به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 11 نخستنخست 1234567891011 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 110
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 29 مهر 90 [ 19:48]
    تاریخ عضویت
    1389-8-18
    نوشته ها
    159
    امتیاز
    3,015
    سطح
    33
    Points: 3,015, Level: 33
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    314

    تشکرشده 320 در 128 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کارم درست بوده یا ....؟؟؟؟؟؟؟

    بله تسوکه عزیز درست میگن
    شما کاملا ایشون رو میشناسید که انقدر به هول و ولا افتادین؟
    این بی قراری شما باید در شرایطی باشه که هر دو طرف مطمئن از شناخت باشن
    شما یک طرفه این حال و روز رو دارین؟
    به نظرتون درسته؟
    شاید این 2 ماه فرصتیه که شما بیشتر رو خودتون شناخت پیدا کنید و تمام احساسات خودتون رو کنترل کنید
    از این فرصت درست استفاده کنید نه اینکه روز به روز عطشتون بیشتر شه
    الان با منطق پیش برین بعد از بله گرفتن اونم برای ازدواج نه فقط بله خواستگاری میتونید با احساساتتون دنیا رو واسه خودتون کنید
    شما فقط الان وعده خواستگاری بعد از 2 ماه رو گرفتین
    دوست عزیز صبور باشید و رو خودتون کار کنید

    بله تسوکه عزیز درست میگن
    شما کاملا ایشون رو میشناسید که انقدر

  2. 2 کاربر از پست مفید ستایش بارن تشکرکرده اند .

    ستایش بارن (دوشنبه 01 آذر 89)

  3. #12
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 فروردین 93 [ 12:48]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    نوشته ها
    1,249
    امتیاز
    16,138
    سطح
    81
    Points: 16,138, Level: 81
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 212
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,122

    تشکرشده 8,124 در 1,482 پست

    حالت من
    Vaaaaay
    Rep Power
    141
    Array

    RE: کارم درست بوده یا ....؟؟؟؟؟؟؟

    سلام:

    نقل قول نوشته اصلی توسط LARG.62
    آیا صلاح می دونین که تا فرارسیدن موعد خواستگاری و سایر اقدامات ، کاملا موضوع در حالت تعلیق ( خلا ) باشه یا اینکه در این فاصله 2 - 3 ماهه باهاش روابطی ( فقط در حد مکالمه ) داشته باشم ؟
    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
    حالت تعلیق برای شما بهتره
    لارج گرامی سخن بالا را خواندی؟شنیدید؟گوش دادید؟چه شد؟

    ببین لارج گرامی همان طور که سایر دوستان هم به خوبی به شما توضیح دادند شما به علت فوران هیجانات و احساساتتان و عدم توانایی بر کنترل انها دچار مشکل شده اید که چه بسا اگر به زودی این روند اتشفشانی را متوقف نکنید حتی در ادامه مسیر حتی تا خواستگاری ایشان از شما دلزده شود...
    ببینید با مطلبی که شما از خانم گفتید من به نظرم این خانم از افراد بسیار شیفته بدش مییاد و آدم منطقی..پیرو نجابت..پایبند خانواده است نه اینکه احساسات ندارد شاید وی هم کوهی از احساس باشد ولی بر خلاف شما بلد است آن را کجا..کی و چگونه خرج کند...
    و این برای شما نقطه ضعفی ست و چه خوب است در این مدت دو ماه شما هم علاوه بر رسیدن به درسهایتان بر روی معیارهای خود کار کنید...کنترل احساس را بدست بگیرید و بدانید علاقه در آخر مسیر است..در تاپیکی دوست خوبم فیلو سارا این نمودار را برای من گذاشتند و حالا من برای شما می گذارم:



    نقل قول نوشته اصلی توسط philosara

    خواستگاری یعنی "کلید خوردن" فاز آشنایی.
    یک مسیری رو برای شناخت طرفت شروع می کنی که با منطق شروع می شه، و بعد از طی بیش از نیمی از مسیر شناخت، احساسات به تدریج محک خورده می شن. یعنی تو به تدریج و با گذر زمان، خودت رو می سنجی که آیا می تونی این شخص رو دوست داشته باشی یا نه.
    <img src="http://www.hamdardi.net/imgup/17638/1253630450_17638_53dbe322ef.JPG" />

    خلاصه اینکه ازدواج منطقی به معنای ازدواج بدون عشق نیست، چرا که عشق خودش جزئی از منطقه. و شما فقط به کسی عشق حقیقی می ورزی که منطقت عمیقا می پذیرتش. پس برای یک عشق پایدار بعد از ازدواج، اتفاقا لازمه که شما به اون شخص عشق اولیه نداشته باشی تا بتونی با چشم باز بشناسیش.
    ببین لارج گرامی اولین قدم در اثبات عشق احترام به معشوق است ...
    یعنی صبر در برابر خواسته ها و امیال درونی تا حصول موفقیت...
    شما دیگر پیگیری نکن و کاری که انجام دادید به خصوص وقتی پدر و مادر ایشان در خانه نبوده اند اصلا شایسته و برزنده شما نیست و اگر من بودم حتما شما رو رد می کردم چون یک امتیاز منفی گرفتید..برای این سبک دختران این رفتارها زننده است همه خانم ها عاشق احساسات نیستند..من خودم با اینکه دختر مغروری بودم اصلا از خواستگاران شیفته خوشم نمی اومد و تقریبا همه رو رد کردم و همسر الان من تنها کسی بود که اصلا به من در محل کار محل نمی داد و همین موجب شد من از شخصیتش خوشم بیاد..اینها که من می گم 100 درصد نیست چون اون خانم ..من نیستم..ولی شما سعی کنید فکرتون منحرف کنید..جاذبه مثبت بفرستید تا زمان لازم فرا رسد....

  4. 4 کاربر از پست مفید سارا بانو تشکرکرده اند .

    سارا بانو (سه شنبه 25 آبان 89)

  5. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 دی 89 [ 20:01]
    تاریخ عضویت
    1389-8-23
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    1,977
    سطح
    26
    Points: 1,977, Level: 26
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 11 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کارم درست بوده یا ....؟؟؟؟؟؟؟

    من فکر میکنم این دختر یکمی بیش از حد منطقیو سرده! یا زیادی داره واستون کلاس میذاره
    مگه شما چیکار بدی کردین که بعد از صحبت با والدینش یه زنگ بهش زدین؟؟
    شما زیادی خودتونو علاقه مند نشون دادین به همین دلیل هم دارن زیادی طاقچه بالا میذارن براتون
    اگه یه ذره عقب بکشین رفتار اونام تغییر میکنه

  6. کاربر روبرو از پست مفید parya89 تشکرکرده است .

    parya89 (سه شنبه 25 آبان 89)

  7. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 12 اردیبهشت 90 [ 19:26]
    تاریخ عضویت
    1389-7-22
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    1,830
    سطح
    25
    Points: 1,830, Level: 25
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    117

    تشکرشده 116 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کارم درست بوده یا ....؟؟؟؟؟؟؟

    مطمئن باش ..وخاطرت جمع...که دختر مورد علاقت نه بی خیاله نه بی احساس نه منفعل.
    ومطمئن باش به شما فکر میکنه وشما تو ذهنش هستی، حال به هر دلیل فعلا ترجیح میده تو این مدت کمی صبر کنه وهمه چی رو موکول کنه به روز خواستگاری .شما هم اینقدر بیتاب نباش .از این 2ماه یه مقدارش که گذشته، بقیه ش هم مثل برق وباد میگذره شما هم سعی کن تو این مدت زیاد بیکار نشینی وخودت رو برای روز خواستگاری آماده کن .
    اگه تونستی«« کتاب گلبرگ زندگی »»نوشته حجت الاسلام دهنوی ، مال انتشارات خادم الرضا ««شهر قم »» رو بگیر وبخون خیلی کاربردی وقابل استفاده س ومناسب دختر ها وپسرهایی که قصد ازدواج دارن .
    جمعه شبها شبکه آموزش یه برنامه داره به اسم ««مشق عشق »» (ساعت دقیقش یادم نیست ) اگه تونستی این برنامه رو هم نگاه کن ،برنامه خوبیه .
    خداوند در سوره بقره میفرمایند :
    واستعینو بالصبر والصلوه
    با نماز وصبر از خداوند کمک بخواهید.
    از خدا بخواه ، بهت کمک میکنه. امروز هم که روز عرفه اس ،دعا تواین روز خیلی توصیه شده ، اگه دعا کردی من رو هم دعا کن که برای من هم هر چی خیره همون پیش بیاد.البته این حرف های من، زیره به کرمان بردنه ، شما خودت اهل مطالعه هستی واینارو بهتر از من میدونی فقط چند تا توصیه خواهرانه بود ،گفتم شاید کمکت کنه .
    موفق باشی.
    اگه خوستی باهاش حرف بزنی ، بذار تو راه دانشگا ه که دیدیش حرفات رو باهاش بزن و ببین که اجازه میده گهگاهی باهاش در تماس باشی؟

  8. 2 کاربر از پست مفید **leili** تشکرکرده اند .

    **leili** (دوشنبه 01 آذر 89)

  9. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 15 خرداد 91 [ 09:14]
    تاریخ عضویت
    1389-6-05
    نوشته ها
    152
    امتیاز
    3,248
    سطح
    35
    Points: 3,248, Level: 35
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 102
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    286

    تشکرشده 286 در 114 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کارم درست بوده یا ....؟؟؟؟؟؟؟

    از همین جا دست تک تک تون رو می بوسم و از همه اعضاء تالار بدلیل اینکه نتونستم از آموخته هایی که از تالار تحصیل کردم استفاده کنم ونتونستم درسم رو خوب تحویل بدم و شاگرد خوبی واسه اساتید تالار نبودم ، معذرت می خوام و قول می دم که باز با کمک اعضا مسیر صحیح رو پیدا کنم و در اون راستا قدم بردارم .
    اساسی ترین اشتباهم این بوده که به توصیه تخصصی فرشته مهربان گوش ندادم و در اون لحظه انتخاب ، عقلم رو دربست بدست احساساتم دادم و کثافت به بار آوردم .
    خودم هم اصلا از آدمای " آویزون " و " شیفته " خوشم نمی آد و.....
    منی که تو این مدت 5/3 سال اخیر کلا منطقی و عقلانی عمل کرده بودم ، چرا باید ..........
    احساس می کنم کلا اعتبارم زیر سوال رفته ، ما کارمندای بانک یه دیدگاهی که واسمون القاء شده به مرور زمان و به فراخور محیط و روحیه کاری مون ، اینه که کسی که اعتبارش یکبا ( فقط یکبار ) زیر سوال بره ، دیگه اون اعتماد اولیه رو بهش هیچ وقت نمی تونیم قائل شیم حتی اگر ......
    دیگه از خودم بدم می آد و کارم و عملکردم رو غیر قابل بخشش و گذشت می دونم. ای کاش می مردم ولی .....
    احساس می کنم له شدم و شخصیتم و موقعیتم و عزت نفسم و همه چیزم خدشه دار شده . لعنت به من .......
    خوم آدم خیلی دقیق و منظبطی بودم و خیلی حساس بودم به اشتباهات رخ داده از طرف دیگران ، ولی خودم الان دنبال کسی می گردم که منو نصیحت و سرزنش کنه و قبیح ترین فحش ها رو نثارم کنه . آخه چرا .......
    دیگه بهد از این شرمم می آد تو چشای معصومش نگاه کنم و بخوام از صداقت و تقدس عشقم بهش بگم، چون خودم از صداقت و اعتمادش نسبت بهم سوء استفاده کردم . و........
    انگار این چند روز تو خواب بودم و الان دارم بیدار می شم و قبح عملم واسم آشکارتر و تحمل ناپذیر تر می شه .
    دلم می خواد خفه شم و نتونم نفس بکشم ، اصلا حیفه که این اکسیژن تو ریه های من بی ارزش و بی مصرف حیف و حروم شه .
    اصلا حیف شیواست که به من پست نالایق و پلید و دروغگو و ..... جواب مثبت بده . لیاقت و صداقت و نجابت و راستی و درستی اون ، حق من نیست . من دروغگو هر روز در17 رکعت نمازم رو به درگاه خدا طلب می کنم که اهنا الصراط المستقیم و ..... ولی خودم با دست خودم و با عقل ناقصم ، خودم رو تو چاه می ندازم و ......
    سارای گرامی ، دوست داشتم اگه خارج از نزاکت تالار نبود ، رکیک ترین فحشها رو نثارم می کردی که آخه پسر احمق ، ما که راهکارو به توی کودن نشون داده بودیم ، آخه چرا ........
    ستایش مهربان، ممنوم از توجه و راهنمایت . امیدوارم به آرزوی دلت برسی و .....
    لیلی جان ، حرفات خیلی بهم آرامش داد ، مطمئنم بهترین آینده نصیب شمای پر احساس و منطقی بشه ، آرزوی هر پسر یه که همسر فهمیده و مهربان و منطقی و لایقی مثل شما داشته باشه . همواره محتاج دعاتون هستم و خواهم بود .
    تسوکه و سایر دوستان گرامی ، بر روی چشم 2 ماه که سهله ، اگه حتی 10 سال هم نیاز باشه ، منتظرش می مونم و وفادارم بهش .
    ممنون از همه

    طی پاسخ دوستان ، ستایش باران و تسوکه عزیز از " شناخت " ام نسبت به دختر مورد علاقم سوال کرده بودند .
    بنده در ابتدای ورود و عضویتم در سایت با نام کاربری دیگر ( بدلیل نا آشنایی به طرق ایجاد موضوع و .... ) اقدام به مطرح کردن شرح حالم از زاویه ای دیگر کردم که بطور مفصل ذیلا به استحضارتون می رسونم :
    بنده زیاد ناز پرورده نیستم فرزند آخر یه خانواده 6 نفری هستم ( 2 خواهر و 2 برادر ) خواهرا متاهل و برادر بزرکم هم مجرده .
    از سال اول دبیرستان تا به حال کار و درس رو باهم ادامه دادم . در مقطع راهنمایی هم ، تابستونا کارکردم( نه اینکه مشکل مالی حادی داشته باشیم ) و حتی کنار پیاده رو خیابون پفک و نوشابه هم فروختم . دبیرستانو از مدرسه نمونه دولتی قبول شدم از سال اول دبیرستان به همراه پدرم ( که بازنشسته شده بود از از کارمندی دولت ) یه مغازه ای افتتاح کردیم . صبح ها در مدرسه بودم و بعد از ظهر ها بعد از ساعت 5 در مغازه کار می کردم . و...... تا اینکه کنکور دادم همون سال اول قبول شدم و در رشته حسابداری ادامه دادم . حین دانشجویی ام هم در مغازه بودم ، هم درس ، هم مسافرکشی با ماشینم ، هم تابستونا کار حسابداری موقت می گرفتم ( انبارگردانی شرکتهای تولیدی و پیمانکاری ) بعد از لیسانس کلا همه چی رو گذاشتم کنار و فقط 5 ماه بکوب درس خوندم و تو یکی از دانشگاه های معتبر تهران از ارشد قبول شدم و الان هم فقط پایان نامم مونده . ( زمانی که دانشجوی ترم آخر بودم ، یه بار ارشد دادم ولی رتبم با آخرین نفر قبول شده 35 نفر بالاتر بود ) تو اون 5 ماهی هم که پشت کنکور بودم ، هم پایان خدمت گرفتم ( با لطف خدا معاف شدم ) ، هم استخدام شدم ( از 3 جای دولتی قبول شدم – 2 بانک و دیگری اداره امور مالیاتی ) بعد از اون ، تا زمان استخدام قطعی ام هم ( حدود 4 ماه ) در یه موسسه حسابداری و حسابرسی ( معتمد بورس ) کار کردم و....( قسم می خورم از 15 سالگی ام تاکنون حتی 1 ریال هم از خانواده نگرفتم که هیچ ، خیلی وقتا تو بحرانی ترین شرایط پدر زحمتکش و عزیزم حتی کمکش هم کردم و دسترنج ام رو تا ریال آخر بدون هیچ چشم داشتی گذاشتم جلوش و البته این اولین جایی که اسرار نهان دلم رو درش فاش می کنم تا تخلیه شم و سب و آرومتر . ) بعد از استخدامم و طی ارشد هم از کارشناسی رسمی قوه قضاییه قبول شدم و الان ادامه مراحل اون رو هم می گذرونم . زمستون پارسال هم ( حین ترم 4 ارشد ) آزمون دکترا دادیم که از 850 نفر داوطلب ، رتبه 240 رو آوردم . مو قعیت هایی هم واسه ادامه دکترا در ( ترکیه و هند و مالزی و استرالیا ) داشتم که بخاطر بعضی مسائل ( که مهمترین اش رسیدن به شیواست ) فعلا روش فکر نمی کنم .
    هدفم هم از ایجاد ارتباط نزدیک با شیوا ، هوسبازی و .... نیست ، قول می دم اگه یار و همراهم شه می تونم کوه رو جابجا کنم ، دکترا که هیچ ، از عهده فوق دکترا هم بر می آم . ولی کو گوش شنوا که عوض اینکه الان این حرفا رو بعد از 4 سال " انتظار " و " احترام " به " نظرش " به خودش بگم ، اومدم و اینجا بازگو می کنم تا کمی سبک شم و آرامش پیدا کنم .
    اعتراف می کنم بدلیل اینکه اصلا جوونی نکردم و خوشگذرونی آنچنانی نداشتم ( اصلا فرصت اش رو نداشتم تا بحال ) ، الان دیگه احساس خلا می کنم و می خوام شاد باشم و کمی تفریح کنم . و دوست ندارم این تفریحات رو مجردی تجربه کنم و خیلی دلم می خواد شریک زندگی آیندم هم توش باشه .
    از نظر سایر ابعاد زندگیم ، هیچ کمبود مادی و معنوی نداشتم و ندارم و خداوند رو هزاران مرتبه بابت تمامی نعمتهایی که ارزونی مون داشته شکر می کنم .
    و بعد ادامه مطلب که قبلا از زاویه دیگر در تالار مطرح کرده بودم :

    8 مرداد 89 نوشتم:

    بطور کلی : پسری 27 ساله ام - دانشجوی ترم اخر فوق لیسانس- اهل تهران- کارمند اداره دولتی با 2 سال سابقه کار- علاقه مند به دختری 20 ساله ( دانشجوی سال 2 ) با شناخت حدود 5/3 ساله از خود و خانواده شان ( همسایه و مشتری مغازه مان بودند ) در ضمن یه برادر مجرد بزرگتر از خودم دارم که 1 سال ازم بزرگتره ) )-
    حدود 5/1 ساله که پیشنهاد اشنایی برای ازدواج به ایشان دادم که اول گفتند هرگونه پیشنهادی دارم با خانواده شان مطرح کنم و شماره موبایلشان را ندادند ولی شماره منزلشان را دادند و گفتند آخه فعلا برام زوده که به ازدواج فکر کنم و....... ولی تلویحا هم بی میل نبودند و بنظرم آمد که نظر نهایی شان منوط به نظر خانواده شان باشد.
    در تماسی که پدرم با خانواده شان داشتند اعلام کرده اند که فعلا زود است و دخترشان قصد ادامه تحصیل دارد .
    در ملاقاتی جداگانه که خودم با خودشان و پدرشان پس از این جواب داشتم، متقاعدشان کردم که هر چند سال که نیاز باشد منتظرش می مانم ، و گفتم که علاقمند دخترشان هستم و این علاقه از روی هوا و هوس یا سایر هیجانات نیسات و اینکه فقط نمی خواهم از دستش بدهم . که پدرشان گفتند شناخت از من و خانواده ام دارند و مشکل خاصی نیست و قصدشان طرد من نیست ،ولی نظر دخترشان اینه که فعلا درس بخونه.( بنظرم می رسه که نظر خودشون رو به نام دخترشون عنوان می کنن . )
    پدرم در تماسی که با پدرشان داشته، خواسته که از نزدیک برای اشنایی بیشتر به همراه مادرم به منزلشان بروند وایشون گفتند اجازه بدید امتحانات دخترم تموم بشه تا بتونه روی این موضوع بیشتر فکر کنه و بعد نتیجه رو اطلاع بده (پدر دختر مورد علا قه ام. )
    سوالم اینه که بنظر شما بهترین راهکار برای اینکه بتونم نظرشان را جلب کنم چیست .(درسته که عشق و علاقه گاها موضوع رو برام احساسی می کنه ولی وقتی تو حالتی هستم که کا ملا جدی و منطقی و بدون احساس فکر می کنم (وقتی که سر کارم ) به این نتیجه می رسم که ایشون شایستگی های زیادی داره و بهترین انتخاب می تونه برام باشه ) ، همچنین می خوام خودم رو برای آزمون مقطع بالاتر آماده کنم ولی هر وقت سراغ درس و مشق می رم فکرش و اینکه شاید از دستش بدم تمرکزم رو به هم می زنه .
    در حالی که بنظرم همه چیز تو روال عادیه و استرسم بی جاست .
    همچنین خودم در گفتگو با پدرشان به این نتیجه رسیدم که تا حالا هیچ خواستگاری رو نداشتن یا نپذیرفتن . همچنین با شناختی که از دختر مورد علاقم دارم مطمئنم که هیچ روابط یا دوستی خارج از چارچوب نداشتن و زمینه آن را ندارند . ( خانواده شان کاملا متین و محترم هستند )
    من هم همینطور.
    همچنین مهمترین دلیلی که مرا مصمم به این ازدواج می کند، شخصیت و منش والای مادر ایشان می باشد . زیرا مثلی هستش که میگه برای انتخاب دختر اول مادرش رو بسنجین و بعد اقدامات دیگه .
    ازنظر سطح خانوادگی و دیدگاه های فرهنگی،اجتماعی ،اقتصادی ،عقیدتی ،سیاسی ،مذهبی و ............ هم تقریبا تا 90% هم طبقه ایم.
    با تشکر از اینکه وقت گذاشته و این درد دل را خواندید خواشمندم ارائه طریق بفرمایید
    9 مرداد 89 نوشتم :
    مشکل من اینه که احساس میکنم در یک نوع حالت بلا تکلیفی و خلاء هستم .
    بعد از ظهر ها به هنگام فراغت از کار ، رمق و علاقه ای به درس خواندن یا سایر مطالعات ( رو به جلو ) یا فعالیت اقتصادی دیگر ( شغل دوم ) ندارم و وقتم را به بطالت می گذرونم .
    بطور کلی از خودم رضایت ندارم و اون پسر شارژ و کاری و فعال قبلی نیستم و علتش را هم در این انتظار و استرسی که دارم میدانم ( مشکل حاد دیگری به هیچ وجه ندارم و همه چیز عادی است )
    چه کار کنم تا آن حالت پویایی و انرژیک ام را بازیابی کنم و با نشاط تر باشم ؟آیا برای گرفتن جواب از طرفم بیش از حد عجله دارم ؟ یا ......
    12 مرداد 89 نوشتم :
    همونطوری که قبلا عرض کردم ، بنظرم از طرف خودشون مشکلی نیست ( تلویحا تمایل اشون رو نشون دادن )و فکر می کنم بعلت اینکه می خوان احترام بزرگترشون رو داشته باشن یا اینکه خجالت می کشن ( فرزند اول خانواده هستن و فقط یه برادر 13- 14 ساله دارن ) و می خوان تصمیم رو به والدینشون واگذار کنن .( البته این تصور منه ).
    اینکه یاس 66 عزیز ،اشاره کردین که جواب رو بدهند و ازدواج رو بزارن برا بعد از تحصیلات رو می تونین بیشتر باز کنین؟
    معایب احتمالی این حالت، آیا می تونه خدای نکرده به طور کلی روی دختر مورد علاقه ام تاثیر منفی داشته باشه ؟ یا اینکه مزایای این حالت بیشتر از معایبشه؟و میتونیم هر دومون با روحیه مضاعف درسمون رو ادامه بدیم؟
    لازم به ذکره که بدلیل اینکه فرصت و موقعیت لازم رو برای ملاقاتش ندارم ( شماره موبایلشون رو ندارم و دانشگاهش هم تعطیله ، و دیدنش خارج از این دو حالت بی احترامی به پدرش محسوب میشه که گفته صبر کنم تا نظر دخترشو اعلام کنن .
    2 مهر 89 نوشتم :
    پیرو شرح حالم :
    بعد از حدود 2ماه که واسه فکر کردن به دختر مورد علاقم فرصت دادم ، در یه برخورد اتفاقی که تو خیابون پیش اومد ( تقریبا همسایه ایم) کاملا مودب و محترمانه با هاش سلام و علیک کردم . این دقیقا پنجمین صحبتمون در این مورد بود ( هر جلسه حدو د 10 دقیقه ) ( وگرنه در مغازه مان برخوردهای متعددی رو با خودش و والدینش منفردا و مشترکا داشتیم و یه شناخت کلی متقابل ( حدود 4 ساله ) از خانواده هم داریم )
    برعکس آخرین برخوردمون که کمی تند و بی میل برخورد کرده بود (احساس میکنم فکر می کرد که قصدم جدی نیس و در اقدامم سستی کرده ام ) مثل برخور های قبلی مون کاملا خوشرو و مودب و متبسم برخورد کرد .
    نتیجه کنکورشو پرسیدم که گفت مجاز شده ولی فکر نمی کنه که قبول بشه و واسه کنکور سال بعد میخواد بخونه . گفتم که هر کمکی از دستم بیاد می کنم و .... در مورد نتیجه فکراش جویا شدم که گفت از طریق خانواده پیگیر باشم ، منم بهش گفتم که مطمئن باشه که هر اقدامی اگه بخواد صورت بگیره از طرف خونوادم خواهد بود و ..... فقط اینکه آیا فکراشو کرده و اجازه دارم که واسه خواستگاری به پدرم بگم دوباره تماس بگیرن و غیره ( گفتم که تمام برآیند ها و نتایج به نظر تو ختم میشه و ....) که گفتش نیاز داره که فکر کنه . (احساس می کنم نظرش به اقتضای سن کمش و رعایت احترام و ..... منوط به نظر والدینشه ). از طرفی والدینش هم بخصوص پدرش اصلا مخالفتی نداره و مادرش هم نظرش اینه که واسه ازداجه دخترش خیلی زوده .
    آیا بنظرتون والدینش صرفا بدلیل لطمه نخوردن به تحصیل دخترشون این رویه رو پی گرفتن یا می خوان موقعیت های با لقوه آتی رو هم ارزیابی کنن ؟ چج.ور میتونم به این پی ببرم؟ این هم بگم که پدر و مادرش کاملا منطقی و تحصیل کرده هستن و خودش هم منطقی تره تا احساسی تر ( 80 به 20 )
    نهایتا من هم تو جواب گفتم هر چقدر که لازم باشه بهش زمان می دم تا فکر کنه و او نو تو انفاس نمی ذارم که سریع جواب بگیرم .
    از اعضاء محترم تالاربخصوص خانم های تالار خواهش میکنم راهنمایی ام کنن. چی کار کنم که نتیجه بگیرم . وقتی که زیاد پیگیر می شم فکر میکنن که زیاد عجله دارم از طرفی وقتی پیگیر نمی شم احساس می کنم که بنظرشون می آد سست کاری می کنم . بخدا موندم چی کار کنم.
    9 مهر 89 نوشتم :

    دوستان عزیز ، دیشب با پدرم کاملا مفصل و شفاف و محترمانه حدود 1 ساعتی صحبت کردم .
    ابتدا بهم گفتش که انتخابی که کرده ای رو تایید میکنم و نه نمی آرم . ولی اینو بدون که موقعیتهای زیادی برات هستش ( از یکی دو تا از فامیلها و دوستاش گفت که مستقیم و غیر مستقیم تمایلشون رو واسه ازدواج من با دخترشون نشون داده بودن و .... و اینکه این نفرات آدم های متشخص تری هستن و تحصیلاتشون بالاست و ......... )
    با کمال احترام گفتم که پدر من ، حرفاتون رو کاملا قبول دارم و اون دخترای فامیل یا همکارانتون رو هم می شناسمشون و دخترای بدی نیستن و احترامشون محفوظ .
    ولی گفتم من خیلی رو این موضوع فکر کردم و تو ذهنم تصمیم خودمو گرفتم و انتخابمو با توجه به شناخت نسبی که دارم گرفتم و پای حرفم هم وای می ایستم . فقط تنها اگه در مراحل شناخت کامل دختر مورد علاقم اگه به این نتیجه برسم که انتخابم اشتباه هستش و .... تجدید نظر می کنم و دختر مورد علاقم رو هم قانع می کنم و ...
    پدرم هم قانع شد و گفت که انشا الله که خیره و ......
    حالا قرا ر شده که تو روزهای آ ینده اقدام رسمی بکنن و اجازه خواستگاری بگیرن یا قولی رو که فرشته مهربان عزیز فرمودن بگیرن و ......
    حالا سوالم اینه که وقتی خانوادم تماس بگیرن چه جوری می تونن اجازه اینکه با دخترشون رابطه ( صرفا جهت شناخت بیشتر افکار و عقاید و سلیقه ها ) داشته باشم رو بگییرین ؟
    آیا وجود چنین رابطه هایی در مورد فوران علاقه ها و کنترول اون و .... رو توصیه میکنین ؟
    از طرفی درصورت نبود چنین رابطه ای شناختمان ناقص بوده و در ذهنمون به خیالپردازی و ... رو می آریم .

    در نهایت 26 مهر 89 نوشتم :
    باسلام و تشکر از همه دوستان
    اینکه دوستان عزیز می فرمایند تحصیلات برای این خانم خیلی خیلی مهمه، که فعلا جواب قطعی به بنده نمی دن :
    عرض کنم که در دیدار آخرم به دختر مورد علاقم ( s ) گفتم که با تمام توانم و وجودم ( از نظر مادی و معنوی ) در راستای ادامه تحصیل اش بهش کمک خواهم کرد و بعد از ازدواج هیچ مخالفتی با ادامه تحصیل یا اشتغالش یا سایر موارد مشابه نخواهم داشت و علاوه بر این تشویق و کمکش هم خواهم کرد . / ایشون هم این مطالب رو قبول کردن و باز تلویحا و پر واضح با نوع حرف زدن و عکس العمل اش ( در دیدار آخرمون حدود 4-5 ثانیه در عمق چشمم خیره شد و فکر کنم اینبار برق عشق و علاقه خا لص و مقدسم را در چشمم خواند و بعد این نگاه رو خیلی متین و موقر، خودش قطع کرد .و منم با نهایت وجودم ، عشق و علاقم رو با نگاه به عمق چشماش ، ثابت کردم .) شرایط رفتارش طوریه که احساس می کنم ، خودش ته دلش خیلی راضی و متمایل هستش ( اگه اینطوری نبود ، شخصیتش طوریه که خیلی قاطع و محکم جواب رد بهم می داد .(اصلا با کسی تعارف و احساسی بازی نداره و کلا خیلی منطقی و فهمیده است . )) ، از طرفی با پدرش هم که حدود 3 ماه قبل صحبت کرده بودم ، صراحتا بهم گفت که قصدشان طرد من نیست و تلویحا نشان داد که هیچ مخالفتی نداره و کاملا متمایل و مثبت و محترمانه صحبت کرد ،(گفتش تا به حال غیر از خوبی و شخصیت بالاتون چیز دیگه ای از شما و خونوادتون ندیدیم و ......) و در نهایت بهم گفت که شرط اصلی نظر دخترم هستش ، اجازه بدین امتحاناش تموم بشه ، تا بتونه فکر کنه ( در تیر ماه 89 ). ( بنظرم می خواست با همسرش صحبت کنه تا نتیجه گیری کنن. / 1 ماه بعد از صحبت خودم با پدرش ، پدرم زنگ زد به موبایل پدرش تا نتیجه بخواد ، که عنوان کردن اجازه بدین امتحان کاردانی به کارشناسی اش رو بده ( در مرداد 89 )تا بتونه فکر کنه و...
    نهایتا در اواخر شهریور ماه امسال که اتفاقی همدیگه رو تو محل دیدیم و ..... ( در پست آخرم مفصل توضیح دادم )
    حال پیرو مطالب بالا :
    دیشب پدرم واسه گرفتن وقت از خانواده S برای خواستگاری یا آشنایی از نزدیک خانواده ها به منزلشان زنگ زد . ، خود S گوشی رو برداشته بود ( صدای پدرمو می شناسه ) و گفته بود که پدرش منزل نیستن و بنابراین گوشی رو به مادرشون داده بودن ، مادرش هم خیلی مودب و محترم با پدرم صحبت کرده ، ولی چشمتان روز بد نبینه ، اصلا اون چیزی رو که انتظارشو نداشتم جواب داده بود که :
    دخترم درسش نیمه تمومه ( کاردانیه ) و ادامه تحصیل اش ضروریه و باید درسشو بخونه و از این حرفا ( قبلا علاوه بر درسش ، کمی سنش رو هم بهانه می کرد و گفته بود وقت ازدواجش نیست ، ولی اینبار از سنش حرفی نزده بود . و فقط گفته بود که می خواد دخترش ادامه تحصیل بده ) خلاصه پدرم هم خیلی اصرار کرده واسه گرفتن وقت از ایشون و گفته بود که ظاهرا نظر همسرتون ( پدر S ) مساعدو متمایل بوده و ....و نهایتا اینکه که تا آخر هفته ، من تماس میگیرم ( پدرم ) و نتیجه رو پیگیر می شم . ایشون هم جواب داده که با همسرم صحبت کنم ، تا اینکه در آخر هفته ، به تماس ما ( پدرم ) جواب بدن .
    اعتراف می کنم که دیشب از لحاظ روحی ( با توجه به عشق و علاقم وهمچنین اعتقاد و اعتمادی که به تمایل S داشتم ) با شنیدن این جواب خیلی جا خوردم . و به هم ریختم . ( تا ساعت 45/1 نیمه شب با ماشینم خیابونا رو همینطور بی هدف گشت می زدم و از پنجره خونشون هم دیدم که چراغشون روشنه ( تا ساعت 30/1 ) و اونا هم در مورد همین موضوع بحث میکنن( برداشت منه .) ) . واقعا S رو از ته قلبم دوست دارم و عاشقشم و شایستگی های زیادی داره و تا حالا هم در راستای همین دوست داشتن و علاقه خالص ، کاملا به هنجار و منطقی اقدا م کرده بودم و ...... . شاید غیر منطقی باشه ، ولی اصلا نمی تونم حتی یک لحظه هم اینو تصور کنم که روزی ایشون رو از دست بدم .
    بطور کلی باتوجه به شناخت 4 ساله ای که از روحیات خانواده S دارم ، فکر می کنم که خود S و پدرش کاملا راضی هستن ولی نظر مادرش ( خانم بسیار با شخصیت و محترمی هست . )نظرش یه چیز دیگه هست . ( با توجه به شاغل بودنش ( دبیر زبانه ) شاید تو خونه به شرایط مسلط تره و نظرش برش زیادی داره )
    حال به همراهی و همدردی همه اعضاء تالار ، بخصوص قدی می ها و باتجربه تر ها ، عاجزانه نیاز مبرم دارم . و بطور کلی بنظرم 2 تا راه حل اساسی می رسه
    1- در تماس آخر هفته ، وقتی رو واسه برگزاری یک جلسه آشنایی (بین دو خانواده ) در منزل S اینا برامون بدن ، که در این حالت بحثی ندارم .
    2- باز جواب بدن که فعلا دخترمون قصد ادامه تحصیل داره و همون حر فای قبلی ....
    در حالت گزینه دوم ، چن تا سوال داشتم که خواهشا کمکم کنین و به راهنماییتون نیازمندم . ( الان اصلا فکرم منطقی کار نمی کنه و خوب و بد رو نمی تونم تشخیص بدم . )
    ** اگه جواب دوم رو بدن ، آیا اصلا اصرار و سماجت از جانب من و خانوادم صورت بگیره یا خیر ؟
    **نقش S در این شرایط چیست ؟ آ یا کوچکترین حمایتی از من در گفتگوهایی که در خونشون کردن می کنه ؟ اصلا می تونه بکنه ؟ رسالتش در این شرایط چیه ؟ چه نقشی می تونه ایفا بکنه ؟ هرچند جزیی و کوچک . ( با توجه به اینکه با مادرش خیلی صمیمی هستش و نظرات مادرش خیلی تاثیر گذاره در شخصیتش و اصلا اساس عاشق شدن من به S همین شخصیت بالای مادرشه و صمیمیت با دخترش ( نه اینکه عاشق قیافش یا ادا و اطوارش یا سایر معیار های سطحی و احساسی و زودگذر بشم ) ، ولی اصلا انتظار چنین پاسخی رو ازش ( مادرش ) نداشتم)
    ** شما بعنوان یه دختر دم بخت ، تو این شرایط چی کار می کردین ؟ چه مسایلی از ذهنتون خطور می کرد ؟ ( با توجه به اینکه خودتون منطقی تر باشین تا احساسی ، و بنده خواستگار اولتون و 27 ساله / کارمند بانک با 2 سال سابقه / فوق لیسانس ( فقط دفاعیم مونده ) / کارشناس رسمی دادگستری در رشته حسابداری و حسابرسی / با دانشگاه آزاد هم صحبت کردم و قراره بعد از دفاع ام بطورقرارداد حق التدریسی ، تدریس کنم ./ از نظر اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی ، خانوادگی و حتی اعتقادی و سیاسی هم تیپ و هم شرایط با هاتون ( تا 95 % ) و از نظر قیافه کاملا معمولی ممولی ، شما هم کاملا معمولی معمولی ، قد خودم 185 و ایشون حدودا 175 و سایر شرایط طبیعی و عادی .....
    ** به پدرم گفتم ، اگه اجازه خواستگاری هم مهیا نشه ، با یه بهونه اجازه یک جلسه آشنایی بیشتر خانوادگی رو از خانواده S ( در منزل آنها ) بگیره و ... ( گفتگو های حضوری و رو در رو فکر کنم موثر تر باشه ) آیا این کارم درسته یا نه خودمونو سبک می کنیم ؟
    ** بطور کلی چه راه حل و چه راهنمایی و پیشنهادی تو این شرایط ، واسم دارین ؟
    از اینکه خیلی طولانی شد ، خیلی خیلی عذر می خوام ، می بخشین .
    منتظر نظرات و مشاوره تک تک همدردان هستم)
    . من الله توفیق

    و در ادامه هم که شرایطم رو تحت عنوان نام کاربری LARG .62 کاملا می دونین .

    من هم بر همین اساس که ایشون شاید نمی تونن زیاد ابراز تمایل کنن به خانوادش و ..... وظیفه خودم دونستم تا با اقدامات جدی و رسمی ، شرایط و فضا رو تو خونشون واسه جویا شدن نظر ایشون و دونستن نظر دخترشون

  10. 3 کاربر از پست مفید larg.62 تشکرکرده اند .

    larg.62 (دوشنبه 01 آذر 89)

  11. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 29 مهر 90 [ 19:48]
    تاریخ عضویت
    1389-8-18
    نوشته ها
    159
    امتیاز
    3,015
    سطح
    33
    Points: 3,015, Level: 33
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    314

    تشکرشده 320 در 128 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کارم درست بوده یا ....؟؟؟؟؟؟؟

    شما خیلی فهمیده هستید
    انقدر ناسزا به خودتون نگید
    این چند روز رو هم به فراموشی بسپارید و فرصتی رو که تا خواستگاری دارید رو بیشتر فکر کنید و مثل همیشه و با منطق همیشگیتون سپری کنید
    اشتباه پیش آمده هم مطمئنا با درایتی که دارید میشه درستش کرد
    نگران نباشید و به خودتون و عشق پاکتون افتخار کنید
    بهترین ها نصیبتون

  12. 4 کاربر از پست مفید ستایش بارن تشکرکرده اند .

    ستایش بارن (چهارشنبه 26 آبان 89)

  13. #17
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 فروردین 93 [ 12:48]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    نوشته ها
    1,249
    امتیاز
    16,138
    سطح
    81
    Points: 16,138, Level: 81
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 212
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,122

    تشکرشده 8,124 در 1,482 پست

    حالت من
    Vaaaaay
    Rep Power
    141
    Array

    RE: کارم درست بوده یا ....؟؟؟؟؟؟؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط LARG.62

    در اون لحظه انتخاب ، عقلم رو دربست بدست احساساتم دادم و کثافت به بار آوردم .

    احساس می کنم کلا اعتبارم زیر سوال رفته ،
    دیگه از خودم بدم می آد و کارم و عملکردم رو غیر قابل بخشش و گذشت می دونم. ای کاش می مردم ولی .....
    احساس می کنم له شدم و شخصیتم و موقعیتم و عزت نفسم و همه چیزم خدشه دار شده . لعنت به من .......

    ولی خودم الان دنبال کسی می گردم که منو نصیحت و سرزنش کنه و قبیح ترین فحش ها رو نثارم کنه . آخه چرا .......
    دلم می خواد خفه شم و نتونم نفس بکشم ، اصلا حیفه که این اکسیژن تو ریه های من بی ارزش و بی مصرف حیف و حروم شه .
    اصلا حیف شیواست که به من پست نالایق و پلید و دروغگو و ..... جواب مثبت بده . لیاقت و صداقت و نجابت و راستی و درستی اون ، حق من نیست . من دروغگو هر روز در17 رکعت نمازم رو به درگاه خدا طلب می کنم که اهنا الصراط المستقیم و ..... ولی خودم با دست خودم و با عقل ناقصم ، خودم رو تو چاه می ندازم و ......
    سارای گرامی ، دوست داشتم اگه خارج از نزاکت تالار نبود ، رکیک ترین فحشها رو نثارم می کردی که آخه پسر احمق ، ما که راهکارو به توی کودن نشون داده بودیم ، آخه چرا ........
    اومدم با توپ پر...
    لارج گرامی آنقدر خود و شخصیت متین و با لیاقت خودتون رو به خاطر یک اشتباه تازه اونم کوچک و از روی عشق خدشه دار نکنید..برادر من مگه چی شده؟
    شاید من کمی تند و بی ملاحظه گفتم و که شما برداشت این گونه کردید...
    شما با این پست نشان دادید که کاملا در اختیار عشق در اومدید و کاملا کنترل احساس خود را از دست داده اید این خیلی برای شما خطرناکه چون دارید علاقه خودتون رو پرورش می دهید بدون اینکه دوست من هنوز شناخت کاملی داشته باشید..و آنقدر خود را درگیر این موضوع کرده اید که این گونه خود را به ناسزا کشیده اید..این یک علامت خطر برای شماست....
    لارج گرامی برو یک دوش آب گرم بگیر ..امروز عید قربانه یک نماز خوب و با آرامش بخون و از خدا بخواه هرچی صلاحه برات پیش بیاره....انسان ها می تونن اشتباهات خودشون رو جبران کنند این گونه نیست که با کوچکترین خطایی همه چیز تمام شود اون خانم هم چون منطقی هست بعدا ها با توضیح شما متوجه میشه از عشقتون بوده و مهم نیست الان چی فکر می کنه..تازه از کجا معلوم شایدم خوشش اومده باشه لارج گرامی...
    پاشو برادر گلم ..این چه وضعیه روز عیدی غمبرک زدی..
    از امروز باید موج مثبت براش بفرستی و با خودت هی تکرار کنی من اگر خدا بخواهد می تونم شیوا رو بدست بیارم..
    لارج عزیز خواهش می کنم پست بالا را طی یک تمرین و با صرف وقت از اون همه موج منفی مثبتش کن و دوباره بنویس و با خودت تکرار کن..ببین چقدر اثرش عالیه....زود باش..
    من منتظرم یک پست کاملا خلاف بالا رو بخونم..
    عشق شما ستودنی ست و عشق مثل عملیات بانکی نیست....!! عشق چیزی است که افسارش در دست خدا و عاشق و معشوق است دوست من....
    نبینم دیگه خودتو آنقدر اذیت کنی...اون کارو فراموش کن و پاشو بخند...و دنیا رو پر از موج مثبت کن...
    می خوای یک راز بگم که همه تالار می دونن!!من و همسرم بعد مدت ها دوری با قانون راز بهم رسیدیم !!و واقعا من ایمان دارم بر اینکه هر چه بخواهی کائنات بسته به تلاش و خواست خدا برات فراهم می کنه...
    پاشو پاشو ببینم عیدمون رو شاد کن....
    پاشو............



  14. 3 کاربر از پست مفید سارا بانو تشکرکرده اند .

    سارا بانو (چهارشنبه 26 آبان 89)

  15. #18
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 فروردین 93 [ 12:48]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    نوشته ها
    1,249
    امتیاز
    16,138
    سطح
    81
    Points: 16,138, Level: 81
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 212
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,122

    تشکرشده 8,124 در 1,482 پست

    حالت من
    Vaaaaay
    Rep Power
    141
    Array

    RE: کارم درست بوده یا ....؟؟؟؟؟؟؟

    خب آقای لارج نیم ساعت طول کشید بابا تا من این پست طولانی و کامل شما رو خوندم..خیلی خوشحالم که آنقدر کامل گفتید و فقط میشه خواهش کنم الان سوالات ذهنی خودتون رو با ذکر شماره دقیق بگید تا تک به تک پاسخ داده بشه....؟چون شما در پست بالا همه تاپیک های قبلی رو ادغام کردید و خیلی ها جواب داده شده ...که حتما مطالعه کردید..
    الان اگر فرصت دارید سوالات خود را مجددا طبقه بندی کنید ....منتظرم...

  16. 2 کاربر از پست مفید سارا بانو تشکرکرده اند .

    سارا بانو (شنبه 29 آبان 89)

  17. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 12 اردیبهشت 90 [ 19:26]
    تاریخ عضویت
    1389-7-22
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    1,830
    سطح
    25
    Points: 1,830, Level: 25
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    117

    تشکرشده 116 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کارم درست بوده یا ....؟؟؟؟؟؟؟

    سلام LARG عزیز وگرامی:
    تو رو خدا این حرفها چیه میزنی ، اشک من رو که در آوردی .چرا اینقدر بخودت بدو بیراه میگی . چرا بخاطر یه اتفاق کوچیک اینقدر خودت رو اذیت میکنی ،فقط دیکته ننوشته اس که غلط نداره ، خوب ما هم انسانیم یه جا هایی اشتباه می کنیم ، با این روحیه حسّّاست ، اگه اتفاقات بزرگتر بیافته میخوای چیکار کنی ؟ اگه شیوا خانوم می دونست که شما اینقدر با احساس ، منطقی وفهمیده هستی مطمئنا اینقدر امروز وفردا نمی کرد . من اونقدر تجربه ندارم که بتونم کمکتون کنم فقط این رو می دونم که ازدواج مانع درس خوندن نیست ، میشه هر دو رو با هم انجام داد. مگه برای یه دختر چند تا خواستگار خیلی خیلی خوب میاد که بخواد مدام همه رو رد کنه ، که شاید نفر بعدی ، بهتر از خواستگار های قبلی باشه . چون سئوال کردی اگه شما ها بودید چیکار میکردید ؟ به این سئوالت جواب میدم اگه من ببینم خواستگارم تحصیلکردس ، عاقل وفهمیدس و می تونه از پس مشکلات احتمالی وفراز وفرود زندگی بر بیاد. مسئولیت پذیره واز درک وفهم بالایی بر خورداره ،ونسبت به زندگی وهمسر آیندش بی خیال وخونسرد نیست ومی تونه رفاه خوانواده رو تامین کنه و همینطور احترام پدر ومادر خودش رو داره ، مطمئنا قبول می کردم ، 2 سال برای ادامه تحصیل که چیزی نیست ، اجازه میدادم نامزد بشیم و در حین نامزدی درسم رو هم ادامه می دادم. البته این نظر منه ، شما هم مطمئن باش اگه شیوا خانوم قسمت شما باشه و اگه ، زمین وزمان دست به دست هم بدن که بخوان شیوا رو از شما بگیرن مطمئن باش موفق نمی شن . اگه خدا چیزی رو بخواد ، کیه که بتونه بر خلاف خواست خدا عمل کنه .شما سعی وتلاشت رو بکن بقیه اش رو بسپار دست خدا .
    دیگه هم نبینم این جور نشستیو داری خو د خوری می کنی ، بابا پاشو پاشو بورو یه آبی به دست وصورتت بزن برو بیرون یه هوایی بخور تا این حال وهوا از سرت بیاد بیرون . دیگه نبینم اینجور غمگین وآ شفته ای .......
    (( راستی میخواستم بگم من با شما یه خورده راحت حرف میزنم ، یه وقت این راحت حرف زدن من حمل بر بی ادبی نشه ، من از اون روز اول شما رو مثل برادر خودم دیدم . این تعریف هایی هم که از من کردی واقعااز ته دل گفتی ؟ یا اینکه .........................))
    من یکی به نوبه خودم برای موفقیتت دعا می کنم از خدا می خوام هر چی که خیر وبه صلاحته بهت بده وبهترین ها .. بهترین ها.....بهترین ها .....رو برات آرزو میکنم.

  18. 2 کاربر از پست مفید **leili** تشکرکرده اند .

    **leili** (شنبه 29 آبان 89)

  19. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 29 مهر 90 [ 19:48]
    تاریخ عضویت
    1389-8-18
    نوشته ها
    159
    امتیاز
    3,015
    سطح
    33
    Points: 3,015, Level: 33
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    314

    تشکرشده 320 در 128 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کارم درست بوده یا ....؟؟؟؟؟؟؟

    وای چه طولانی
    عالیه
    خیلی عالیه که شما و شیوا خانم انقدر فهمیده و بالغ هستید
    تا حالا رو خوب پیش رفتید بعد از این هم مخصوصا این 2 ماه رو با درایتتون سپری کنید
    و اگه ما رو قابل میدونید سوالی باشه در خدمتیم به عنوان یه دوست نه کارشناس
    خودمو میگم وگرنه دوستان که همه کارشناسند
    یه سوال از شما دارم سارابانو عزیز
    منم با این قانون راز عالمی دارم حتی در مورد مسئله ازدواج هم سعی میکنم که به کار ببندمش
    اما گهگاهی یه تردید میاد سراغم یه ترس یعنی یه فکر منفی
    با اینا چیکار کنم؟
    چیکار کنم که یقین و باورم 100% باشه و ایمان داشته باشم که شدنیه
    چون شما از این طریق به خواستتون رسیدین منو هم کمک کنید

    سارا بانو عزیز میدونید کجا گیر میکنم؟ البته در مورد ازدواج میگما
    میگممیخوام داشته باشمش تمام ذهنمو هم به این احتصاص میدم اما گهگاهی ذهنم میگه من که کامل نمیشناسمش اگه اشتباه کرده باشم چی؟!
    میترسم اونی که به سمت خودم جذب میکنم (قانون جذب) انتخاب درستی نباشه
    من داستان شما رو نمیدونم آیا تو همین تالار گفتین منو ارجاع میدین که داستانتون رو بخونم
    با همسرتون آشنایی قبلی داشتین که با این قانون بیشتر همدیگرو جذب کردین؟!

  20. 2 کاربر از پست مفید ستایش بارن تشکرکرده اند .

    ستایش بارن (شنبه 29 آبان 89)


 
صفحه 2 از 11 نخستنخست 1234567891011 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. با دختری که از طریق چت آشنا بشی میشه ازدواج کرد؟؟؟؟؟؟؟
    توسط محمد هم دل در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 شهریور 93, 17:00
  2. با رفتارهای زشت و نسنجیده خانواده ام با شوهرم چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟
    توسط nosh nosh در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: چهارشنبه 29 خرداد 92, 01:18
  3. جه راهی بهتره ؟؟؟؟؟؟؟
    توسط m60 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: چهارشنبه 26 اسفند 88, 14:39
  4. تو رو خدا راهنمائيم كنين نمي دونم كارم درست بود يا نه؟؟؟؟؟؟؟
    توسط پردرد در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: سه شنبه 18 فروردین 88, 14:33
  5. +چطوری بفهمم دست بزن داره یا فقط شوخیه؟؟؟؟؟؟؟
    توسط sogol93 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: دوشنبه 22 مهر 87, 21:22

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:52 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.