به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 23 , از مجموع 23
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 17 فروردین 87 [ 11:26]
    تاریخ عضویت
    1386-11-13
    نوشته ها
    100
    امتیاز
    4,786
    سطح
    44
    Points: 4,786, Level: 44
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 164
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 38 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دیگه خسته شدم از این زندگی

    سلام
    نمیدونم چرا اما ایندفعه حرفای آقای سنگتراشان محبت آمیز تر بود. در واقع ایشون این دفعه به من فکر کردن بر عکس ندا و حمیدرحیمی عزیز.
    آقای سنگتراشان تا حالا اینقدر حرفاتون به دلم نشسته بود. همش احساس میکردم یه جورایی با یه خشکی خاصی دنبال صلح و صفا دادن همه هستید به هر قیمتی.... اما حالا فهمیدم که نه طرفها هم براتون مهمه له شدنشدن براتون مهمه.
    دلسوزیتون باعث شد که با خوندن جوابتون چشمام تر بشه......
    حالا که بهتر همدیگرو درک کردیم به این سوالام جواب میدین؟
    1 - کوتاه نیام؟تو چی؟تو تغیر دادن اون؟
    2 - گفته بودی نه میخوای تغیر بدی نه.... نه میخواهی جدا بشی... بر عکس فکر میکنم جدای برام بهترین راهه میدونید چرا؟
    اگه ما از اول عاشق هم بودیم حالا به مشکلی برخورده بودیم خوب منطقی بود که کوتاه بیاییم ایثار کنیم.... اما وقتی طرف را دوست نداری کدوم یک از این کارها میسره؟شما میتونی در آن واحد هم عاشق کسی بشی هم عیب ها و اختلاف دیدگاههاتونو به زندگی به هم نزدیک کنید؟سوال اساسی من اینه: کسانی که بدون عشق بدون دوست داشتن ازدواج کردن و در طی سالها هم این عشق به وجود نیومده واقعا چیکار کنند ؟؟؟؟ آیا فقط برا بچه میشه تحمل کرد؟ببینید اون عوض بشو نیست این مدت که باهاش حرف زدم و خواسته هامو گفتم میگه چی شده ؟ چرا عوض شدی؟ (حتما میگه چرا ادامه نمیدی؟ من که راحتم)
    اصلا نمیخوام در موازات این زندگی زندگی دیگه داشته باشم. شما که فهمیدید من احساسی هستم میخوام یه کم هم زدگی کنم همین.
    میدونم بیخیالی به ناکجا آبادم میبره اما موندم .

  2. #22
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 13:16]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,420
    امتیاز
    287,066
    سطح
    100
    Points: 287,066, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,577

    تشکرشده 37,079 در 7,002 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: دیگه خسته شدم از این زندگی

    حامد عزیز
    شما لطف دارید...
    به نظرم دوستان هم نظرات قشنگی دادند. ببین اینجا نه فرزندت و نه خانمت این پستها را نزده ، شما زدید، مگر نه؟
    حالا هر کدام از دوستان از زاویه دید خود ، نظراتشون را می گویند. و می خواهند کمک کنند.

    اما در مورد مسائلی که عنوان کردید، من ابتدا جواب می دهم بعد نظر عملیاتی خودم هم می گویم.
    ببینید این گفته شما هم از نظر تجربی، هم از نظر علمی ناقص و ناصحیح است که :

    نقل قول نوشته اصلی توسط hamed
    اگه ما از اول عاشق هم بودیم حالا به مشکلی برخورده بودیم خوب منطقی بود که کوتاه بیاییم ایثار کنیم.... اما وقتی طرف را دوست نداری کدوم یک از این کارها .....

    ....
    سوال اساسی من اینه: کسانی که بدون عشق بدون دوست داشتن ازدواج کردن و در طی سالها هم این عشق به وجود نیومده واقعا چیکار کنند ؟؟؟؟
    عشق هرگز برای درست کردن یک زندگی کافی نیست. ( البته بحثش مفصل است اما شما می توانید کتاب عشق هرگز کافی نیست اثر بک را مطالعه کنید، اتفاقا به کار شما زیاد می آید.)
    در واقع چه شما زندگی را با عشق شروع کرده باشید، یا شروع نکرده باشید، نیاز به بینش و مهارت برای ادامه آن دارید. هیچ زندگی به خاطر دوست نداشتن یکدیگر از هم نمی پاشد، بلکه به خاطر عدم مهارتها ودانشهای کافی و آشنا نبودن به مسائل ارتباطی و ....، زندگی به باد می رود. البته این مسائل ریشه آن چیزی است که زوجین می گویند همدیگر را دوست ندارند یا به هم عشق نمی ورزند.
    شما فرموده اید پس از این سالها عشق به وجود نیومده....،
    من یک سئوالی دارم ، مگر عشق در خلا ایجاد می شود. مگر نه اینست که عشق وابسته به دو نفر است. و هر دو نفر باید بذر عشق را آبیاری کنند، به موقع کود بدهند، غذا بدهند ،علفهای هرز آن را وجین کنند، آفت زدایی کنند و .....، تا از نتیجه این عشق بهره مند شوند.

    اگر به گفته خود شما ، خانمت بدون توجه به خواست شما روش خود را پیش گرفته و می تازد، توقع دارید عشق رشد کند یا حتی به وجود آید؟!!!
    حالا من یک سئوالی از شما دارم:
    اگر خانم تصمیات زیر را می گرفت و به شما هم می گفت کمک کنید تا کم کم آنها را انجام دهم...، و شما هم متوجه می شدید او علیرغم ضعفهایش ، داره تمام سعی خود را می کند که محبتش را به شما نشان بدهد، آیا عاشقش نمی شدی.... مثل بعضی تغییرات زیر .....

    - شب هنگامی که به بستر می رفتید، بر گونه اتان بوسه می زد، و در گوشتان زمزمه می کرد. که حامد جون میدونم خیلی کارهای منو دوست نداری، ولی من دوست دارم.... کمک کن تا بتونم تغییر کنم.
    - برات غیر منتظره یک گل می خرید و روی اون می نوشت، به خاطر هم سهل انگاری هایم شرمنده ام....
    - یک روز که می رفتی سر کار می دیدی توی جیبات پر معز بادام ، معز پسته هست و وقتی تعجب می کردی که درون یک جیبت کلی معز تخمه هست و یک یادداشت که : عزیزم همیشه دوست دارم کامت شیرین و وجودت سرشار از عشق باشه....
    - یادداشتی جلوی آینه می دیدی که چنین نوشته:
    « حامد عزیز، من نسبت به مسائل مذهبی ام کوتاه نمی آیم و این را تو خوب می دانی، اما باید بهت بگویم که در برابر تو خیلی کوتاهی کردم، می خواهم برای تو که بهترین ، بهترین باشم. آیا کمکم می کنی؟!»


    شاید با خواندن اینها با خود بگویی:
    ««« مدیر همدردی دلش خوشه.... اگر اینطور بود که اصلا مشکلی نداشتیم... این خودش یعنی عشق که ما نداریم»»»

    اما من منظورم این بود که اینها همه مهارت است. به علاوه موارد دیگر که اینجا وقت توضیح نیست.
    شما کافیست که جهل همسرتون را به نداشتن این مهارتها به صورت قاطع مطرح کنی. تا برای همیشه از این دو راهی خارج شوی.... ( اینجا من فرض گرفتم که شما در تمام مدت زندگی هیچ خطا ، یا بی مهارتی یا مشکلی نداشته ای و صرفا فقط و فقط همسرت کوتاهی داشته است. که این فرض زیاد منطقی نیست... ولی به هر حال روش همین هست که می گویم)
    البته تصور می کنم یکبار دیگر این قسمت عملیاتی را به شما گفتم ، اما برا تاکید
    بهتر است این کار را بکنید:
    به او بگوئید که تصمیم گرفته اید، که این زندگی را کاملا باز سازی کنید.
    به او بگوئید اگر او در این بازسازی همراه شما می ماند و همه انرژی خود را چون شما به کار می گیرد، پس خوشحال می شوی که او و شما و فرزندتان در کنار هم این زحمت را متقبل می شوید.
    اما اگر او نیازی به تغییر در خود نمی بیند، یا انگیزه به تغییر ندارد، یا با بی تفاوتی می گوید، که هر کار می خواهی بکنی ، بکن. من حوصله این حرفها را ندارم... در این صورت همسر شما از نظر روانی احتیاج به یک شوک شدید دارد تا قلب زندگی در او دوباره تپیدن کند و اگر شوک هم جواب نداد، یعنی اینکه شما دراین مرحله است که شما نیاز است آخرین راه حل یعنی جدایی را در دستور کار خود قرار دهید.
    معنای این بخش اینست که مسائلی مثل همین پست که من در اینجا آورده ام را به همین دقت ( حتی اگر می تونی چاپ بگیر و نشانش بده)، با او باز گو کنی و به او بگویی که این زندگی نیاز به جراحی و تغییر داره و دوست داری به اتفاق هم پیش مشاور خانواده بروی و مهارتها و روشهایی را که او تاکید می کند ، در زندگی هر دو شما به کار گیرید. تو به او بگو من تمام مهارتهایی که مشاور می گوید عملی می کنم و شما هم وظیفه داری در تغییر روشهای اشتباه خود فعالیت کنی. و اگر او قبول نکرد نزد مشاور بیاید، یا قبول کرد، اما نخواست که مهارتها را به کار گیرد. آن وقت نوبت به آخرین راه حل می رسه که به نظر من آن شوک همینه.. نه اینکه حرفش را بزنی، بلکه باید او ببیند که شما در حال اقدام هستید....
    اگر زمینه تغییر را در او دیدید که می توانید.... شروع کنید.... اما اگر بی تفاوت هست... باید زندگی جدیدی را بدون او تجدید کنی.....

  3. 2 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    مدیرهمدردی (دوشنبه 13 آذر 91)

  4. #23
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 دی 00 [ 13:32]
    تاریخ عضویت
    1386-11-26
    محل سکونت
    تهران بزرگ
    نوشته ها
    1,452
    امتیاز
    50,483
    سطح
    100
    Points: 50,483, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First Class50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    1
    تشکرها
    2,842

    تشکرشده 3,286 در 817 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: دیگه خسته شدم از این زندگی

    سلام .

    یادداشت زندگی بیست مخصوص آقایان

    یادداشت زندگی بیست مخصوص خانم ها

    یادداشت بایدهای زندگی مشترک

    یادداشت نباید های زندگی مشترک

    کمک خوبی برای شما باشد.

    موفق باشید .

  5. کاربر روبرو از پست مفید lord.hamed تشکرکرده است .

    lord.hamed (سه شنبه 21 تیر 90)


 
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. من عاشقی بلد نیستم... چرا همه رو از دست میدم؟؟؟
    توسط banooye khial در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: شنبه 15 شهریور 93, 00:18
  2. مشکلات گذشته ام که امروز دست بردار نیستند!
    توسط pichak در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: دوشنبه 22 مهر 92, 22:45
  3. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 12 فروردین 91, 14:22
  4. من حساس نیستم او بی مسئولیت است
    توسط نازنین غ در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 220
    آخرين نوشته: چهارشنبه 08 دی 89, 08:50
  5. پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: شنبه 29 فروردین 88, 16:27

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:33 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.