به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 43
  1. #21
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 دی 00 [ 03:31]
    تاریخ عضویت
    1388-2-21
    نوشته ها
    1,176
    امتیاز
    30,655
    سطح
    100
    Points: 30,655, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    6,023

    تشکرشده 6,300 در 1,292 پست

    Rep Power
    138
    Array

    RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار

    سلام رهایی عزیزم
    به جمع خانواده همدردی خوش آمدی

    همین امروز تاپیک شما را کامل مطالعه کردم و نتوانستم که پاسخ ندهم .
    نمی دانم با چه زبان شما را به خاطر صبرتان و مادریتان تحسین کنم . واقعا به شما تبریک می گویم که علاوه بر صبری که داشتید با آن همه وابستگی به همسر ، امروز بسیار پرقدرت وشاداب هستید و در فکر پیشرفت فرزندتان .

    خیلی خوشحالم با این که در زندگی این همه سختی کشیده اید اما زندگی خود را مرور کردید و به اشتباهات خود نیز پی بردید یعنی همان عشق ورزیدن یک طرفه بدون انتظار پاسخ آن هم با وجود بد رفتاری های همسرتان ، که در واقع سکوت شما مجوزی شد برای بدرفتاری های بیشتر .

    همسر شما روزی متوجه خواهد شد که با از دست دادن شما چه ظلمی درحق خود کرده .

    به این فکر نکن که چه شد و چرا همسرت طلاقت داد مهم این است که شما هم از آن زندگی خسته شده بودی و خواهان طلاق بودی . و اینکه شما امروز پشیمان نیستی و پر انرژی تر از پیش هستی و فرزندی داری که دوستش داری .

    با عشقی که شما به فرزندت داری میدانم موفق خواهی شد که خلا های عاطفی او را پر کنی .
    در مورد این که او با مردها زود صمیمی می شود ، به نظرم به این دلیل است که هنوز مدت زیادی از جدایی شما نگذشته و او هنوز نتوانسته پدرش را فراموش کند و نبودش را هنوز نپذیرفته .

    خدا را فراموش نکن و به او توکل کن که همیشه در کنار تو بوده و هست . فقط کافیست که صدایش کنی تا متوجه شوی که چقدر به تو نزدیک است .


  2. #22
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 35,998 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array

    RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار

    سلام

    به همدردی خوش اومدی

    چقدر خوشحالم از صبر و متانتت .

    نگران نباش خدا حامی تو و دخترت خواهد بود .

    و اما رهایی عزیز ،

    پیشنهاد می کنم درسهایی که از 13 سال زندگی گرفته ای را در اینجا قرار بدهی تا ره توشه بقیه دوستان باشه .
    با اجازه ات من خودم نمونه هایی از این درسها را بیان می کنم .

    1 - مدارای بیش از حد بد آموزی دارد ، رفتار متعادل می گوید در وقت لازم باید قاطع باشی و قاطعیت به معنای خشونت نیست .

    2 - صبر بزرگترین سرمایه در راه موفقیت است ، از صبر در کنار قاطعیت و جرأتمند بودن ، می توانی بهترین نتیجه ها را بگیری .

    3 - سازگاری مثبت بهرین وسیله برای تأثیر گذاری است ، اما باید از سازگاری منفی به شدت پرهیز کرد چرا که بد آموزی دارد و برای افرادی که رشد کافی نیافته اند و از نظر وجدانی هم ضعیف هستند عامل سوء استفاده از فرد سازگار خواهد بود .

    4 - امید و صبر و توکل معجونی برای به دست آوردن آرامش و اطمینان است از اینها به تلفیق بهره بگیرید .


    فعلاً من اینها رو در این لحظه حضور ذهن داشتم .

    این موارد را ببین و بنگر که کدام ها را غفلت کردی و نداشتی ، اونها را از این به بعد در زندگی لحاظ کن و هر کدام را هم در این 13 سال در پیش گرفته بوده ای ، که حتماً ملکه شده برایت ، مثل صبوری پس خشنود باش .

    رهایی عزیز:
    کافیه یه سری مهارتهای زندگی را بیاموزی ، خواهی دید که چگونه زندگی برایت از این هم آرامبخش تر و روبراه تر خواهد شد .

    به خدا هم اعتماد داشته باش و به او تکیه کن و امید داشته باش و در سایه توکل به حضرتش آرام و مطمئن باش ، که بهترینها برایت پیش خواهد آمد و پاداش صبر و محبتهایت را خواهی گرفت .
    ان شاء الله

  3. #23
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار

    سلام عزیزم

    صبح قشنگ بهاری ات بخیر

    امیدوارم که روز خوبی را آغاز کرده باشی .
    آنچه که گذشته عزیزم گذشته و آینده هم هنوز نیامده . همه ی توان و انرژی خودت را بر روی زمان حال متمرکز کن .

    از اینکه برای به دنیا آمدن دخترت پافشاری کردی و.....حس بد و یا چیزی به نام عذاب وجدان نداشته باش . به هر حال همه ی ما در مسیر زندگی اشتباه داشته ایم به اشتباه و درست بودن تولد دختر نازنین ات فکر نکن چیزی که مهم است این است که دختر نازنینی داری که باید زیر چتر حمایت خود بگیری و چه خوب که هست تا از عشق هم سیر آب شوید و در این لحظات تنها نباشید . تو روزی که اقدام به پافشاری بر تولد فرزندت کردی که نمی دانستی قرار است که کار تو و همسرت به جدایی بکشد و در آن شرایط زمانی فکر می کردی تولد فرزندت شاید به بهبود رابطه کمک کند . پس نسبت به شرایط زمانی و مکانی و احساسی به مسائل نگاه کن و خودت را اسیر افکار بد و پریشان نکن . این دسته افکار بعد از طلاق کاملا نرمال است .

    عادت کن که به نیمه ی پر لیوان توجه کنی و نیمه ی پر لیوان خود را ببینی .

    به نظر من به دختر ت در مورد پدرش دروغ نگو . تو با دروغ در مورد اینکه بابا ماموریت است و هر وقت برگشت می توانی او را ببینی ! دخترت را منتظر نگاه می داری .

    بچه ها خیلی باهوش تر از آن چیزی هستند که فکرش را می کنی اگر مثلا دروغ تو را راجه به ماموریت برفتن بابا می پذیرد و باور می کند ذهنش به هزار تخیل و رویا و .... کشیده می شودو.... و در نهایت دختر تو خیلی زودتر از آن چیزی که فکرش را بکنی خواهد فهمید اینها همه وعده سر خرمن بوده و... و برداشتهای ذهنی اش از تو شروع می شود و...

    کاملا واضح و روشن زمانی که از تو پدرش را می خواهد و.....برایش با زبانی ساده که برایش قابل فهم باشد از مسئله جدایی خودت و پدرش بگو و اینکه علی رغم اینکه همدیگر را دوست دارید و به هم احترام می گذارید قادر به زندگی با هم نبودید و مامان و باباهای زیادی هستند که به همین دلائل نمی توانند با هم زندگی کنند و از هم طلاق می گیرند و ....( این مسائل را از جایگاه سالم و به دور از احساسات و اسیب های خودت بیان و اگر توان این کار را نداری از مشاور کمک بگیر )

    از اینکه به دختر ت بگویی پدرش به ماموریت رفته نتیجه نمی گیری و در دراز مدت مشکلات تو با عدم پذیرش واقعیت در دخترت بیشتر می شود .

    اگر پدر بزرگ دخترت به وی بی مهری می کند کاملا واضح و روشن به دختر ت بگو : بابا بزرگ تو رادوست دارد اما بعضی از آدمها شیوه و راه و رسم دوست داشتن را به شیوه ی من و تو بلد نیستند در نتیجه بابابزرگ برای همین تو را بغل نکرد و نبوسید ( این توضیحات زمانی باید داده شود که دخترت از تو توضیح بخواهد نه اینکه تو بر حسب توقعات و افکار و احساسات خودت ، برای او این حرف ها رابزنی )

    به هیچ عنوان پدرش را کم رنگ یا پر رنگ تر از چیزی که واقعیت است برای او نکن . حتی اگر از پدرش خبری نباشد و سراغ او را نگیرد و به دیدنش نیاید .

    با همسرت صحبت کن و از او بخواه که با مسئله بچه جدی تر و مسئولانه تر برخورد کند . او ترا طلاق داده بچه اش را که طلاق نداده اما این در خواست کاملا باید دوستانه و محترمانه باشد وتا جایی که ممکن است در نزد دخترت این مسائل عنوان نشود که تصویر ذهنی بچه از پدر و مادرش خراب نشود .

    در ضمن دقت کن که سن دختر تو سنی است که آغاز گر نوشتن پیش نویس های کل زندگی است . پس باید خیلی بادقت عمل کنی تا انشالله دختر ت پیش نویسهای خوب و قوی داشته باشد .

  4. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 اردیبهشت 91 [ 13:01]
    تاریخ عضویت
    1387-1-25
    نوشته ها
    58
    امتیاز
    4,116
    سطح
    40
    Points: 4,116, Level: 40
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    140

    تشکرشده 214 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار

    آني عزيز سلام
    من با نظرات شما موافقم و ميدانم كه نبايد به دخترم دروغ بگويم اما حس ميكنم او خيلي كوچك است و درك درستي نمي تواند از طلاق و جدائي داشته باشد . وقتي به او مي گويم كه از اين به بعد من و تو با هم زندگي مي كنيم و بابا با ما زندگي نمي كند باز هم مي گويد خوب به بابا بگو بيايد پيش ما يا ما برويم پيش بابا . ضمناً پدرش يك مغازه نزديك منزل كنوني ما دارد باوجوديكه پدرش بارها او را ديده كه از خيابان رد مي شود اما سعي مي كند بي تفاوت باشد يا اينكه از محيط فرار كند اين مسائل مرا خيلي آزار مي دهد . درست است كه من و او نتوانستيم با هم زندگي كنيم اما او كه نبايد دخترم را كنار بزند . او خودش فرزند طلاق است مي داند كه يك كودك چقدر به وجود و محبت پدرش نياز دارد خصوصاً يك دختر . من فكر مي كنم پدرش مي خواهد مرا به ستوه آورد تا خودم براي درخواست ديدارش با دخترمان به نزدش بروم و التماس كنم اما من نمي خواهم چنين كنم با خودم فكر مي كنم اگر يك كودك پدر نداشته باشد بهتر از اين است كه يك پدر بي مسئوليت داشته باشد . يك بار دخترم در خانه در حال دويدن بود كه افتاد و سرش شكست با وجوديكه يكي از همكارانم از دوستان همسرم است و مرتب همه چيز را به گوش او مي رساند و اين خبر را هم به او رساند ولي او حتي نيامد ببيند چه اتفاقي افتاده است ؟ همسرم همه جا عنوان مي كند ميخواهد مرا تنبيه كند من نمي دانم به كدامين گناه نكرده بايد تنبيه شوم . فقط من دو ماه مانده به جدائي حقوقم را به همسرم ندادم البته پس انداز هم نكردم براي مخارج خانه ودخترم خرج كردم همسرم انتظار داشت من براي ساده ترين مايحتاج از جمله خريد يك جفت جوراب از او پول بگيرم و در نظر او زني كه حقوقش را خودش (( خودش )) براي مخارج خانه خرج كند مستحق عذاب است و زن خوبي نيست و بعني من بايد حقوقم را به او مي دادم مثل گذشته و براي گرفتن هزار تومان از او كلي منت مي كشيدم . من نمي خواهم به سمت همسرم بروم چون او همه جا گفته است كه من بالاخره به نزد او با پشيماني بر مي گردم . حتي وقتي كه يكماه بعد از جدائي پيغام دادم كه دخترمان را ببيند گفته بود حاضر نيست اين كار را بكند چون ممكن است با من روبرو شود و من ملتمسانه و با خواهش و تمنا دوباره با او ازدواج كنم . او در دنياي خيالي و مجازي خودش زندگي مي كند . واقعيت را نمي بيند . او خودش را به خواب زده و كسي كه خودش را به خواب زده باشد محال است بشود بيدار كرد. من اگر باز هم پيغام بدهم كه دخترمان را ببيند و يا خودم بخواهم حضوري او را ببينم اين تفكرات پوشالي در او تقويت مي شود و طاقچه بالا مي گذارد و جواب رد مي دهد .
    من ميخواهم به او ثابت كنم كه من و دخترم حتي بدون حضور او هم مي توانيم زندگي آرامي داشته باشيم چه بسا كه با حضور او هميشه در استرس و اضطراب بوديم.
    [size=large]حتي اگر تنهاترين تنهايان هم شوم باز هم خدا هست او جانشين تمام نداشته هاي من است .[align=center][/align][/size]

  5. کاربر روبرو از پست مفید رهايي تشکرکرده است .

    رهايي (یکشنبه 13 شهریور 90)

  6. #25
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1387-11-29
    نوشته ها
    1,732
    امتیاز
    22,684
    سطح
    93
    Points: 22,684, Level: 93
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 666
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    4,250

    تشکرشده 4,202 در 1,430 پست

    Rep Power
    189
    Array

    RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار

    فعلا لازم نيست براي التماس و...براي ديدن دخترش بري به حل كارش...

    رابطه همسرت با دخترت قبل از طلاق چه طور بود؟

    سايت هاي مشاوره حقوقي رو ديدي؟

    ميتوني براي گرفتن حق و حقوق دخترت اقدام كني؟منظورم خرجي ماهانه اس...

    يه احتمال وجود داره اونم اينه كه دادگاه چون حضانت طفل رو براي هميشه به تو داده راي رو اين طور صادر كنه : حضانت طفل رو بر فرض اينكه مادر از عهده مخارج مالي طفل بر مياد بهش داده !!

    اما بازم نبايد نا اميد شد...اگه اقدام كني ممكنه به يه نتيجه اي برسي...

  7. #26
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار

    رهایی عزیزم


    متاسفانه تو و همسرت هر دو ، دخترتان را وسیله ی بازی ها و لجاجت ها و حتی انتقام جویی و تلافی کردن خود قرار داده اید و این کار درست نیست و در دراز مدت دود آن مستقیما به چشم شما خواهد رفت و با زندگی و سرنوشت و آینده نازنین دخترمان بازی می کنید .

    کاملا از تو می خواهم تغییر وضغیت بدهی و روی حالات نفسانی مثبت خود کار کنی و آن ها را تقویت کنی تا زیر چتر درایت و صبر هر سه نفر شما بتوانید آینده ای روشن داشته باشید .

  8. #27
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 اردیبهشت 91 [ 13:01]
    تاریخ عضویت
    1387-1-25
    نوشته ها
    58
    امتیاز
    4,116
    سطح
    40
    Points: 4,116, Level: 40
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    140

    تشکرشده 214 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار

    آني جان سلام
    همه مواردي كه گفتي درست است من ميدانم اين زندگي 13 ساله احساس ارزشمند بودن و اعتماد به نفس و آرامش و حس مثبت را از من گرفت. من دختر شادي بودم كه هميشه موفقيت و مهرباني و احساس مسئوليتم در برابر خانواده و پدر و مادرم زبانزد بود طوريكه در طول 5 سال بيماري مادرم من اكثر كارهايش را انجام ميدادم البته با لذت تمام چون من عاشق مادرم بودم . دوست دارم رابطه اي كه خودم با مادرم داشتم دخترم هم با من داشته باشد . راستش خودم حسم مي كنم بر اثر تحقيرهاي همسرم قدرت تشخيص تصميم درست و غلط را از دست داده ام نياز به ياد گرفتن درست زندگي كردن دارم دوست دارم درست تصميم بگيرم اما هميشه در تصميمهايم شك حرف اول را مي زند . من دوست دارم حتي يكبار هم كه شده همسرم به دنبال دخترم بيايد . ميخواهم دخترم حتماً حتماً پدرش را ملاقات كند چون از اينكه جذب غريبه ها شود شديداً مي ترسم اما در اين راه نمي خواهم بازهم دچار اشتباهات قبلي شوم و كار به منت كشي و التماس و ... بكشد . ميخواهم راه درست را انتخاب كنم . اما نمي دانم چه كنم ؟ شما كمكم كنيد. به نظر شما من چه كنم كه هم دخترم آسيب كمتري ببيند وهم خودم به التماس نيفتم و به حس خودشيفتگي همسرم دامن نزنم .
    دوست داشتم از طريق يكي از دوستانم دخترم را به مغازه پدرش بفرستم اما ترديد دارم او را بپذيرد و اگر هم بپذيرد ممكن است دخترم دوباره آرامشش را از دست بدهد . نمي دانم كاملاً گيج هستم كمكم كنيد . باور كنيد حاضرم به خاطر دخترم تمام مسائل و مشكلات را با جان و دل بپذيرم فقط دخترم آسيب نبيند . او راحت باشد حس خوبي داشته باشد من زمانيكه دخترم يكساله بود براي پدرش كتابهائي مي خريدم در رابطه با رابطه پدر و دختر . هميشه دوست داشتم دخترم با پدرش رابطه نزديكي داشته باشد و از حمايت او بهره مند باشد تا راه را به بيراهه نرود و احساسي كه نياز دارد كاملاً ارضا شود ولي اينچنين نشد. شما بگوئيد من چه كنم ؟ باور كنيد من نمي خواهم دخترم بازيچه ما باشد به همين دليل هم بارها به نزد دكتر روانشناس كودكان رفتم تا جداي از مسائل بين من و همسرم بهترين تصميم را براي دخترم بگيرم چون خودم را شديداً مسئول شادي - زندگي خوب و زيبانگري دخترم به دنيا مي دانم اما همسرم به هيچ عنوان همكاري نمي كند او خيلي مغرور است در اين شهر همسرم به زيبائي و خوش تيپي معروف است مرتب سوار بر دوچرخه با يك دوربين عكاسي به دنبال شكار لحظه هاست وقتي مي شنوم كه از بچه هاي ديگر عكس مي گيرد اما حاضر نيست حتي دخترمان را ببيند خيلي ناراحت مي شوم . دكتر روانشناس به من چنين گفت كه اگر انسان دوست نداشته باشد بهتر از اين است كه يك دوست ناباب داشته باشد . او گفت دخترم اگر پدرش را كه خواهان ديدار او نيست ببيند ضربه محكمتري مي بيند چون حس مي كند كه پدرش او را دوست ندارد و او حس بدي پيدا مي كند.

    رابطه دخترم با همسرم خوب بود من ساعت 30/7 صبح به اداره مي رفتم و همسرم به دخترم صبحانه مي داد تا ساعت 8 پرستارش بيايد ظهر هم من ديرتر از او به خانه مي رسيدم و او شربتهاي تقويتي دخترم را به او مي داد و او را بغل مي كرد و آهنگ هاي ملايم برايش مي گذاشت تا هر دو به آرامش برسند اما شبها وقتي همسرم به خانه مي آمد دخترم خوابيده بود و او را نمي ديد روزهاي جمعه هم همسرم با دوچرخه او را به گردش ( بدون من ) مي برد . دخترم تمامي اين خاطرات را درذهن خود دارد و وقتي دوچرخه مي بيند مي گويد بابا مرا سوار دوچرخه مي كرد . وقتي به او شربت مي دهم مي گويد بابا به من شربت مي داد . مامان آيا بابا بازهم مرا سوار دوچرخه مي كند ؟ من دوچرخه بابا را به دوستانم نشان خواهم داد و اجازه مي دهم آنها هم سوار دوچرخه پدرم شوند .
    [size=large]حتي اگر تنهاترين تنهايان هم شوم باز هم خدا هست او جانشين تمام نداشته هاي من است .[align=center][/align][/size]

  9. کاربر روبرو از پست مفید رهايي تشکرکرده است .

    رهايي (یکشنبه 13 شهریور 90)

  10. #28
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 مرداد 94 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1387-6-12
    محل سکونت
    همدردی
    نوشته ها
    2,295
    امتیاز
    31,060
    سطح
    100
    Points: 31,060, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    11,614

    تشکرشده 12,542 در 2,269 پست

    Rep Power
    256
    Array

    RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار

    رهائی عزیز
    سلام ، موقعیت بسیار سختی است ، من تجربه مشابه رو ندارم اما تجربه زندگیم بهم میگه:
    - به عکس اصرار و خواست شما ، بهتره دخترتون کمتر وکمتر پدرش رو ببینه اما خلا عاطفی پدرش باید با ارتباطات جدید و تعریف شده از طرف شما پر بشه. (فکر کنید بازیهای منحصر به فرد وجدیدی با خودتون ، ارتباط بیشتر با اقوام و آشنایان ، دوستان خصوصا مرد و...)
    - این طبیعیه که یاد آوری کنه مواردی رو که با پدرش داشته ، بنابراین نباید خودتون رو خیلی نگران کنید. (درخصوص دارو ، دوچرخه سواری و..)
    - درخصوص ارتباط دختر تون با پدرش هرچه قانون تعیین کرده انجام بده ، بیش از اون رو انتظار نداشته باش.
    - درسته که دوست دارید رابطه عاشقانه خودتون با مادرتون ، بین دخترتون با شما برقرار بشه ، اما بنظر من این راهش نیست ، شما بیش از حد و قبل از موعد دارید نگرانی از خودتون بروز میدید.
    بنظر من یه مرور کنید مادرتون چطور با شما رفتار میکرده که شما این عشق ورزی رو ازش یاد گرفتید.
    توجه زیاد به فرزند و به تبع اون زیر ذره بین بردن تمام حرکات و ... واینکه احیانا آب تو دل دخترتون تکون نخوره و... اون نتیجه ای رو که میخواید ازتربیتش بدست بیارید رو بدست نمی ده.
    -

  11. #29
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 14 دی 90 [ 11:22]
    تاریخ عضویت
    1388-7-02
    نوشته ها
    52
    امتیاز
    2,593
    سطح
    30
    Points: 2,593, Level: 30
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    58

    تشکرشده 57 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار

    رهای عزیز اگر رابطه دخترتان با پدرش حسنه نبوده لزومی ندارد در حال حاضر دخترتان پدرش را ملاقات کند با توجه به مطلبی که شما از ایشان گفتید ممکن است رفتار نامناسبی داشته باشد که می تواند شما را ناراحت کند. فعلاً سعی کنید به خودتان و فرزندتان فرصت ترمیم آسیب های وارد شده را بدهید. سر فرصت مناسب وقتی شرایط روحی تان کاملاً عادی شدید می توانید در مورد نوع و نحویه رابطه فرزندتان با پدرش فکر کنید و تصمیم بگیرید.

    سعی در اینجا در مورد مسائل روزمره خودتان و دخترتان صحبت کنید از کارهای که در طول شبانه روز انجام می دهید برایمان تعریف کیند و غیره . گذشته ها گذشته و نباید جز به دیده درس و تجربه بهش نگاه کرد.

  12. #30
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 اردیبهشت 91 [ 13:01]
    تاریخ عضویت
    1387-1-25
    نوشته ها
    58
    امتیاز
    4,116
    سطح
    40
    Points: 4,116, Level: 40
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    140

    تشکرشده 214 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: رهائي از يك زندگي مشقت بار

    سلام دوستان نكنه منو فراموش كرديد؟
    ديروز برادرم زنگ زد و گفت تهران كاري برام جور كرده نمي دونم برم يا بمونم . آخه من بعد از جدائي مدت يك هفته مرخصي گرفتم براي كار رفتم تهران اما ديدم تهران ساعت كاري زياده اكثراً تا ساعت 5 يا 6 ‌؛ اما اداره اي كه من الان كار مي كنم ساعت 30/2 ميرسم خونه و وقت زيادي دارم به دخترم برسم. اولين مشكل من ساعت كاري و دومين مشكل من در تهران نداشتن استقلال است چون با هزينه هاي تهران مجبورم در منزل پدرم كه همراه برادرم زندگي مي كند بزندگي كنم پدرم پيرشده است و زياد حوصله بچه را ندارد ميترسم دخترم باعث ناراحتي او شود . در كل انساني هستم كه ميل ندارم مزاحم شوم و دوست دارم هميشه روي پاي خودم بايستم . از آنجائيكه خانواده ام در مسائل بعد از طلاق ( اجاره كردن خانه و... ) به هيچ عنوان كمكي به من نكردند من ميترسم در تهران هم به من كمك نكنند و من تنهاي تنها بمانم . نمي دانم چه كنم ؟ شرايطم در شهرستان تا حدودي ثبات يافته است . به شرايط عادت كرده ام تنها دلتنگي ام اين است كه در اين شهر به جز چند دوست مهربان كسي را ندارم . در اين شهر دوستانم كمكم كردند . نمي خواهم اين دوستان خوب را از دست بدهم. لطفاً شما نظر بدهيد جاي من بوديد چه مي كرديد ؟ شايد در نظرات شما نكته اي باشد كه من از آن غافلم.

  13. کاربر روبرو از پست مفید رهايي تشکرکرده است .

    رهايي (یکشنبه 13 شهریور 90)


 
صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. يك دقيقه اين 40 فكر سمّی را كنار بگذار
    توسط baby در انجمن خودآگاهی
    پاسخ ها: 47
    آخرين نوشته: دوشنبه 17 مهر 91, 16:01
  2. دو دلي در ازدواج ا يك خانم جوان مطلقه
    توسط mohsenb در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: سه شنبه 27 اردیبهشت 90, 08:31
  3. يك انشا خوشمزه
    توسط arix در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 13 اردیبهشت 90, 10:39
  4. يك معما
    توسط almas__66 در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 48
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 شهریور 89, 11:52
  5. دردو دل يك دختر مجرد
    توسط pariya.k در انجمن اختلاف با خانواده در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: پنجشنبه 20 خرداد 89, 14:43

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:02 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.