به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 27
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 مهر 90 [ 18:15]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    73
    امتیاز
    6,490
    سطح
    52
    Points: 6,490, Level: 52
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 60
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    85

    تشکرشده 91 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عدم امکان ارتباط با همسر

    سلام محدثه -0
    معمولا مرداني که نسبت به مادر و خواهرشون, خودشون را مسئول ميدونند و همواره براي اونا احترام قائلند نسبت به همسرشون هم وفادارترند .همان طور که گفتی ایشون از اول به مادرشون خیلی وابسته بودند و شما هم قبول کردید و گفتید به مرور خوب میشه اما آیا از همون اول تلاش کردید تا دلیل این وابستگی رو بفهمید و اونا رو تو خودتون به وجود بیارید؟ گویا شما بدون ایجاد اعتماد همسرتون نسبت به خودتون قصد داشتید ایشون رو تنها به خودتون جذب کنید وشاید اینکار رو با بدگویی و یا رفتارهای ناشایست در مورد خانواده ی همسرتون انجام میدادید خوب او که هنوز شما رو آنگونه که باید قبول نکرده که بخواهد در مورد احتمالا بدگویی های مادرش از شما دفاع کند و تاثیری از اونا نپذیره .
    ببين چه باعث شده که او چنين رفتاري را با شما داشته باشد و در مقابل بيشتر به طرف مادرش متمايل گردد شاید اون چيزي که از شما انتظار داره شما براورده نکرديد؟!
    اگه بخواهيم بگوييم او کلآ برای زنها ارزش قائل نيست و اونا رو مستحق کتک زدن ميدونه و به قولی به زن دیدی درجه دوم دارد که اين در تناقض است با رفتارشون با مادرشون .پس از شما راضي نيست و شما رو قبول نداره خوب ميتوني اعتمادشو به خودت بيشتر کني ميتوني با آرامش و مهرباني در مورد نيازهايي که داره در مورد خواسته هایی که داره تلاش کنی تا رفعشون کني شايد نياز به تاييدات تو داره شايد دوست نداره بهش بگي من در خرجي خونه کمکت ميکنم آخه مردا در این موارد خیلی غرور دارن شايد احساس ميکنه که در مقابل تو کوچک و ميخواد بزرگ بودنشو با قدرتش نشون بده!!!!!

    ببينيد خيلي از ماها طرز بيان دوست داشتن را بلد نيستيم و در مقابل سعي ميکنيم با کارهاي که ميکنيم به شخص بگوييم که دوستت دارم و يا اينکه بيشتر اوقات رفتارهاي فرد را در لحظات بد زندگي دال بر تنفر وي نسبت به خودمان ميدانيم .شايد شما اين چنين رفتار کرده ايد که در صورت کمک نکردن در بهبود وضع اقتصادي خانه چنين گماني را در او به وجود مياورد که به او چنين احساسی را داريد اینکه اونو درک نمیکنید . و همچنين بلد نيستيم نارضايت خود را با آرامي بيان کنيم و شايد اين گونه بيان کردن(دعوا و کتک زدن ) را بهتر و موثرتر مي پنداريم .
    فکر میکنید همسرتون از وضع زندگیتون راضیه ؟
    محدثه-0 من قصد ندارم شما را مقصر جلوه بدهم و آنچه را که از همسرتان گفتید اصلآ نمی پسندم اما بد نیست گاهی نیز اینگونه بنگریم .

  2. #12
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 30 آبان 88 [ 11:45]
    تاریخ عضویت
    1386-7-10
    نوشته ها
    1,573
    امتیاز
    16,204
    سطح
    81
    Points: 16,204, Level: 81
    Level completed: 71%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    898

    تشکرشده 926 در 486 پست

    Rep Power
    174
    Array

    RE: عدم امکان ارتباط با همسر

    با درودذ؛سمیه روشن نیست که آن آقا احترام مادر و خواهرش را هم نکاه می داشته یا اصلا آنان را می زده است یا نه؟؟؟محدثه گرامی،می شود اگر از اخلاق و رفتار او پیش از ازدواج با خودت،چیزی می دانی این موضوع را مشخص کنی.
    بهر حال چه پاسخ محدثه مثبت باشد یا منفی،فرقی نمی کند،این مرد روانی و غیرطبیعی است و به نظر بنده به صرف کتک زدن همسرش،باید اولا مجازات و سپس **درمان**گردد؛؛؛بدرود.

  3. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 مرداد 88 [ 07:31]
    تاریخ عضویت
    1386-9-10
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    4,178
    سطح
    41
    Points: 4,178, Level: 41
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عدم امکان ارتباط با همسر

    باسلام سمیه عزیز.
    خیلی ممنون از راهنمایی شما. ولی من از اول ازدواجمان متوجه وابستگیش نشدم فکر می کردم شاید اول زندگی ماست یک جورای به حضور یکدیگر عادت نکرده ایم و او تند تند به دیدن مادر و خواهرانش می رود ولی از همان روزهای اول دچار اختلاف بودیم سرهر چیزی دعوا می کردیم و قهر می شودیم و چون نزدیک منزل مادرش بودیم یا او باید هر شب به ما سر می زد به عناوین مختلف یا ما باید به آنان سر می زدیم البته این مال زمانی بود که پدر شوهرم در تهران حضور نداشت البته همسر من پسر دوم خانواده است و من نمی توانستم این حضور بی دلیل او را برای خودم توجیه کنم. در پاسخ به سوال دوم شما یعنی احتمالاًٌ بدگویی من از ماد رو خواهرانش خیر من خیلی به آنها احترام می گذاشتم ولی به مرور متوجه شدم آنها هیچ جوری پذیرای من نیستند یعنی اوایل ازدواجمان وقتی به کمجان سفر کردیم متوجه شدم به زبان محلی خودشان شروع به دست انداختن من می کنند و شاید من در آن زمان نتوانستم سیاست خوبی را اتخاذ کنم چون بعد از آن زمان از رفتن به شهرستان آنها خود داری کردم و شاید همین امر باعث شد میدان برای حضور آنها بیشتر شود و البته تنها من هم مقصر نبودم همسرم هم مایل به حضور من نبود چون اصلاً از نظر فرهنگی هم ما با هم اختلاف داشتیم یعنی من آذری زبان و با تعصبات خاص خودم هستم و ایشان کاشی و با تمایلات خاص خود یعنی ظاهراً چادری و باطناً سر در زندگی یکدیگر دارند. ولی من پوشش مانتوی هستم و اصولاً چادر را دوست ندارم ولنگ و ار نیستم و دوست ندارم با هر کسی رفت و آمد کنم یا اجازه دخالت به کسی بدهم و بخاطر همین امر دچار مشکل می شویم.

  4. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 مرداد 88 [ 07:31]
    تاریخ عضویت
    1386-9-10
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    4,178
    سطح
    41
    Points: 4,178, Level: 41
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عدم امکان ارتباط با همسر

    با سلام گرد آفرید و بهاره جان:
    در دعوا نان و حلوا خیرات نمی کنند شوهر من به توصیه مادرش روی من دست بلند می کرد و آن هم به این بهانه که من شاغل هستم و زبان دراز برای کنترل من باید این کار را می کرد از دید آنها ولی در دعوا آخر ما در منزل مادر او با حضور دخترم و خواهر و مادرم این بار من بودم که روی همسرم دست بلند کردم و آن هم برای دفاع از شرافت و ناموسم چون مادرش در نهایت بی ادبی و بی حرمتی القاب زشت و ناپسندی به من نسبت می داد و شوهرم هم با نهایت بی خیالی پشت مادرش درآمد دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم برای حفظ شرافتم بعد از چقدر خود داری و در کمال ادب با تذکر دادن به مادرش که اصلاً دعوای ما زن و شوهر به او ارتباطی ندارد شوهرم به طرف من حمله کرد تا مرا از منزل بیرون کند من هم بلند شدم و او را زدم که مادرش به طرفم حمله ور شد و من از خودم در قبلا مادر و پسر دفاع کردم و تا امروز که از این ماجرا 3 سال است می گذرد همسرم دیگر به خودش جرات دست بلند کردن به روی من را نمی دهد و لی همیشه می گوید تو به مادر بی حرمتی کردی و کتکش زدی ولی این دروغ است راست و حسینی دلم می خواست او را هم گوش مالی دهم ولی از دستم در رفت و نتوانستم حقش را بدهم کف دستش.

  5. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 اسفند 02 [ 15:41]
    تاریخ عضویت
    1386-6-22
    نوشته ها
    796
    امتیاز
    23,402
    سطح
    94
    Points: 23,402, Level: 94
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 948
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranRecommendation Second Class10000 Experience PointsSocialTagger Second Class
    تشکرها
    2,041

    تشکرشده 2,229 در 569 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عدم امکان ارتباط با همسر

    سلام محدثه ،

    خیلی سخته که بهت بی احترامی کنن و تو ناچار باشی علیرغم احساس بد
    بی مهری و تحقیر فقط تحمل کنی ...
    خیال می کنم دوست داشتن و عشق ورزیدنه که وجود انسان رو معنادار می کنه و اگر زندگی از این احساس تهی بشه خیلی رنج آور و سخته ...

    اما فکر می کنم احساس عشق ، محبت و دوستی وقتی بالنده می شه و لذت و آرامش ناشی از اون زندگی رو متاثر می کنه که از سوی دوطرف به زندگی مشترک تزریق بشه ...
    و یه جورایی احساسات لطیف عاشقانه مثل یه شارژر برای زندگی عمل می کنه و اگه نباشه ... هر اتفاقی ممکنه بیافته حتی بی احترامی و ...

    این موضوع حتی در برخی از روابط معمول اجتماعی هم صدق می کنه .
    برای خود من زیاد پیش اومده که با افرادی روبرو شدم که به محض دیدنشون احساس کردم منو دوست ندارند، یا از من خوششون نمی یاد ، یا حتی از من بدشون می یاد و یا ....
    معلومه که وقتی یک همچین حسی از سمت شخص مقابل من به من القا می شه منم به سختی می تونم اونو دوست داشته باشم و در چنین شرایطی ایجاد یک رابطه ی سازنده ، مفید و موثر کمی رنج آور و سخته و نیاز به تلاش زیادی داره ...

    محدثه ی خوبم ،
    نمی دونم تو در این مورد با من موافقی یا نه ؟ هرچند شرایط سختی رو پشت سر گذاشتی و شاید حتی حرفهای من به نظرت کمی بی ربط بیاد ، اما خیلی دلم می خواد بدونم چقدر همسرت رو دوست داری و اصلا آیا دوستش داری یا نه ؟

  6. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 مرداد 88 [ 07:31]
    تاریخ عضویت
    1386-9-10
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    4,178
    سطح
    41
    Points: 4,178, Level: 41
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عدم امکان ارتباط با همسر

    طاهره جان سلام .
    خانم گل در پاسخ به سوال شما با این کش و قوسهای به وجود آمده در طول این 11 سال زندگی هر لحظه به لحظه که جستجو می کنم کمتر چیز خوشایندی می یابم شاید برای شما یا دیگر دوستان خیلی بی ربط و بی معنی باشه ولی واقعیت دارد من اصلاً معنی عشق و دوست داشتن محبت کردن را نمی فهمم حتی برایم غریبه و بی معنی است. چه رسد به اینکه بگویم همسرم را دوست دارم یا نه ولی تا این اندازه که پدر بچه من است و همسرم در یک مواقعی سخت نیاز دارم که کنارم باشد و همپایم. البته اگر باشد حالا شما گلم بگو معنی این نیاز آیا عشق است یا یک نیاز؟

  7. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 اسفند 02 [ 15:41]
    تاریخ عضویت
    1386-6-22
    نوشته ها
    796
    امتیاز
    23,402
    سطح
    94
    Points: 23,402, Level: 94
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 948
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranRecommendation Second Class10000 Experience PointsSocialTagger Second Class
    تشکرها
    2,041

    تشکرشده 2,229 در 569 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عدم امکان ارتباط با همسر

    سلام دوست خوب من ،

    می خوام باهات صادق باشم ،
    دلم می خواد بهت بگم بیا و این بار به جای تحمل و مبارزه با شرایط حاضر ، روی خواستن ، دوست داشتن و
    بذل محبت به همسرت سرمایه گذاری کن اما می ترسم . می ترسم از اینکه خسته باشی ، می ترسم از اینکه چون
    نه تو و نه همسرت رو خوب نمی شناسم توصیه ی من نتونه اونطور که باید کمکت کنه ...

    نمی دونم متوجه منظورم هستی یانه ؟ اما خیال می کنم آدما برای اینکه بتونن با هم ارتباط داشته باشن باید همدیگه رو دوست داشته باشن . و این در محیطی با عنوان خانواده از نیاز و ضرورت هم بالاتره ، بلکه یک امر بدیهیه ...

    دلایل زیادی وجود داره که ما نمی تونیم شخصی رو دوست بداریم :
    ممکنه اون رو گناهکار بدونیم ، ممکنه احساس کنیم که از ناحیه ی او مورد ظلم قرار گرفتیم ، ممکنه فکر کنیم ما رو اصلا نمی فهمه ، ممکنه او رو در حد خودمون نبینیم و هزاران دلیل برای دور شدن و فاصله گرفتن ....

    تمام اینها دلایلی هست که می تونه منطقی باشه و قابل درک . اما یه نکته وجود داره . چقدر تلاش کردیم که او رو متوجه افکار و احساساتمون کنیم و مهمتر از اون چطوری و با چه زبونی ؟ از اون گذشته آیا از خواست های درونی او ، آیا از احساسات و افکار او باخبریم ؟ شاید به همون نسبت که ما خودمون رو صاحب حق و محق می دونیم او هم نسبت به ما و ارتباطش با ما همچین نظری داشته باشه .
    از تو سوال می کنم محدثه (که می دونم دلت می خواد این وضعیت تغییر کنه )
    آیا تا حالا بدون پیشداوری ، بدون حس انتقام جویی و بدون در نظر گرفتن وظیفه ناشی از همسری به همسرت به عنوان یک انسان و یک مرد که می تونی دوستش داشته باشی و عاشقش باشی نگاه کردی ؟ آیا هیچ وقت سعی کردی بدون حس توهین و تحقیر و قضاوت و فقط برای اینکه فارغ از هرچیز دیگه ای تنها و تنها دوستش بداری بهش نگاه کردی ؟ آیا تا حالا پیش اومده که بدون ادعای حق و صرفا از دریچه ی نگاه او به مسائل نگاه کنی ؟....

    می دونم . می دونم که کار خیلی سختیه . بویژه اینکه اگه طرفت باهات همراه نباشه تمام این کارا ممکنه بیفایده به نظر بیاد و حتی سخت وحتی ناممکن ... اما اینم می دونم که وقتی تو بخوای همه چیز شدنیه حتی اگر سخت باشه و زمانبر ...حداقلش اینه که از تحمل این شرایط به مراتب بهتره ... امتحانش که ضرری نداره ، نه ....

    محدثه ؛
    چیزی که مهمه اینه که این زندگی، زندگی توست و هیچ کسی به اندازه ی تو زیر و بمش رو نمی دونه ... این توئی که می تونی با ابتکار عمل ، با هوشمندی ، با درایت و با مدیریت مناسب زندگیت رو متحول کنی . ...
    و در واقع این هنر توئه که چطوری بتونی به نفع زندگیت ، زندگی رو پیش ببری . حالا هرچی هم که من یا هر کس دیگه
    بخواد بگه ...

    اما من معتقدم این عشقه که عشق می یاره . و مطمئنا این نفرت نیست که زاینده ی محبت و دوست داشتنه ...

    بسیارند بهانه های دوری ؛
    به دستم بهانه ای بده
    دست آویز كوچكی تا در كنار تو باشم
    اشاره ای
    نوشته ای كه خلاصه در دو واژه
    عضلاتی گشاده در چهره و
    لبخندی رها

    به دستم بهانه ای بده... "رویا زرین"


    یه لینک برات می ذارم . شاید خوندن مطالبش بتونه بهت کمک کنه . فقط خواهش می کنم از خوندن اون مطالب خسته نشو و با تعمق و تامل بهشون فکر کن . ضمنا عمل و تمرین رو هیچ وقت فراموش نکن ...

    http://www.shamisapsy.com/psy_m_r_khanevadeh.htm

    یادت نره کلمات و واژه هایی که در ارتباط بادیگران ازش استفاده می کنیم قدرت جادویی دارن ، مشروط براینکه بدونیم کجا و چطور ازشون استفاده کنیم ...


    از صمیم قلب برات آرزوی موفقیت می کنم .

  8. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 اسفند 02 [ 15:41]
    تاریخ عضویت
    1386-6-22
    نوشته ها
    796
    امتیاز
    23,402
    سطح
    94
    Points: 23,402, Level: 94
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 948
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranRecommendation Second Class10000 Experience PointsSocialTagger Second Class
    تشکرها
    2,041

    تشکرشده 2,229 در 569 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عدم امکان ارتباط با همسر

    محدثه
    گاهی ما غرور رو به عنوان یک تکیه گاه با خودمون حمل می کنیم و این وقتی که بویژه از ناحیه دیگران مورد تهاجم و حمله قرار می گیریم کاملا بجاست و منطقی ....
    به نظر من انسان هیچوقت نباید اجازه بده که دیگران شخصیت و وجود او رو زیر سوال ببرند ...

    اما یادت نره در تلاش برای تغییر شیوه ی زندگی گاهی نیاز هست که تو از این حریم دفاعی خارج بشی و با یه نگاه تازه به زندگیت نگاه کنی .... چون در زندگی زناشویی گاهی باید و باید غرور و منیت رو زیرپا بزاری ....
    و در واقع به همون اندازه که گاهی حضور این ویژگی و خصلت اخلاقی ، ضروری و سازنده است ، گاهی هم به شدت مخرب و ویران گر است و .... فقط این توئی که باید تشخیص بدی کجا ازش استفاده کنی ...

  9. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 مرداد 88 [ 07:31]
    تاریخ عضویت
    1386-9-10
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    4,178
    سطح
    41
    Points: 4,178, Level: 41
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عدم امکان ارتباط با همسر

    طاهره جان . سلام
    خانم گل مرسی از راهنمایی زیبایت سعی می کنم بتوانم از الگوهای شما در رفتارم استفاده کنم.

  10. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 مرداد 88 [ 07:31]
    تاریخ عضویت
    1386-9-10
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    4,178
    سطح
    41
    Points: 4,178, Level: 41
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: عدم امکان ارتباط با همسر

    طاهره جان. با سلام فراوان
    بعد از گذشت مدتها از موضوع مطروحه شما و سعی و تلاش من متاسفانه همسرم هیچ حرکتی نمی کند برای بهبود شرایط او حتی خواسته و یا ناخواسته روابط تیر و تار من و خانواده اش را مستحکم تر می کند او خودش نیز مقصر است حتی برای مثال مادر من به مکه مشرف شد به فاصله سه روز بعد مادر او نیز به مکه رفت وقت بازگشت هر دو مادر من برای همه عین یکدیگر سوغات اورد یعنی فرقی بین دامادها قایل نبود ولی مادر او برای من و دخترم هیچ چیزی نفرستاد حتی همسرم نیز اعتراضی نکرد و یا حتی برای اینکه ما را گول بزند خودش نیز حرکتی نکرد که ما باور کنیم مادرش چیزی فرستاده حتی اگر در بستگانشان مراسم عروسی و یا عزا باشد بدون اینکه به من بگوید خودش در مراسم شرکت می کند و اگر متوجه شود من نیز می خواهم شرکت کنم به بهانه های واهی یا خودش نیز نمی رود و یا یک دعوا در منزل به راه می انداز تا ما را نبرد و با خانواده اش می رود حتی برای مثال برادرش دیشب به درب منزل ما آمد ولی حتی زنگ منزل را نزد روی موبایل همسرم تماس گرفت و گفت سریعاً بیا پایین نفهمید چگونه پله ها را برود پایین حتی نخواست بگوید خوب چرا نمی آید بالا وقتی برگشت شروع کرد به دعوا و مرافعه با دخترم. شما بگوید من چگونه یک طرفه مشکل را حل کنم در صورتی که همسرم خود مقصر است او در تمام این مدت بر این باور واهی خود قوت می دهد که من مادرش او را زده ام و فحاشی کرده ام در صورتی که برعکس بوده حتی یکبار که با اصرار من و حتی با دعوا با هم موضوع را پیش کشیدم از روی عصبانیت گفت تو می گویی در دعوا میزدم بر دهان مادرم؟ من گفتم نه ولی محترمانه می گفتی به او ارتباطی ندارد تا کدورتی پیش نمی آمد حالا که من میهمان آنان بودم و او به من و خانواده ام بی احترامی کرد تا نیاید و عذرخواهی نکند من با آنان رفت و آمد نمی کنم خود او نیز بر این اصل استوار نبود و راحت می رود و می آید بدون اینکه بخواهد بگوید چرا خانواده من ( زن و دخترم ) نباید با من باشند. نمی دانم چه کنم دیگر از این دور زدنهای همسرم و دروغها و بی پروایی هایش خسته شدم حتی کار را به جایی رسانده که با خانواده من نیز رفت و آمد نمی کند؟


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:54 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.