موضوع: چگونه همسران مشکلات،اختلافات و درگیریهای بین خود را حل کنند؟(1)

به نظر من پاسخ به این سوال مستلزم شناخت هر فرد از همسر خودش است . چه مرد و چه زن . در عین حال زیرکی و هوشیاری و صبر و عقل عوامل هدایت کننده موثری در حل مشکلات است . چون وجود اختلاف در زندگی امری عادی است ولی نوع مواجهه با هر مشکل مهمترین پایگاه برای مقابله با مسائل بعدی را خواهد ساخت . لذا پس از ازدواج و شاید تا آخر عمر برای بقای زندگی باید تلاش کرد وهر روز در صدد شناخت همسرانمان تلاش کنیم . ....فعلا : خدا حافظ .

سلام خیلی جالب بود اقای مدیر همدردی بازم بنویسید موفق وشاد باشید

آقای مدیر خیلی جالب بود ولی بهتر نبود بجای آیا شوهر شما... می نوشتید آیا همسر شما .... تا مورد توجه هر دو (زن و شوهر) باشند.

با سلام به همگی. تازه این سایت را پیدا کردم. چون تا حالا مشکلاتمون آنقدرحاد نبود. بزارین از اول ماجرا برایتان تعریف کنم. با 7 سال عاشقی با پسری که دوستش داشتم. ازدواج کردیم( البته با درگیری و اختلاف نظرها). راستیتش خانواده آروم و ساکتی هستیم وتقریبا با کسی رابطه نداریم مگر در عروسی یا عزایی ....ولی در مقابل خانواده شوهرم ، پر سر و صدا و پر جنب و جوش.با این قضیه اصلا مشکل ندارم.
از اوایل ازدواج ،مادرم متاسفانه کارهایی انجام داد که با روحیه شوهرم سازگار نبود و اصلا منطقی نبود چند باری باهاش صحبت کردم قبول نمیکرد و حرف خودش را میزد و یا میگفت منظورش چیز دیگه ای بوده.. خلاصه 12 سال زندگی کردیم با کم و کاستی ساختیم. من کارمندم و شوهرم شغل آزاد داره.کمی با محیط کارم و اینکه نمیتونم از خودم دفاع کنم مشکل داره و بعضی مواقع باهم دعوا داریم. آدم ساکت و سر به راهیی هستم. با ببخشید و تکرار نمیشه قضیه را فیصله میدم. شوهرم را به معنای واقعی دوستش داشتم چون به سختی بدستش آوردم. از اول ازدواج هیچی را ازش پنهون نکردم. ولی حس می کنم اون طوردیگه ای ادم فوق العاده تو داریه. جفتمون متولد خردادیم. آدم زورگوییه ولی خوش اخلاقه و از آنجایی که خیلی ساکتم و حرف حرف اونه. فقط چشم میگم. درمورد مهمانی رفتنم مهمانی دادن .لباس پوشیدن .رنگ لباس و حتی در محیط کارم اضافه کار موندن یا نموندن. با رئیس چه طوری صحبت کردن نیز اون نظرهایی میده. من هم مثل مترسک کل حرفهاشو گوش می کنم.
بعد 12 سال زندگی مشترک . از سال پیش که مامانم اینا یک خونه شان را فروختند و برای تنها برادرم خونه خریدند مشکلاتمون شروع شد. همیشه میگه چرا بین شما اختلاف می گذارند برو حقت را بگیر . خیلی فحشهای رکیک به پدر و مادرم میزنه . همیشه دعواهامون توی خلوت و تنهایی بوده ولی حالا چه مهمانی چه آشنا و چه غریبه ، رو سرم داد میزنه . باهام دعوا میکنه با این کارش شخصیتم را بدجور شکست .خیلی خورد شدم. با وجود اینکه میدونست من خیلی خیلی خیلی بدم می آمد و با روحیاتم آشنا بود ولی نادیده گرفت همه چی را خراب کرد. همیشه میگه منتظرم دخترم کمی بزرگ شه با اردنگی از خونم بیرونت میکنم. دلی برام نمونده. باهاش زندگی می کنم و خیلی خیلی هم سعی می کنم با روح باشم ولی تو تنهاییمام دلم برا خودم می سوزه . هیچی خوشحالم نمیکنه. بیرون رفتن خرید کردن. هیچی هیچی . احساس پوچی می کنم. دوست دارم به مشاوره برم ولی اون اصلا راضی نیست. راستی آب هم بدون اجازه اش نمی خورم. واقعا میگم. در اداره که هستم حتی حتی معذرت میخوام دستشویی هم میرم بایستی بهش بگم . وگرنه تلفن بزنه گوشی را بر ندارم هزار انگ بهم میچسبونه. این حرفهاش ناراحتم میکنه. بگید چه کنم با این مرد . خودتون را بزارید جای من؟ توروخدا کمکم کنید. واقعا خسته شدم.

چرا کسی جواب نداد.چرا راه حلی ندادید. لابد مهم نبوده یا هرچه که نوشتید همش فرمالیته و الکی هست .

سلام فرمالیته
بنظرم سوالات زو باید در فروم های دیگه مطرح کنید تا جواب داده بشه. اینجا جواب نمیدن. فقط یه مقالاتی واسه مطالعه گذاشته بودن