باسلام.....
مرسی sisili عزیز ولی من متوجه حرفتون نشدم....منظورتون از پست بالا چی بود؟؟
من که کسی رو ندارم که بخوام باهاش ازدواج کنم !!!!!!!
میشه بیشتر توضیح بدید ؟؟
تشکرشده 39 در 9 پست
باسلام.....
مرسی sisili عزیز ولی من متوجه حرفتون نشدم....منظورتون از پست بالا چی بود؟؟
من که کسی رو ندارم که بخوام باهاش ازدواج کنم !!!!!!!
میشه بیشتر توضیح بدید ؟؟
تشکرشده 2,054 در 617 پست
نخیر انگار شما تا ازدواج نکنی دست از سر این تاپیک برنمی داری
سیسیلی همونی را میگه که شما از دستپختش تشکر کردی ... می گه واسه همون تلاش کن.
بهشت (دوشنبه 15 آذر 89)
تشکرشده 39 در 9 پست
سلام...
من کسیو ندارم که بخوام ازش تعریف کنم که دست پختش خوبه یا بد.حالا ما یه توهمی زدیم شما باید باور کنید ؟؟؟
من توو زندگیم تنهای تنهام.خانوادم با وجود اینکه دوستم دارن خیلی وقتها درکم نمیکنن منم عاشق کسی نیستم که بخوام به خاطر رسیدن بهش تلاشی کنم منظورم اینه اگه کسی بود که من عاشقش بودم اونم میدونست و عاشقم میشد حتی اگه با هم نامزد هم نمیشدیم همین عشق اون کافی بود تا انگیزه ای واسه تلاشم داشته باشم وحالا که نیست کاملا بی انگیزه ام.خیلی تلاش میکنم تا سرگرم شم و این روحیه ی خراب و نداشته باشم ولی نمیشه.البته ناگفته نماند بعد از آشنا شدن با همدردی خیلی بهتر شدم ولی هنوزم ناراحت و دپرسم.احساس میکنم این تاپیک به بن بست رسیده چون دوستان نظراشونو دادن و من رو هم قانع کردن.ولی دوست دارم ادامه بدم و با نظرات بیشتر دوستان روبرو شم.من شناخت نسبتا خوبی از خانمها دارم ولی نمیتونم در مقابلشون بایستم و حرفی بزنم و مطمئنم اگه عاشق شم نمیتونم از پس حرف زدن باهاش بر بیام.یعنی اگه بخوام 4کلام باهاش حرف بزنم کم میارم چون نمیدونم چی بگم که جلب توجه کنم بعد صحبت رو شروع کنم.اگه میشه تو این مورد هم راهنماییم کنید که اگه کسی رو دیدمو ازش خوشم اومد بتونم چند کلام باهاش حرف بزنم.دوستی با دختر داشتما ولی منظورم واسه ازدواجه.بد برداشت نکنید من هرکسیو توو خیابون دیدم راجب ازدواج باهاش حرف نمیزنم منظورم این بود اگه یه روزی یکیو دیدمو با یک نگاه عاشقش شدم واسه صحبت اولیه به دختره چی بگم که حداقل برگرده نگاه کنه و یکم به حرفام گوش بده...چون اگه بگم میخوام باهاتون دوست شم 2راه داره. یا میگه نه .یا میگه آره.اگه گفت آره که هیچ. بدرد من نمیخوره. اگه هم بگه نه که میذاره میره.جلب توجه یه دختر واسه ازدواج چطوریه؟؟؟
مرسی و ممنون از راهنماییتون.
وقت بخیر
تشکرشده 2,054 در 617 پست
شرمنده، این یکی را مردهای متاهل تالار باید جواب بدن.
اما خب در حالت سنتی اش که خانواده و دوست و آشنا کسی را معرفی می کنند و مراسم خواستگاری و نامزدی و شناخت های اولیه است دیگه... یعنی از اول معلومه به چه قصدی ارتباط ایجاد شده.
حالت غیر رسمی اش هم که شما یک مدت با هم روابط معمولی و دوستی دارید. کمی که شناخت ایجاد شده و فکر کردید فرد مناسبی است و هر دو تمایل به شناخت بیشتر داشتید، از طریق خانواده ها رسمی ترش می کنید تا بتونید با رفت و آمد بیشتر شناخت را کامل کنید تا انشالله به ازدواج ختم بشه
فکر نکنم حالت سومی داشته باشه.
بهشت (دوشنبه 15 آذر 89)
تشکرشده 39 در 9 پست
سلام...
ممنون از پاسخ سریعتون..
اتفاقا شما خانمهایید که میدونید چی نظرتونو جلب میکنه..
من یه مدتی بود یکی از هم محلی هامو میخواستم ولی نمیدونستم چی بهش بگم که بیاد سمتم و باهام صحبت کنه تا من بهش بگم که دوستش دارم.اومدم به مادر پدرم گفتم که من اینو میخوام واسه ازدواج..اونا هم گفتن زوده.
چند ماهی گذشت تا فهمیدم یه پسره از شهره دیگه اومده باهاش حرف زده و واسه ازدواج با هم دوست شدن .تا پسره درسش تموم شه و بیاد خواستگاریش.چرا من نباید اینکارو میکردم؟؟؟ من که هم محلیش بودم هیچی نگفتم اونوقت یه پسره غریبه.....
مگه دختره نمیتونست واسه من صبر کنه ؟؟؟ تازه من یه سال از اون پسره بزرگترم...تازگی ها هم شنیدم داره تمام خواستگاراشو به خاطر اون پسره رد میکنه..اون نمیدونست من دوستش دارم .حالا هم به خاطر همین این سوالو مطرح کردم تا کمکم کنید که اگه مورد بعدی اتفاق افتاد بازم اینطوری نشه...
باور کنید سخته...خیلی وقتها خودمو سرزنش میکنم که چرا اونروز که با هم پا به پای هم داشتیم راه میرفتیم بهش هیچی نگفتم؟؟؟آخه اون روز ترسیدم حرفی بزنم بره به خانوادش بگه و چون پدرش با پدرم رو حساب هم محلی سلام علیک داشت یوقت آبرومون بره...ولی یکی دیگه اومد و از این موضوع نترسید رفت گفت الن 2ساله با طرف دوسته و دختره به پاش نشسته...
منم میتونستم جای اون پسره باشم ولی به خاطره اون ضعفم نتونستم(منظور ضعف بیانم بود)
بازم ممنون از راهنماییتون
تشکرشده 39 در 9 پست
سلام دوستان..
امروز یه اس ام اس واسم اومد از یکی از دوستام که خیلی اذیتم میکرد.واسم نوشته بود الان اول محرمه..محمدجان منو ببخش.منم چون این ماهو دوست دارم بخشیدمش.ولی نمیدونم چرا مردم توو این ماه های عزیز میان و طلب بخشش میکنن.همین دوستم خیلی منو رنجوند.ولی همین که اومده ازم طلب بخشش کرده خیی واسم ارزش داشت.کاش همیشه محرم بود من عاشق این ماهم.دیوونه ی آقای این ماهم.ماه منیر بنی هاشم ابالفضل العباس(ع)
شب خوش...
تشکرشده 2,054 در 617 پست
نمی دونم چرا دلم خواست اینو اینجا بگم.
دلم بدجوری گرفته بود. اشک می ریختم و می گفتم که نمی بخشم. داشتم با خدا حرف میزدم . مدتها از موضوع گذشته. من که با هیشکی حتی قهر معمولی هم نمی کنم و کلا اهل کینه و ... نیستم، این یکی نه از دلم و نه از یادم پاک نمی شه.
گفتم بیام تالار شاید یادم بره. اشکام همینطور بی اختیار می اومد و من پست های جدید را می خوندم. اینجا را باز کردم دیدم حرف از بخششه.
نمی دونم چرا نمی تونم ببخشم. اگه فراموش کنم خودم هم راحت می شم. اما نمی شه. بعضی نامردیها را نمی شه. یه جوریه.
تو شب اول محرم دوستت را بخشیدی و من شب اول محرم باز به خدا یادآوری کردم که این حق منه و تو نمی تونی ببخشی. گفتم خداست و بخشنده و بزرگ، نکنه یه وقت از جانب من ببخشه. نکنه فکر کنه من یادم رفته. بهش گفتم که اصلا و ابدا نمی بخشم.
بهشت (چهارشنبه 17 آذر 89)
تشکرشده 39 در 9 پست
السلام علیک یا ابا عبد الله الحسین
سلام...
[color=#0000CD]
السلام علیک یا اباعبد الله الحسین
سلام...
بهشت جان مرسی از پست قشنگت.من این دوستمو بخشیدم ولی این به این معنی نیست که بدی هاش یادم رفته..متاسفانه اینجوریه که آدم شاید بتونه بدی های هر کسی رو ببخشه و فراموش کنه ولی بدی های اونیکه دوسش داره فراموش شدنی نیست تو خیلی موارد بخشیدنیم نیست.این واسه من ارزش داشت که بر خلاف اون چیزی که ازش انتظار میرفت اومد و طلب بخشش کرد منم ازش دیگه کینه ندارم دنبال انتقام جوییم نیست و باهاش بازم خوب شدم ولی کارش هنوز یادمه و عمرا فراموش نمیشه.
حالا اینو چی میگی...؟؟
مدت 9 ماه بود با کسی دوست بودم 16 سالش بود این آدم انقد قد و خودخواه بود که دوست داشت با تحقیر من خودش و بالا ببره و بهم ثابت کنه که اون میفهمه ولی من نمی فهمم.خیلی تحقیرم میکرد.البته 5ماه اول بد جور دوستم داشت.یهو یه اتفاقی افتاد باهام بد شد از اون به بعد تحقیراش شروع شد.خدا میدونه منو به مرز جنون کشید افسرده شدم.همش التماسش میکردم ولی اون دیگه بهم توجهی نمیکرد و رفت با کسی دیگه.منم اومدم تالار عضو شدم و حالا یکم بهترم ولی هنوز دوسش دارم و میخوام بازم باهاش باشم.رفتم کادو تولدش و بهش بدم وقتی واسه اولین بار منو دید گفت اصلا ازت خوشم نیومد ولی وقتی رفت و کدمو دید گفت که بهترین کادوی عمرش بوده ولی هنوز همون آشو همون کاسه.مثل اینکه جدی جدی ازم خوشش نیومده بوده...دیگه ام حتی جوابمو نداد..ازش توقع داشتم موقع رفتن به خاطر تحقیراش یه معذرت خواهی پیش پا افتاده ازم بکنه ولی.....
حتی وقتی بهش گفتم تو که داری میری ولی اینو بدون من نمی بخشمت گفت به درک
اینم از این...منم بدجور دوستش دارم .
بازم مرسی از ارسالت
شب خوش
تشکرشده 39 در 9 پست
خاک پایت را ببوسم یا حسین بن علی
تشکرشده 39 در 9 پست
سلام .....
امیدوارم که حالتون خوب باشه
من چندوقتی اینترنت نداشتم نتونستم بیام تو سایت.
من با دوست قبلیم به مشکل برخوردم.چند باری بهش اس ام اس دادم اونم جوابمو داد و حتی خودشم تک میزد تا من زنگ بزنم صدامو بشنوه حتی روزی که شبش شبه چله بود خودش از بیرون زنگ زد ولی باز نمیدونم چی شد که یهو رفت.چند روزیم هست که اعصابم از دستش خورده.به خدا نمیتونم فراموشش کنم.اسیر احساسات شدم بدجور.خراب شدم.بی اختیار به وجود یه دختر توو زندگیم نیاز شدید دارم ولی اصلا نمیدونم چمه؟؟؟
تا حالا فرصت دوستی زیاد واسم پیش اومده بعد از اون ولی من دیگه نمیتونم با کسی کنار بیام .
اعماد بنفس و ارادمو باز از دست دادم
ممنون میشم راهنماییم کنید
مرسی.
شب خوش
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)