمیل کند که با فلان پسر ازدواج کن، کسی هم نمی تواند به پسری تحمیل کند که با فلان دختر ازدواج کن.
هر دختر یا پسری خودش به تنهایی یا با نظر موافق والدینش دست به انتخاب همسر می زند. در این انتخاب معیارهایی را در نظر می گیرد. و همچنین شرایط خودش را نیز باید در نظر داشته باشد.
در هر انتخابی یک شباهت و همسانی ها یا مکملاتی در نظر گرفته می شود و باید هر خواستگار منحصرا بررسی شود.
یک مثال بزنم:
فرض کنید دختری عیبی جسمانی دارد مثلا کور یا معلول یا ... هست. آیا باید خودش را عذاب دهد و بر دیگران خرده بگیرد که چرا بر اساس شایستگی هایش هر کسی با او ازدواج نمی کند؟ (اگر چه نظر این دختر صحیح هست ) ، لیکن ما در دنیایی زندگی می کنیم که همه آدمهای آنها معصوم نیستند و بهترین افکار را ندارند و بهترین روش را انتخاب نمی کنند.
در واقع باید کسی شما را برای همسری انتخاب کند که استحقاق شما را داشته باشدبه شما بخورد و به اندازه شما فهم داشته باشد. (و آن فهم اینست که این دختر با همه موانع رشد کرده و یگانه هست و ازرش زندگی دارد) اگر این فهم را نداشت همان بهتر که شما را انتخاب نکند. چون اگر این فهم را داشت فردای ازدواج اگر با پدر خانمش مشکلی پیدا کرد یا به خاطر برادرخانمش ، تحقیر شد، این مسائل را به همسرش انتقال نمی دهد و از چشم او نمی بیند.
خلاصه:
مادرتون با پشتیبانی شما باید زندگی مستقلی ایجاد کند تا آثار مخرب خانواده کمترین تاثیر را در ازدواج شما بگذارد.
شما هم مثل مادرتون ترس از ترس نداشته باشید و اجتناب نکنید. مادرتون از ترس جدایی و طلاق و به بهانه فرزندان ، زندگی شما را در سراشیبی مشکلات قرار داد. و شما به خاطر ترس از تاثیر مشکلات خانواده ، عقب نشینی کرده اید . در واقع شما از ترس طرد شدن، پیشاپیش همه را طرد می کنید. اجازه دهید به روال طبیعی اقدام شود و هم حق رد کردن خواستگار را به خودتان بدهید و هم به خواستگارتان حق انتخاب دهید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)